کتاب صوتی طعم گس خرمالو اثر زویا پیرزاد
کتاب صوتی طعم گس خرمالو به صورت کتابی مستقل اولین بار در 1376 و بار دوم در 1380 منتشر شد.
بعدها همراه با دو مجموعه ی داستان دیگر متعلق به زویا پیرزاد به نام “مثل همهی عصرها” و “یک روز مانده به عید پاک” در یک جلد و با عنوان “سه کتاب” به انتشار رسید.
سه کتاب از سال 1381 تا سال 1397 بیش از 50 بار تجدید چاپ شدهاست.
معرفی و خلاصه کتاب صوتی طعم گس خرمالو
کتاب صوتی طعم گس خرمالو مجموعهای است از پنج داستان دربارهی قشرهای مختلف از آدمهای موجود در اجتماع.
کتاب صوتی طعم گس خرمالو طبق قرارداد کپیرایت میان زویا پیرزاد و نشرمرکز با ناشران خارجی تاکنون به زبانهای فرانسوی، لهستانی،گرجی، ژاپنی و اسلوونیایی ترجمه شده است.
این کتاب طبیعتا بعد از ترجمه در فرانسه، لهستان، گرجستان، ژاپن و اسلوونی منتشر شدهاست.
کتاب صوتی طعم گس خرمالو شامل پنج داستان كوتاه با نام های «لكهها»، «آپارتمان»، «پرلاشز»، «سازدهنی» و «طعم گس خرمالو» است.
در بررسي ساختاری این پنج داستان کوتاه در می یابیم که ساختار دو داستان «لكهها» و «سازدهنی» انسجام آن چنانی ندارد.
اما «پرلاشز» با آن كه در پرداختن به شخصيتها تا حدودی ضعف دارد، اما به لحاظ ساختاری یگانه متفاوت از چهار داستان دیگر است.
ساختار يگانهای كه به آن اشاره شد در تقابل با ساختار پارهپاره يا موازی حاكم بر چهار داستان مزبور است و پرلاشز جزو اين تقسيم بندی قرار نميگيرد.
جنس اين داستان های كوتاه از جنس ديگری است.
از نوع داستانهای كوتاه متداول و آشنايی كه برای مثال در آثار همينگوی، چخوف يا گی دوموپاسان سراغ داريم، نيست.
در آن نوع داستانها، به لحاظ وحدت داستانی، داستان حول طرح داستانی ای واحد ميچرخد و در روایت دارای نموداری صعودی است.
اما در داستان های کوتاه موجود در کتاب صوتی طعم گس خرمالو ، داستان در كليتی واحد ارائه نميشود و بلکه ساختاري پاره پاره دارد.
کتاب صوتی طعم گس خرمالو گزينشي است از لحظههای ساده ی زندگی زنی اشرافی و عقيم.
اين داستان كوتاه برخلاف داستانهای كوتاه متداولی كه می شناسيم ديگر نقل واقعه نيست تا به تدريج اوج گيرد و پيشرفت كند تا به اوج رسد.
پس از آن هم سير نزولي خود را آغاز كند و گره داستانی را ذره ذره بگشايد تا در پايان داستان حالتی بسامان گيرد و در وضعيتی نوين به تعادل رسد.
کتاب صوتی طعم گس خرمالو در حالتی مسطح و با ثبات سير می كند و از فراز و نشيبهای آن چنانی خبری نيست.
لحظههای چندان با اهميت و دراماتیکی وجود ندارد تا داستان نويس بر آنها تأمل كند.
و بكوشد تا با استفاده از آن لحظات انتظار، توجه و ميل خواننده را در داستان حفظ كند.
در کتاب صوتی طعم گس خرمالو آنچه هست عادت ساده ی گلدوزی و دلبستگی خانم داستان به گلكاری، فضاي سبز خانه و درخت خرمالوی وسط حياط است .
ما شاهد گفت و گوهايی بسیار عادی با ملوک خانم وزيری ، دوست زمان بچگی عزيز خاتون، هستیم.
تنها اتفاق اصلی ای هم كه درخلال سالهای طولانی در خانه رخ می دهد از دست دادن بچهای است كه گل بانو بعد از سالها دوا و درمان در رحم داشت.
بازنشستگی شازده، دفن نشانهای شازده، مرگ گل بانو و شازده، حضور مستأجری در خانه و بالاخره سفر زيارتی خانم به مشهد روایت کلی قصه را شكل می دهد.
گويی نويسنده می خواهد بگويد حتماً قرار نيست برای داشتن اثری دل نشین اوج و فرودی وجود داشته باشد و چيز خاصی در داستان اتفاق بیافتد.
به تعبير تلخ بهرام صادقی :
مردم عادی كه مثل گوسفند به دنيا ميآيند و مثل گوسفند ميميرند، ميليون ميليون، هر روز زير ماشينها و آوارها ميروند، گلوله می خورند، مرض می گيرند و انگار فقط به اين دنيا پا گذاشتهاند كه بميرند نيز از داستان سهمی دارند.
قسمت هایی از متن کتاب صوتی طعم گس خرمالو اثر زویا پیرزاد
رویا فنجان چای را دوانگشتی برداشت.
«نفهمیدی کی بود؟»
لیلا ریزه های دستمال کاغذی را روی میز گذاشت.
«چرا تو هم می شناسیش.»
بالا تنه ی رویا پرید جلو.
«کی؟»
آرنجش خورد به فنجان چای و فنجان افتاد روی شیشه ی لاک و لاک دمر شد.
چای و لاک ناخن ریخت روی لباس خانه اش.
داد زد «واااای!»”
اولین کارش کندن کفش هایش بود.
کف پاهاش زق زق می کرد.
از هشت صبح تا الان که دو و نیم بعد از ظهر بود، به چهار ا بنگاه معاملات ملکی سر زده بود و شش تا آپارتمان دیده بود.
خواست خم شود کفش ها را بگذارد توی جاکفشی دم در ولی نا نداشت.
فکر کرد ول کن، فوقش وقتی آمد غر می زنه چرا کفش هاتو انداختی تو راهرو.
انگشت های پاهاش را خم و راست کرد و فکر کرد «حالا چرا گریه نمی کنم؟»
یاد خاله پری افتاد که در مجلس ختم جناب سرهنگ، زبان می گرفت و یک جمله در میان می گفت «دیگه اشکی برام نمونده…»
غریبه ها که رفتند و ماندند خودمانی ها، خاله پری گفت «سی سال تموم شب و روز اشکمو درآورد، بسه دیگه.”
زویا پیرزاد نویسنده کتاب صوتی طعم گس خرمالو
زویا پیرزاد نویسنده ی کتاب صوتی طعم گس خرمالو و داستاننویس معاصر در سال 1331 در آبادان به دنیا آمد.
او در همانجا به مدرسه رفت و در تهران ازدواج کرد و دو پسرش ساشا و شروین را به دنیا آورد و اکنون ساکن آلمان است.
اولین رمان بلند زویا پیرزاد، با نام چراغها را من خاموش میکنم در سال 1380 به چاپ رسید.
داستان این رمان که با نثر ساده و روانی نوشته شدهاست، در شهر آبادان دهه ی چهل خورشیدی میگذرد.
شخصیتهای داستان از خانوادههای کارمندان و مهندسان شرکت نفت هستند که در محله ی بوارده جدا از بومیان آبادان زندگی میکنند.
زویا پیرزاد کتابهایی نیز ترجمه کردهاست. از جمله آلیس در سرزمین عجایب اثر لوئیس کارول و کتاب آوای جهیدن غوک که مجموعهای است از هایکوهای شاعران آسیایی.
آقای دكتر علی محمد حق شناس در شماره 47 مجله زنان در مقاله ی «يک گام مانده به يک رمان» نقدی بر مجموعه كارهاي زويا پيرزاد دارند.
ايشان زبان داستانی را يكی از ويژگی های خوب داستانهاي پيرزاد ميدانند.
دكتر حق شناس ضمن تأكيد بر صميميت و شفقت در داستانهای پيرزاد، او را با چخوف، نويسندهاي بزرگ و جهاني مقايسه ميكند و ميگويد:
«من اين تجربه ی شگرف را پيش از اين فقط در داستانهاي چخوف درك كرده بودم».
باز در همان مقاله دكتر حق شناس ميگويد:
«زويا پيرزاد ظاهراً بيش از هر نويسنده ی ايرانی ديگری به اين نكته توجه دارد كه داستان عرصه و دو اثبات مطالب يا تبليغ و تعليم آموزهها از طريق عرضه برهان و دليل و مثال و جز اينها نيست.
بلكه صرفاً عرصه به تصوير كشيدن مضامين و متجسم ساختن آنها از طريق نمايشی كردن آنها است.»
کتاب های خانم زویا پیرزاد
- چراغها را من خاموش میکنم-رمان ، برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶
- عادت میکنیم -رمان
- طعم گس خرمالو- داستان کوتاه
- داستان کوتاه پرلاشز
- داستان یک روز مانده به عید پاک -به زبان های انگلیسی، فرانسوی و گرجی ترجمه و منتشر شده است
- داستان های کوتاه لکه ها ، آپارتمان ، سازدهنی