درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب

علاقه مندی
ارسال به...
7 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...
درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب

درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب| در بهار سال ۲۰۰۲، با شرکت شماری از دوستداران ادب پارسی که شوق شاهنامه خوانی و پژوهش در اندیشۀ فردوسی در دل داشتند و به ابتکار خانم سرور کسمایی (1) ، حلقه‌ای ادبی گرد شاهرخ مسکوب در پاریس تشکیل شد که این جلسات تا ژوئیه ۲۰۰۴ ادامه یافت.

*(1) سرور کسمایی نویسنده و مترجم ایرانی که از سال ۱۳۶۲ خورشیدی در فرانسه زندگی می‌کند. او که از دوران تحصیل در ایران زبان فرانسه را آموخته، نوشته‌های خود را به دو زبان فارسی و فرانسه منتشر می‌کند. همچنین در کارنامهٔ او چندین ترجمه از نویسندگان معاصر ایرانی موجود است.

در همین ایام بود که شاهرخ مسکوب نگارش آخرین اثر خود را به نام «ارمغان مور» که حاصل یک عمر اندیشه و پژوهش او در شاهنامه است، در دست داشت. او آنچه را در کتاب آورده و می‌آورد با جزئیات و توضیحات مفصل‌تری در کلاس درس مطرح می‌کرد.

آنچه در این نوشته با عنوان درسگفتارهای شاهنامه منتشر می‌شود، گفتارهای آن کلاس آزاد است که توسط خانم کسمائی ضبط شده و همراه با یادداشت‌های مربوط به هر بخش در اختیار دوستداران ادب فارسی قرار گرفته است

سلام صدا در راستای رسالت فرهنگی خود این فایل ها را جمع آوری کرده و پس از ویرایش و افزایش کیفیت و افزون موسیقی، آنها را در قالب یک پکیج صوتی در دسترس دوستداران شاهنامه قرارداده تا شمار بیشتری از آنها بهرمند شوند


شرح درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب

گفتار نخست – حماسه در شاهنامه

حماسه epic بیانگر دید و جایگاه انسان در جهان است، حال آنکه اسطوره the myth بیانگر دید و جایگاه انسان در کیهان است.

 به تعبیر دیگر، حماسه همان اسطوره است که از آسمان به زمین، از انتزاع به جسم، از عالم مجاز به دنیای واقعی انسان ها آمده است.

بنا بر نظر هگل، روایت حماسی مربوط به فرهنگ اقوام در حال شکل گیری است، مانند ایلیاد و اودیسه نزد یونانی ها، یا مهاباراتا ورامایانا نزد هندی ها.

اما شاهنامه فردوسی حماسه ملی ایران در قرن چهارم هجری، یعنی ۱۲۰۰ سال پس از تشکیل قوم و ملت ایران و چهار صد سال پس از شکست از عربها نوشته شده است.

در این دوران، تاریخ ایران که پیش‌تر به دست اردشیر پی ریزی شده بود، این بارتوسط یک شاعر از نو پی افکنده می شود. بنابراین، شاهنامه را می توان حماسه متأخر نام نهاد.

درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب

منابع حماسه ملی ایران عبارتند از

  • ـ  روایت های اسطوره ای برگرفته از اوستا
  • ـ  سیکل سیستان یا روایت های پهلوانی شرق ایران (خاندان نریمان، سام، زال، رستم و فریبرز)
  • ـ روایت های تاریخی خانواده های اشکانی (گودرز، گیو و بیژن)

روایت های هر سه این منابع طی سالیان دراز به صورت شفاهی، سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر نقل می شده است. اوستا را تنها موبدان می دانستند و بازگو می کردند، در حالی که روایت های پهلوانی و حماسی توسط گوسان ها به شعر و همراه با موسیقی بیان می شده است.

 در اواخر دوره اشکانی، ابتدا اوستا جمع آوری و به صورت مکتوب روی پوست گاو نوشته می شود. سپس روایت های اساطیری، پهلوانی و تاریخی که در طول ۴۷۰ سال پادشاهی ساسانی، به هم آمیخته و در هم تنیده شده اند، در خداینامک ها گردآوری و تدوین می شود.

چند صد سال بعد، یعنی در قرن چهارم هجری، هنگامی که خلافت عباسی در بغداد ضعیف می شود، درخراسان و شمال شرق ایران و ماوراء النهر، نوعی استقلال محلی بوجود می آید و زبان فارسی مشروعیت پیدا می کند.

در چنین شرایطی، سپهسالار خراسان به فکر می افتد که داستان های پراکنده و تاریخ گسسته ایران را جمع آوری کند.

پس، از چهار کاتب زرتشتی دعوت می کند تا به توس بیایند و خداینامک جدیدی را که بعد ها به نام او خداینامک ابومنصوری نام یافت، به نثر بنویسند.این کتاب منبع اصلی فردوسی بوده است.

  • در شاهنامه، اسطوره، حماسه و تاریخ، یا به بیان دیگر افسانه، داستان و واقعیت، در هم تنیده اند. شاهنامه به منزله اثری ادبی، حماسه ای است که در آن سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی باز شناخته می شود:

محتوای شاهنامه را میتوان بدین شکل، تقسیم بندی کرد

درسگفتارهای  شاهنامه از شاهرخ مسکوب
پیکربندی شاهنامه : درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب
  • بخش اساطیری (از نخستین پادشاه تا جمشید، ضحاک و فریدون، افراسیاب و کیخسرو، زرتشت واسفندیار)
  • بخش پهلوانی یا حماسی ( از فریدون تا بهمن)
  • بخش تاریخی ( از اسکندر تا یزدگرد)

البته این بخش بندی اجمالی و تقریبی است و گاه مرز روشنی، به ویژه میان دو بخش نخستین که نام آورانی چون فریدون و افراسیاب و کیخسرو نقش پردازان آنند، وجود ندارد.


درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب

درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب-زمان
درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب-زمان

گفتار دو: زمان در شاهنامه

 کتاب ارمغان مور، جستاری در شاهنامه که این کلاس ها بازتابی از آن است و خواندنش برای کسانی که این گفتارها را دنبال می کنند بسیار روشن کننده است، از پنج بخش تشکیل می شود: زمان، آفرینش، تاریخ، جهانداری و سخن.

اما بنا به گفته خود مؤلف در پیشگفتار آن، رشته پنهانی که همه این فصل ها را به هم می پیوندد، زمان است.

دریافت از زمان در تمام ساحت های اندیشه ایرانی: زمان اکرانه و زمان کرانمند، نقش زمان در اسطوره آفرینش، زمان اساطیری، زمان پهلوانی، زمان تاریخی و غیره.

-آنچه در شاهنامه آمده و در گیتی می گذرد بازتابی است از آنچه در اوستا آمده و در مینو می گذرد.

-در اسطوره آفرینش، اهورا مزدا گیتی را آفرید و برای پیروزی در کارزار کیهانی علیه اهریمن، زمان کرانمند را اندیشید.

 دورانی نه هزار ساله که به سه دوره هر کدام سه هزار ساله تقسیم می شود. اگر این زمان نمی بود، عمر اهریمن نیز به سر نمی رسید.

در این نبرد، زمان نیز چون انسان، به یاری اهورامزدا می آید تا او را بر اهریمن پیروز سازد. پس به یاری زمان و در زمان است که اهورا مزدا خدا می شود. خدایی که نه تنها آگاه مطلق است بلکه در پایان زمان توانای مطلق نیز خواهد بود.

در فرگرد دوم وندیداد از اوستا ، اهورا مزدا نخست با جمشید گفتگو می کند و او را به رواج دین بهی فرامی خواند. اما جمشید از این رسالت سر باز می زند. او تنها عهده دار سامان دادن به گیتی می شود، سه بار جهان را فراخ می کند و ورجمکرد را می سازد.

-در شاهنامه فردوسی، زمان با جمشید، بزرگ ترین پادشاه اساطیری ما، صورتمند می شود. او که پادشاهی تمدن ساز است، به ساخت و پرداخت جهان و زندگی آدمیان می پردازد و سه گروه اجتماعی بزرگ را بنا می گذارد.

او حتی دیوها را هم به زیر فرمان خود در می آورد و آنها را وا می دارد تا دیوارها و کاخ ها و ایوان های دور از گزند برافرازند. در روزگار جمشید درد و رنج و بیماری و مرگ وجود ندارد

روزی که جمشید به تخت می نشیند و بر دوش دیوها بر آسمان دست می یابد، نخستین روز بهار است. پس او آن روز را روز نو (نوروز) می نامد و جشن می گیرد. نوروز یا روز هرمز از ماه فرودین.

 با نامگذاری این روز، آگاهی به زمان پیدا می شود. بدین ترتیب مردی که مکان را ساخت و پرداخت، زمان را نیز سروسامان داد.

 پس او پادشاه زمان و مکان است، اما خدا نیست، انسان است. به همین خاطر هم دچار غرور و آز می شود و به گیتی جز از خویشتن را نمی بیند. اینست که فر ایزدی از او روی گردان می شود و کار برمی گردد و شکست به بارمی آید. فرجام کار جمشید، پیروزی ضحاک است.

 پس از جمشید دو پادشاه بزرگ دیگر شاهنامه نیز، یعنی فریدون و کیخسرو، هر کدام به نحوی در سامان دادن به سیر زمان دست دارند.

-پادشاهی جمشید به دست ضحاک به پایان می رسد و پادشاهی ضحاک به دست فریدون.

فریدون به روز خجسته سر مهرماه به تخت می نشیند.

شاهنامه- شاهان پیشدادی در شاهنامه

 او نیز چون جمشید پادشاه زمان پرداز است. فریدون به زمان «آغازین» جمشیدی معنی و مفهوم تازه ای می بخشد.

او با تقسیم پادشاهی خود میان سه پسرش، سه سرزمین ایران و توران و روم و در نتیجه سه تاریخ را ایجاد می کند.

بدین ترتیب مفهوم «ایران» چون جایگاه مردمی هم سرنوشت بوجود می آید و زمانی که بر این مردم می گذرد بعدی تازه می یابد.

به عبارت دیگر خصلت وجودی زمان تغییر پیدا می کند: زمان فردی تبدیل می شود به زمان جمعی یا «تاریخی».

قصد فریدون از تقسیم قلمرو خود، گستردن نیکویی و «داد» است، اما واقعیت تاریخی سرنوشت دیگری را برای او و فرزندانش رقم می زند.

تاریخ حماسه پهلوانی ایران با یک برادرکشی (کشتن ایرج) آغاز می شود و با یک برادر کشی دیگر (مرگ رستم) به پایان می رسد، یعنی تاریخی درست برخلاف خواست فریدون تاریخ ساز، سرشار از بیداد و ستیزه و آز.

نبردهای ایران و توران سراسر دوره حماسه پهلوانی را که کارزار برقراری داد و کین خواهی خون ایرج و سیاوش است، در بر می گیرد.

-پس از فریدون، نوبت به پادشاهی کیخسرو می رسد تا زمانی نو را در ساحتی فراتاریخی باز آفریند. رسالت این جهانی کیخسرو کین خواهی سیاوش، شکست افراسیاب وپایان دوره بیداد است.

این مطلب را هم ببینید
 کتاب پندار نوشته ریچارد باخ خالق کتاب مشهور جاناتان مرغ دریایی

 او بزرگ ترین رزم آرا (استراتژیست) شاهنامه است. اوست که نبرد دوازده رخ را سازمان می دهد.

 او با پایان دادن به دوره افراسیاب باید مقدمات پایان جهان را فراهم سازد. پس رسالت او هم در گیتی و هم در مینو جریان دارد.

با به انجام رساندن رسالت اینجهانی خود، کیخسرو از قدرت کناره می گیرد و ناپدید می شود تا در آخر زمان دوباره بازگردد، یار و یاور سوشیانس باشد و به مدت ۵۷ سال پا به پای او برای آماده ساختن پایان جهان تلاش کند.

بدین ترتیب زمان کیخسرو دارای خصلتی «قدسی» یا «مینوی» است.

-با این مقدمات می توان نتیجه گرفت که اساسأ کیهان شناخت اساطیر ایران تاریخی است. همچنان که آفرینش اهورا مزدا نیز دارای تاریخ است و در طول نه هزار سال جریان دارد. اهورامزدا به کمک زمان و در زمان خدا می شود یا به اصطلاح هگل، خدایی است «شونده» و نه «باشنده».


درسگفتارهای  شاهنامه از شاهرخ مسکوب

گفتار سه – تاریخ بخش اول

 شاهنامه چهار صد سال پس از فروریختن ساسانیان و شکست ایرانیان از تازی ها سروده شد، زمانی که وجدان تاریخی ایرانیان دوباره برانگیخته شده بود.

در این کتاب تاریخ ایران که در گذشته یکبار به دست پادشاهی چون اردشیر پی ریزی شده بود، این بار به دست شاعری چون فردوسی از نو سامان یافت.

بناهای آباد گردد خراب

ز باران و از تابش آفتاب

پی افکندم از نظم کاخی بلند

که از باد و باران نیابد گزند

بر این نامه بر عمرها بگذرد

همی خواندش هر که دارد خرد

  دراین سه بیت شعر، شاعر به خوبی از درک خود از کار بزرگی که در پیش دارد، پرده بر می دارد: نقشه داشتن، شالوده ریختن، برافراشتن کاخی بلند و بی گزند از باد و باران.

پی افکندن در نظم، خود نظام و سامان دادن است به آنچه  تا پیش از آن در نثر پراکنده و گسیخته بوده است. پناهگاهی در زبان دور از گزند زمان!

– آنچه از روزگاران پیشین به دست فردوسی رسیده بود، خداینامک ها از جمله خداینامک ابومنصوری بود که توسط چهار کاتب زردشتی به نثر گردآوری و نوشته شده بود.

فردوسی پاره ای از داستان ها را بر گزید و پاره ای دیگر را به کنار نهاد، و البته قصه هایی چون رستم و سهراب، بیژن و منیژه و اکوان دیو را نیز که از منابع دیگر گرفته بود، وارد کتاب کرد.

– بازمانده ادبیات پهلوی نشان می دهد که در روزگار ساسانیان، یعنی دوران تکوین و تدوین خداینامک ها، اسطوره و اندیشه زروانی با آداب و آیین های زردشتی در آمیخته بوده است. در اسطوره های ایرانی (خواه زروانی و خواه زردشتی) جهان آغاز و انجام و پایانی دارد.

در شاهنامه تاریخ گیتی بازتابی است از تاریخ مینو، زمین از راه آسمان و واقعیت از راه اسطوره در تصور نقش می بندد. مسیر این تاریخ گرته برداری از تاریخی است که در عالم بالا اتفاق می افتد.

زروان (در اوستا) با زادن دو پسر، اهورامزدا و اهریمن، طرح ۹۰۰۰ ساله سرنوشت کیهان را می ریزد و فریدون نیز با تقسیم جهان میان پسران خود، طرح تاریخ ایران و توران (و روم) را!

زروان خواهان اهریمن و نبردش با هرمزد نبود، فریدون نیز دشمنی سلم و تور با ایرج را بر نمی تافت.

دشمنی ای که منجر به کشته شدن یک برادر بدست دو برادر دیگر شد و این برادر کشی نقطه آغاز تاریخ حماسی ما بود و در کارزار نبردهای دیرپای ایران و توران متبلور گشت.

کارزاری که سراسر تاریخ حماسی ما را رقم می زند اما در  هیچ مقطعی از آن رنگ نژادی ندارد، چون برادران همه فرزند یک پدر (فریدون) هستند و این تنها «آز» است که عامل اصلی تراژدی است.


درسگفتارهای  شاهنامه از شاهرخ مسکوب

گفتار سه – تاریخ  بخش دوم

 وقتی ناتوانی در عرصه تاریخ واقعی رخ می‌نماید، نیاز به روایت و تاریخ پردازی آشکارتر می‌شود.

شاهنامه جویای پایگاهی است در گذشته برای ایستادن در زمان حال و پیدایش آن از نیاز عمیق ایرانیان برای زنده بودن و خود ماندن سرچشمه می گیرد.

– چنانکه پیش‌تر هم اشاره شد، استنباط از تاریخ در شاهنامه نمونه برداری است از الگویی آسمانی و ما بعدالطبیعی.

این گرته برداری نه به قصد و از روی طرحی از پیش تعیین شده بلکه ناخودآگاه واز طریق انتقال اندیشه گذشتگان به فردوسی صورت گرفته است.

– از دیرباز گوهر بینش اساطیری ایران دو بنی بوده است. در اسطوره آفرینش، زروان با زادن دو پسر، یکی نیک و یکی بد، یکی اهورامزدا و دیگری اهریمن، سرنوشت کیهان را رقم می زند. اما در شاهنامه، اندیشه دوبنی ایرانی با اسطوره ای هندواروپایی در می آمیزد.

اسطوره ای کهن که تقریبأ همه جا نزد اقوام هندواروپایی دیده می شود و بنا بر آن فرمانروا دارای سه فرزند است که فرزند کوچکتر، خردمند تر و نیکوکار تر از دو دیگر است و نیز اوست که سرانجام کشته می شود.

در تاریخ حماسه پهلوانی ما نیز این اسطوره تلفیق می یابد با اسطوره آفرینش زروانی و داستان فریدون را رقم می زند. 

فریدون با تقسیم جهان میان سه پسر خود، تور (توران) ، سلم (روم) و ایرج (ایران)، تاریخ حماسی ما را پی می ریزد.

تاریخی که سراسر آن نبرد و درگیری است میان ایران و توران از پی کین خواهی ایرج (و پس از او سیاوش).

اما هیچکدام از درگیری های دوره حماسی شاهنامه رنگ نژادی ندارد، چه هر دو برادر ( ایرج و تور) از یک پدر هستند.

– بازتاب اندیشه دوبنی در تاروپود بخش پهلوانی شاهنامه تنیده است و رویارویی خوب و بد نه تنها در سرگذشت پهلوان ها  بلکه در سراسر کتاب به چشم می خورد.

 بر این اساس می توان گفت که یکی از ساختارهای اصلی کتاب همین دوگانگی و قرینه سازی است.

-از سوی دیگر ریشه ناکامی تاریخ ایران در شاهنامه را می توان در دوگانگی ناگزیر میان آرمان و واقعیت و ناسازگاری بخت با خویشکاری پهلوان ها یافت.

رویارویی آرمان های شخصیت های شاهنامه

  •  فریدون ↔ در برابر واقعیت پادشاهی، ایجاد کشورها و تاریخ
  • زال و رستم ↔ در برابر کاوس ـ در برابر اسفندیار دین گستر و ستیزه جو
  • سهراب ↔ در برابر رستم
  • سیاوش ↔ در برابر کاوس و سودابه ـ در برابر افراسیاب و گرسیوز
  • پیران و فرنگیس ↔ در برابر افراسیاب
  • کیخسرو ↔ در برابر خودکامگی قدرت
  • اسفندیار ↔ در برابر گشتاسپ

– از آنجایی که زمین آئینه تمام نمای آسمان نیست، بازتاب سرگذشت جهان در زندگی ما، به حقیقتی نه آنچنانکه در آرزوی ماست می انجامد.

پس با وجود گرته برداری از تاریخ کیهان برای به رشته در آوردن تاریخ ایران، دیالکتیک زندگی، فردوسی شاعر را وا می دارد تا گوش به حقیقت زمینی و انسانی بسپارد.

اینجاست که تفاوت اساسی میان تاریخ خوش سرانجام کیهان و تاریخ بد سرانجام ایران خود را در کتاب بروز می دهد.

 تاریخ کیهان با پیروزی اهورا مزدا بر اهریمن یا به تعبیر دیگر نور بر ظلمت پایان می یابد، حال آنکه تاریخ حماسی ایران با شکست ایرانیان و پیروزی اعراب رقم می خورد.

از قضا شاهنامه نیز، خود دستاورد شکست و ناکامی است.

 شکست چند صد ساله ازعرب ها و چرخشی ناکام در تاریخ ایران. وقتی ناتوانی در عرصه تاریخ واقعی رخ می نماید، نیاز به روایت و تاریخ پردازی آشکارتر می شود.

شاهنامه جویای پایگاهی است در گذشته برای ایستادن در زمان حال و پیدایش آن از نیاز عمیق ایرانیان برای زنده بودن و خود ماندن سرچشمه می گیرد.

درسگفتارهای  شاهنامه از شاهرخ مسکوب

گفتار سه – تاریخ بخش سوم

 در دوره اسلامی تنها در دو چیز ما -به عنوان ایرانی- از مسلمان های دیگر جدا می‌شدیم: در تاریخ و در زبان.

و درست بر همین دو عامل، هویت ملی یا قومی خودمان را بنا کردیم. از یک سو تاریخ ، پشتوانه، توشه راه و تکیه گاهمان بود و از سوی دیگر، زبان، شالوده، پایگاه و جان پناه، حصاری که در آن ایستادیم.

-در بینش اساطیری و حماسی ما، آزادی خواست آدمی و سرنوشتی که زمان بر وی مقدر می‌دارد،جفت جدایی ناپذیرند. این دریافت دیرین را در شاهنامه نیز می بینیم. این کتاب اثری عقیدتی یا فلسفی نیست تا گرفتار «حل» این مشکل باشد که جهان آدمی جای جبر است یا اختیار، در شاهنامه پرواز آرمان آزادگان و گردش خودکام سپهر، هر دو باهم و در همند.

-در حماسه‌های پهلوانی، پادشاهان و پهلوانانند که می‌توانند خواست خود را هستی بخشند، نه توده مردم که از آنها کمتر نشانی می توان یافت. تاریخ را آنها می‌سازند و تاریخ نیز به کار کیایی آنان می‌پردازد.

آنها مردان جهانداری و جهانگشایی، صلح و جنگ و دستیاران نیک و بد جهانند. آرمان‌ها و ارزش‌های اخلاقی حماسه همان نام و ننگ آنهاست که چون در فرهنگ مردم رسوخ کرد، بدل به الگوی اخلاق همگان می شود.

 فردوسی خود آن فرهنگ ساز بزرگ است و کتابش «تاریخ» تمدن آزادان (اشرافیت) ایران و آرزوهای دورپرواز و بلند آنها.

دوری و جدایی واقعیت و آرمان، زندگی این بزرگان را پر تلاش و تنش می کند و آن را به سوی پایانی دردناک می راند. در نتیجه نه فقط تاریخ سازان که تاریخ نیز پایانی غم انگیز می‌یابد.

از قضا شاهنامه نیزخود دستاورد شکست و ناکامی است.

-همانطور که پیش از این گفته شد در قرن چهارم هجری ما ایرانی ها ملتی بودیم از بوته شکست برآمده، نه آن قوم فرسوده و بی رمق آخرهای ساسانی، بلکه ملت تازه تولد یافته ای با آگاهی به هویت خودـ خودآگاه

ـ با دین و تمدنی تازه. گذشته پشتوانه یا تکیه گاه این هویت بود و زبان جلوه گاهش. درخت تازه‌ای بود که در آب و هوای اسلام پرورش یافته بود، اما بر زمین خاطره قومی خود. گهگاه گفته می‌شود که فردوسی زنده کننده ملیت ماست.

این مطلب را هم ببینید
کتاب صوتی تکه هایی از یک کل منسجم اثر پونه مقیمی

این حرف چندان دقیق نیست. پیش از فردوسی حس ملی ما زنده بود. در آغاز قرن چهارم هجری ما ملت نو رسیده سرزنده و جوانی بودیم. اما از برکت وجود با سعادت فردوسی دو عنصر اصلی ملیت ما در اثری بزرگ باز آفریده و بدل به تنی واحد شد.

شاهنامه تاریخ (حماسه) و زبان ماست. و بعد ها همین کتاب نقش دیگری هم پیدا می کند و مهم ترین عامل فرهنگی نگهدارنده ملیت ما می شود.


درسگفتارهای  شاهنامه از شاهرخ مسکوب

کتاب صوتی درسگفتارهای شاهنامه

گفتار سه – تاریخ  بخش چهارم

 شاهنامه چگونه تاریخی است؟ فردوسی چه دریافت و تصوری از تاریخ داشت که شاهنامه را بدین صورت که هست فراهم آورد و سرگذشت پیشینیان را در چنین مسیری انداخت؟

 آیا تاریخی که فردوسی به نظم کشید، تاریخ واقعی ایران بود؟

چرا او همه داستان هایی را که در مآخذ خود یعنی شاهنامه ابومنصوری آمده بود، همانطور بی کم و کاست در کتاب خود نیاورد؟

 چرا افسانه هایی چون آرش کمانگیرو کارهای گرشاسپ را کنار گذاشت و داستان هایی چون رستم و سهراب، بیژن و منیژه و اکوان دیو را افزود؟ آیا با گزینشی که فردوسی از داستان ها کرد، شاهنامه در نظر خود او تاریخ واقعی ایران بود؟

آیا براستی افسانه اکوان دیو را بخشی از تاریخ ما می دانست؟

 آیا براستی باور داشت که ضحاک ماردوش از ریگزار عربستان آمد و هزار سال بر جان ما بیداد کرد و رفت؟

-چنین به نظر می آید که در اندیشه فردوسی تفاوتی هست میان تاریخ حماسی-(دوران پهلوانی) و تاریخ «واقعی» (دوران تاریخی)، یکی افزونی و کاستی را برمی تابد اما دیگری را باید بی کم و کاست به نظم آورد.

در تصور او ماجراهای دوران حماسی «حقیقت» تاریخ، یعنی نه شرح رویدادها بلکه دستاورد راستین و متعالی رویدادهاست و آنچه در دوره اسکندر و ساسانیان گذشت «واقعیت تاریخی» و همان است که براستی زمانی روی داده بود و برای همین هیچ کم و کاستی را در آنها روا نمی دارد.

-برای آشنایی با اندیشه تاریخی فردوسی شاید بیهوده نباشد اشاره ای کنیم به طبری، تاریخ نگاری که نزدیک به زمان فردوسی می زیست و کتابش در همان روزگار شناخته و به فارسی ترجمه شده بود.

دو تاریخ نگار از یک تمدن و یک فرهنگ ولی نه به یکسان و با دستمایه و مصالحی همانند!

 در «تاریخ رسل و ملوک» طبری، پیامبران و پادشاهان اعتباری همسنگ دارند. درستی تاریخ قدسی چون از کتاب های آسمانی رسیده، خودآشکار است، اما در امر عرفی، مورخ نگران صحت و سقم خبر است و آنگاه که نمی تواند یکی را برگزیند، خبرهای گوناگون یک رویداد را می آورد و انتخاب را به خواننده وا می گذارد.

-اما شاهنامه تاریخ ملوک است، تاریخ رسل نیست. تاریخ دنیاست، تاریخ دین نیست و در نتیجه با ایمان مؤمنان سروکار ندارد و محل شک و تردید است.

شاهنامه تاریخ پیامبران و شاهان نیست که در آن رویدادهای قدسی و عرفی با هم شانه به شانه جریان یابند.

از پیامبران، جز یکی (ظهور زرتشت و سروده دقیقی) نمی توانست نشانی باشد که آن هم در میان پادشاهان می آید و می رود. در دوران پهلوانی شاهنامه، به خلاف تاریخ های همزمان، فقط به سرگذشت دنیا و آنها که در ساخت و ساز آن دستی دارند پرداخته می شود.

-فردوسی چون طبری مسلمان است با اعتقادی کم و بیش همانند. در جهان بینی طبری، پروردگاری یگانه جهان را آفریده است و آن را از ازل تا ابد بنا به مشیتی مقدر به پیش می راند.

 کتاب او نشان منزلگاه های این راه است. اما شاهنامه بر سنتی استوار است که زیر ساختی دوگانه دارد. از یکسو «اهوراـ اشه ـ داد» و از سوی دیگر «اهریمن ـ دروغ ـ بیداد».

این دوگانگی دیرین، در بن مایه افسانه ها و رویدادها، که در خاطره جمعی ما خفته بود، در ناخودآگاه، در کنه وجود شاعری بزرگ بیدار و در خودآگاهی وی ـ شعرـ هستی پذیرفت.

-فردوسی شاعر است نه مورخ، و شاعر به معنای دارنده شعور و آگاهی در ضمیر باطن و کنه وجود، حتی ندانسته و ندیندیشیده، دریافت و بینشی از گوهر و معنای فرهنگی دارد که در آن زاده شده و آن را در جان آزموده است. او بینای آنسوی نادیدنی چیزهاست که ما نگاه می کنیم و نمی بینیم.


درسگفتارهای شاهنامه از شاهرخ مسکوب

گفتار سه – تاریخ  بخش پنجم

  به خلاف حماسه هایی چون مهابهاراتا، ایلیاد و اودیسه، نیبلونگن لید و… ، شاهنامه حماسه ای «ملی» است، نه فقط برای آنکه در جنگ و صلح، تاریخ ملی ایران را می سراید یا می ستاید.

پیش از این نیز خداینامک ها، «دفتر»های باستان و شاهنامه ها بودند، اما نماندند، زیرا اثری از اینگونه نداشتند.

نبوغ فردوسی داستان ها و گزارش های گوناگون را چنان در هم پیوست که سراسر «تاریخ» ایران را در سراسر «جغرافیای» ایران فرهنگی ـ نه سیاسی ـ در برگرفت.

فردوسی آنچه را که سزاوار می دانست و می پسندید از شاهنامه ابومنصوری و جاهای دیگر برگزید و تاریخ ملی ایران را فراهم آورد.

او آگاهانه پشت سر را می نگریست تا راه ناهموار پیش رو را بیابد. بدین گونه گذشته به خدمت حال و آینده درآمد، تاریخ نقشی دگرگونه یافت ، «ملیت» داستانی رفتگان جلوه گاه هویت ملی آیندگان و سرگذشت حماسی پیشینیان، زاد راه نیامدگان شد.

– نگارنده شاهنامه ویراستار تاریخ خود است، آن را کم و زیاد و تدوین می کند، چرا که گزینشی در کار دارد. از این گذشته، خود می داند که ساخت و پرداخت او محل چون و چراست و می گوید:

خردمند کین داستان بشنود

به دانش گراید بدین نگرود

خردمندان را به دانشی که دارند حوالت می دهد تا به یاری آن رمز داستان های این «تاریخ» را بگشایند و معنا را دریابند.

فردوسی در گزینش خود اسیر رویدادها نشد، او راز تاریخ را در رمز داستان های تمثیلی برگزید و خاطره جمعی ما را سرود.

-نشانه های تمدن شبانی و کشاورزی که در اوستا می بینیم، به گونه ای دیگر در شاهنامه تبلور می یابد.

تمدنی که در شاهنامه جاری است، چه در دوره حماسی، چه در دوره تاریخی (ساسانیان) دارای نشانه های یک تمدن دهقانی است متعلق به آزادگان که اشرافیتی خودفرمان و استوار بر زمین بود.

آزادگان دارای اراده آزاد بودند و اراده شان بر اجتماع روا بود. اراده ای که تبلورش را بیش از هر جای دیگر در حماسه می بینیم و در جنگ تن به تن.

-دودمان های پهلوانی گودرزیان، نوذریان و سیستانی ها (نریمان و زال و رستم) یا دودمان پیران ویسه در شاهنامه معادل تاریخی دودمان های هفت گانه ای است که از زمان هخامنشیان واقعیت تاریخی داشتند و هر کدام بر سرزمینی حکمروایی می کردند.

این دودمان های زمیندار دارای ارزش های اخلاقی خاص خود بودند، همان ارزش هایی که در شاهنامه نیز متبلور است و می توان از آنها زیر عنوان «اصل ها و ارزش های اخلاقی جنگ» یاد کرد.


درسگفتارهای  شاهنامه از شاهرخ مسکوب

گفتار سه – تاریخ -بخش ششم

  فردوسی خاطره جمعی ما را سرود. خاطره جمعی تجربه دیرین و کهنسالی است که بیشتر در ضمیرناآگاه مردمی همزیست ریشه می دواند و چون نهری در اعماق روان است.

به همین سبب ناپیدا، پخش و پراکنده و بی شکل است. فردوسی بخشی از این انبوه ناشناخته و بی صورت را برگزید و سازگار با روح زمانه، سامان پذیر و صورتمند کرد.

شاهنامه کالبد خاطره جمعی ماست که در شعر صورت پذیر، دارای صورتی دیدنی، دریافتنی و «زیبا» شده است.

– در روزگار فردوسی روح زمانه بیداری ملی ایرانیان بود، بویژه بر بنیاد زبان و تاریخ، برای بنای هویت خود.

برای همین شاهنامه به صورت حماسه ایستادگی ایرانیان در برابرهجوم ها وبحران های تاریخ ما در آمد. اما این حماسه تنها گزینش و سرایش خاطره جمعی بنا به روح زمانه نیست، وگرنه در زمان های دیگر از یاد می رفت. حاصل کار بسی فراتر از این، روح زمان های دیگر را نیز در برمی گیرد.

– به خلاف تاریخ های رسمی (کلاسیک) که بیشتر آنها تا چندی پیش گاهشمار آمد و رفت گسسته سلسله ها و نمایش جنگ و خشونت بود، شاهنامه از سویی سرگذشت در هم پیوسته مردمی است در سه سلسله پادشاهی پیشدادیان، کیانیان و ساسانیان و از سوی دیگر نبرد و جانبازی دودمان های پهلوانی در راه آرمان های والای انسانی و ملی.

در این بافتار، شاهنامه در روح ما تاریخ حقیقی تری است تا تاریخ واقعی یا سیاسی ایران که در واقع تاریخ زمان های گسسته درمکان های گسسته است.

هر چه تاریخ رسمی بریده بریده و بی سامان بود، در عوض خاطره جمعی ـ از راه تاریخ حماسی و به یمن زبان فارسی ‌ـ در کنه ضمیرماریشه دارتر و استوارتر بود. و می دانیم که از قضا نقش فردوسی در ساحت زبان کم تر ازعرصه تاریخ نیست.

– شاهنامه به یمن سخن، صورت زیبای خاطره جمعی ماست. زیبا به معنی هنری و زیباشناختی کلام، تجلی حقیقت متعالی است.

وقتی خاطره جمعی چون تاریخ به شعر درآمد، گذشتهای خفته در خویش به منزله حقیقتی متعالی و زیبا در ما بیدار می شود. برای همین پایداری هویت ملی ما وهویت فرهنگی همه فارسی زبانان از جمله مدیون شاهنامه است.

در داستان های شاهنامه، با خواندن تاریخ، هر بار حقیقت متعالی و زیبایی را که ویژگی هر اثر والای هنری است، در روح خود می آزماییم و اینگونه بازیابی خاطره جمعی تؤام است با موهبت شادی فرخندهای که دیدار زیبایی به ما ارزانی می دارد، و لذت این شادی، اگرچه از گذشته می آید، دیگر از آن ماست که هستیم و آنها که پس از ما خواهند بود.

بدین سان، فردوسی در شاهنامه، گذشته را از زیر آوار ایام بیرون کشید و آن را چون پرندهای به آسمان آینده پرواز داد.

7 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...

مقالات و نقدهای مشابه

مشاهده همه

جدیدترین کتاب‌های صوتی

مشاهده همه
دیدگاه ها

لطفا دیدگاهتان را بنویسید

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

من ربات نیستم *در حال بارگیری کپچا پلاس ...