کتاب صوتی همنوایی شبانه ارکستر چوبها نوشته رضا قاسمی
مشخصات محصول
- زمان: 7 ساعت
- گوینده: بهنام قادری
- نویسنده: رضا قاسمی
- ناشر صوتی: سلام صدا
- ناشر متنی: انتشارات نیلوفر
کتاب صوتی همنوایی شبانه ارکستر چوبها از بهترین رمان های ایرانى در بیست سال اخیر است که آقای رضا قاسمی در سال ١٩٩۶ آنرا را در آمریکا منتشر کرد.
تهیه محصول
MP3-zip 145Mb
قبل از خرید بخش هایی از کتاب را بشنوید
کتاب صوتی همنوایی شبانه ارکستر چوبها نوشته رضا قاسمی
مشاهده نقد و بررسی این کتابکتاب صوتی همنوایی شبانه ارکستر چوبها از بهترین رمان های ایرانى در بیست سال اخیر است که نویسنده معاصر ایرانی آقای رضا قاسمی در سال ١٩٩۶ آنرا را در آمریکا منتشر کرد.
کتاب پس از شش سال تاخیر در سال ۱۳۸۰ شمسی در ایران هم منتشر شد و مورد استقبال مخاطبین و منتقدین قرار گرفت به طوریکه در همان ابتدای انتشار چندین جایزه معتبر را ازآن خود کرد.
- جایزه بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ بنیاد گلشیری
- رمان تحسین شده سال ۱۳۸۰ جایزه مهرگان ادب
- برنده بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات
کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوب ها را از انتشارات نیلوفر خریداری کنید
در این رمان پست مدرن Postmodernism و سوررئال Surrealism ایرانى ، در بستر داستانی کامل به بررسی روابط و مسائل شخصى و غیر شخصى ایرانیان مهاجر و عوالم روحى و روانى آنها پرداخته است.
در کتاب صوتی همنوایی شبانه ارکستر چوبها، رضا قاسمی نویسنده کتاب از زبان یک راوی گوشههایى از روابط جنسى، دیدگاه های سیاسی و زندگى اجتماعى مهاجرین روایت کرده و شخصیت ها را از نظر روحی و روانی موشکافى مىکند.
رمان را بهصورت پازلى آغاز می شود و در ادامه پازل کامل و کاملتر مىشوند.
رمان در مورد مرد مهاجر و روشنفکری پناهنده به اسم یدالله است که در زیر شیروانى طبقه ششم ساختمانى در فرانسه زندگى میکند که اکثر ساکنان آن طبقه ایرانى هستند.
راوى با اسباب کشىِ ایرانى دیگرى به اسم پروفت (یعنى پیامبر) که ادعاى دریافت وحى مىکند و همینطور حملهى پروفت با چاقو به دوستش سید الکساندر (!) احساس خطر مىکند.
راوى رمان در گذشتههاى قبل رمانى به اسم همنوایى شبانه ارکستر چوبها نوشته که با گذر زمان واقعیت به سمت این رمان خیالى مىرود.
راوى سعى مىکند با تحریف در این رمان واقعیت را عوض کند که این کار او به شکست منتهى مىشود.
او که به دست پروفت کشته شده و به پیشگاه دو فرشته مرگ که شبیه فاوستِ مورنائو و سرخپوست فیلمِ پرواز بر فراز آشیانهى فاخته هستند (نکیر و منکر) حاضر مىشود و محکوم به تحریف آن کتاب مىشود که پس از مرگش منتشر شده (اعمال متاخره) که باعث دق مرگى صاحب خانه ى فرانسوى و خودکشى رعنا (یکى از شخصیت هاى کتاب) مىشود.
کیفر او برگشت به آن جهنم دره (همین دنیا) و حلول در جسم گابیک، سگ صاحبخانهى فرانسوى ساختمان است.
راوى علاوه بر مشکلات فلسفى که دارد (به پوچى و بیهودگى رسیده، شبها تا صبح بیدار و نقاشى میکشد و روزها خواب است و انگیزه هیچ کارى ندارد و علاقمند به خراب کردن تنهایى و ورود کسى به زندگیش نیست) مشکلات روانى و روحى پارانوئید گونه و مالیخولیایى دارد که از آن رنج مىبرد.
راوى معتقد است که بر اثر اتفاقى در چهارده سالگى برایش افتاده سایهاش به درونش حلول کرده و حالا هیچ چیز از او نمانده جز همان سایه که مبتلایش کرده به خودویرانگرى، ناپدید شدن تصویرش در آینه و وقفههاى زمانى.
کتاب صوتی همنوایی شبانه ارکستر چوبها نوشته رضا قاسمی به مدت 7 ساعت در یک فایل زیپ به حجم 145 مگابایت آماده دانلود با لینک مستقیم است
جملاتی از رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها
وقتی زمان برای کسی متوقف شده باشد، در هیچ کجای ذهنش دیگر جایی، هرچند کوچک، نه برای من نه برای هیچکسِ دیگر وجود ندارد.
هرچه هست رشتههایی است از خاکسترِ پریشانی که میانِ عصبهای کاسهی سرشاخه دوانده و زمان را در چنبرهی خود مدفون کرده است. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۸)
اینطور بارم آورده بودند که بترسم. از همهچیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند؛ از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد؛ از دشمن که مبادا برآشوبد و به سراغم بیاید. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۱۲)
مردِ بیابانی تنها ثروتش سایهی اوست. مینشیند، با او مینشیند. میایستد، با او میایستد. صبح که میشود، عظمتِ او را امتداد میدهد تا مغربِ جهان. عصر که میشود غروبِ او را امتداد میدهد تا مشرقِ جهان. چه کسی این همه وفادار است؟ (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۲۰)
هر آدمی کم و بیش رازهای کوچکی دارد که با خود به گور خواهد برد. رازهایی هم هست که میکوشیم تا آنجا که ممکن است از چشمِ دیگران پنهان بماند. مثل آدمِ ششانگشتی که دائم انگشت شستش را پنهان میکند. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۶۲)
رفتار و گفتارِ آدمها چیزی نیست جز پوششی برای پنهانکردنِ آنچه در خیالشان میگذرد. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۶۵)
حالا، وقتی به لیستِ دور و درازِ کشورهایی فکر میکردم که سالهاست، و در برخی موارد قرنهاست برای استقلال میجنگند، میفهمیدم چرا از دست دادن استقلال اینقدر آسان است و به دست آوردنش آنهمه دشوار.
و من که کشورم را ترک کرده بودم، برای آنکه به همه چیزِ من کار داشتند، حالا احساس میکردم نفرین شدهای هستم که وقتی هم توی قبر بگذارندم به جایی خواهم رفت که به همهچیزِ من کار خواهند داشت! (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۸۶)
منظرهی ویرانی آدمها غمانگیزترین منظرهی دنیاست. ببینی کسی مثل طاووس میرفته، حالا مرغ نحیفی است، پرش ریخته، ببینی کسی خود را ملکهای میپنداشته و تو را بندهی زرخرید، حالا منتظر گوشهی چشمی است به او بکنی. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها–صفحه ۱۰۷)
هیچ صیادی، بهوقتِ شکار، حضورِ خود را اعلام نمیکند. آنقدر به مرگهای متوالی، در فواصلِ منظمِ دم و بازدم، تن میدهد تا قربانی در ذره ذرهی هوای اطرافش بوی نیستیِ او را استشمام کند.
خوب که رگهایش از لذت آسودگی کرخت شد وقتِ فرود آوردن ضربه است. و من که شکاری بودم که از بدِ حادثه به قوانین تخطیناپذیرِ صید آگاه است، حالا، سکوت و نیستیِ شکارچی فقط میتوانست مضطربم کند.
میمُردم بیآنکه، دستِکم، دمِ پیش از مرگ، رگهایم از لذتِ آسودگی کرخت شود. چه زورِ سهمگینی! و چه شبی از آن سهماگینتر! (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۱۱۶)
بیخود نیست بعضیها رادیو را به تلویزیون ترجیح میدهند. وقتی آدم فقط صدا را بشنود تخیلش حد و مرز نمیشناسد. (رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها –صفحه ۱۴۷)
کتاب را از ایران کتاب بخرید