بررسی رمان رمان آواز کشتگان

رمان آواز کشتگان نوشته رضا براهنی

علاقه مندی
ارسال به...
3 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...
رمان آواز کشتگان نوشته رضا براهنی

رمان آواز کشتگان داستان دوازده روز از زندگی دکتر محمود شریفی استاد روشنفکر دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است که نام آن برگرفته از شعر معروف سعدی است:

عاشقان کشتگان معشوقند  
برنیاید ز کشتگان آواز
رمان آواز کشتگان اثر رضا براهنی

داستان رمان آواز کشتگان

آواز کشتگان داستان پسر مشهدی قربان ( پادوی یکی از تجارت‌خانه‌های بازار تبریز) که بعد از سال‌ها تحمل سختی و محرومیت توانسته به استادی دانشگاه برسد، از بی‌داد رژیم پهلوی به‌ستوه می‌آید و نوعی مبارزۀ روشن‌فکرانه را در محیط دانشگاه در پیش می‌گیرد و به افشاگری شکنجه های ساواک علیه نظام موجود از طریق رسانه های خارج از کشور می پردازد

چندبار زندان رفتن و مزه کابل و شوک‌برقی و شکنجه‌های جوراجور را چشیدن و دست آخر شاید مرگ هم در انتظارش باشد.

فاجعه این‌جاست! که اگر مرگ نباشد، سوء تفاهم مردم بیرون از زندان، در مقابل آزادی او خود نوعی مرگ تدریجی است.

فصل اول رمان آواز کشتگان، به‌عنوان قهرمان زشت

در فصل اول رمان آواز کشتگان، محمود به‌عنوان قهرمان زشت، حدیث نفس می‌کند و پاسخ بیشتر پرسش‌های درست و نادرست مردم و دوستانش را که انتظار خلاص‌شدن او را از دست دژخیمان ندارند، می‌دهد.

او ابتدا از ترس سخن می‌گوید:

”ترس وجود دارد. هیچ‌کس بهتر از خود زندانی معنی ترس یک زندانی را نمی‌داند.

یک زندانی ترس را بهتر از شما مردم زندان نرفته می‌فهمد. چون تجربه‌اش کرده است.

ولی معلوم نیست که شما چرا از زندانی آزاد شده وحشت دارید.

البته قبول نمی‌کنید که از او وحشت دارید، بلکه می‌گویید که یک‌نفر نباید به زندان برود و وقتی که رفت، دیگر نباید بیرون بیاید. و وقتی بیرون آمد، باید به‌طور منطقی نتیجه گرفت که اصلا شجاع نبوده‌…“

و در جای دیگر می‌گوید:

“و شما که جرات مبارزه ندارید، این‌طور وانمود می‌کنید که کسی که جرات مبارزه دارد، باید مرده‌اش از زندان بیرون برود”

و این بخش در واقع همان پاسخ دردآلود است که محمود به معترضین‌اش می‌دهد:

“شما عاشق مرگ هستید. منتها نه مرگ خودتان… بلکه مرگ یک آدم دیگر به‌دست یک آدم دیگر… آقا با توام، تو چرا از مرگ من لذت می‌بری؟ من چه هیزم تری به تو فروخته‌ام؟…”

و در پایان این فصل که بیشتر بافت مقاله دارد تا داستان، محمود، چهرۀ زشت آدم‌هایی را که پشت سرش چشمک می‌زنند و می‌نمایانند که حتما کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌اش هست که اول دستگیرش کرده‌اند و مدتی نگهش داشته‌اند و بعد آزادش کرده‌اند، را به وضوح نشان می‌دهد و خیلی جدی یقه‌شان را می‌گیرد.

ما آدم‌هایی می‌بینیم که بی‌آن‌که حتی قدمی علیه اختناق نظام برداشته باشند، در مجالس خصوصی پُز یک “قهرمان زیبا” را می‎گیرند و به واسطۀ تحصیلات عالی یا نام و آوازه‌ای که دارند، لابد چند شنونده هم دارند.

رمان آواز کشتگان حاوی دو داستان مجزا ازهم است که یک سلسله حوادث فرعی را هم درپی دارد.

بخش نخست این داستان به شهروندی اختصاص دارد که به مسائل دموکراتیک و روشن‌فکرانه سخت پای‌بند است. و دیگر، خاطراتی خواب‌گونه است، از زمان کودکی و نوجوانی خود محمود و پدر و برادرش که با تصویرهایی کم‌رنگ از دختر عمویی زیبا به نام ماهنی درهم می‌آمیزد، پاساژهای گاه طرح‌گونۀ سراسر رمان با دو محور داستانی پیش گفته، چهره‌ها و ماجراهایی باورکردنی و لمس‌شدنی از یک‌یک شخصیت‌ها نشان می‌دهد.

در زندگی گذشته محمود ما چهرۀ مصمم و پرتوان پدر محمود و چهرۀ سلیمان برادر محمود را با آن چشمان عسلی و گاه فیلی‌رنگ و لطافت روح و عمق دل‌باختگی‌اش را به کفتر که برای محمود در لحظات دشوار زندان به‌عنوان یک پشت‌وپناه و محرم راز و تقویت‌کنندۀ روح عمل می‌کند داریم.

بخصوص چهره و رفتار پدر که گاه در حد یک قدیس انقلابی ظاهر می‌شود و سلیمان که چون پرنده‌ای سبک‌بال که دچار ضرب منقار قرقی شده است، در رمان ظاهر و ناپیدا می‌شود.

هم‌چنین ماهنی دختر عموی محمود را با چشمانی به‌رنگ آسمان و مشکلاتی که در ابراز عشق به سلیمان دارد را احساس می‌کنیم.

از صحنۀ تجاوز کربلایی فیروز جن‌گیر به ماهنی از پشت شیشۀ اتاق احساس انزجار و ترس داریم.

هیکل فقط از پشت شیشۀ مهتاب‌زده ظاهر شد. لخت بود. پاهای کج ومعوج داشت. دندان‌های کجش از داخل یک دهان محاصره شده با موهای کثیف، مثل دندان‌های درشت یک حیوان بود…

و بعد مرگ مانی است که (ازبالای برج ارگ تبریز)، ما را متاثر می‌کند.

صحنه فروختن اسب گاری پدر محمود، زیر هندوانه‌ها قایم شدن محمود وسلیمان، رقص “سالدات” های روسی با پدرشان، پاساژ کوتاه مرگ حاجی بلشویک، کفترهای رها شدۀ سلیمان در پهنۀ آسمان و بالاخره پرواز قرقی‌های بی‌رحم و شکارشدن کفترهای آئینه چشم معصوم توسط قرقی‌ها، از صحنه‌های مشغول کننده هستند:

اگردر زمستان پرنده‌های همان سال را پرواز بدهی، پرنده‌ها آئینۀ چشم می‌شوند و دیگر نمی‌بینند. آن‌وقت قرقی به‌سراغ آئینۀ چشم می‌رود.

که امان از این آئینۀ چشمی! که امان از این جوان‌مرگی! که امان از حرص و طمع قرقی‌های پیر! و این یکی از تاکیدهایی است که براهنی در رمان کرده‌است. جوان‌مرگی در جامعۀ ما. جوان‌مرگی در تاریخ ما.

در این رمان ماهنی، سلیمان، اکبر صداقت، ایشیق، جمال و کمال رهنما که همه جوان هستند می‌میرند.

جوان‌هایی که همه قابلیت بالیدن و بزرگ شدن و تبدیل شدن دارند. ماهنی اگر رشد می‌یافت، سهیلا زن محمود می‌شد.

سلیمان اگر رشد پیدا می‌کرد، دکتر خرسندی یا اکبر صداقت یا ایشیق می‌شد. و اکبر صداقت و ایشیق…

در زمینۀ مسایل خانوادگی زندگی محمود بسیار معمولی و ساده است. یک استاد دانشگاه با زن نسبتا زیبا و دختر چهارده‌ساله‌اش (گلناز) در محیطی گرم و عادی گذران عمر می‌کنند.

این مطلب را هم ببینید
کتاب ظلمت در نیمروز نوشته آرتور کویستلر

عشق‌بازی‌های رایج بین یک زن و شوهر و گاه شیرین‌زبانی‌های یک دختر تازه‌رس نمک زندگی‌است.

البته لطف و تازگی کار در این‌است که سهیلا زن محمود با تمام صداقت، همراه و هم‌رای محمود است و گاه برای کسب خبر و به‌دست آوردن اطلاعات در بارۀ تعداد زندانیان سیاسی وارد معرکه‌هایی می‌شود.

شخصیت متین و استواری که او در رمان کسب می‌کند، به‌عنوان یک زن شهری تازه است و ما با نگاهی به پیرامون خود در می‌یابیم که امثال سهیلا و امثال زن‌هایی که صرفا برای شهوت‌رانی و بچه بزرگ‌کردن ساخته شده‌اند، در جامعۀ ما کم نیستند.

این یک نمونۀ زن شهری است که شوهری دانشگاهی دارد.

و اما در زمینۀ شغلی، راوی براهنی روشنفکرها را به دو دستۀ موجه و غیرموجه تقسیم می‌کند.

یک دسته شخصیت‌هایی مثل دکتر قاصد، دکتر معلم، دکتر عرب، و رئیس دانشگاه که در عین پوفیوزی برای جامه عمل پوشاندن افکارشان عوامل اجرائی مثل غضنفرها و پرنیان‌ها را در اختیار می‌گیرند.

و دستۀ دیگر کسانی که خود فکر می‌کنند و خود وارد عمل می‌شوند. مثل دکتر محمود شریفی، دکتر خرسندی، جمال و کمال رهنمایی، اکبر صداقت و ایشیق و….که هر دو در تقابل تاریخی نقش‌های خود را ایفا می‌کنند وسنتزی به‌نام آوازکشتگان پدید می‌آورند.

براهنی در وصف اوضاع دانشگاه و روان‌شناسی جمعی حاکم بر آن و رو کردن چهرۀ معدود چاپلوسان فطری نظیر استاد ادبیات فارسی که مدتی متولی انجمن صائب بود، علت حضور مستمر شخصیت زن‌باره‌ای مثل دکتر عرب در دانشگاه و جنجالی که وی در مخزن کتاب‌خانه با یک دختر دانشجو آفرید و نشان دادن حمایت‌ها و پشتیبانی‌های علنی و غیرعلنی که از “بالا” از او شد موفق است.

البته با این تاکید که ما همواره داریم یک رمان را تعقیب می‌کنیم و نه یک رساله مستدل و علمی از جامعۀ دانشگاهی را.

  • باری، بلوای راه رفتن طالبی، دانشجوی دیوانه با دوازده! آفتابه مسی در راه‌روهای دانشکده …
  • سخنرانی علی اکبرخان هوشمند با آن فوت‌فوت و پف‌پف کردن که می‌خواست انقلاب را تلفظ کند،
  • سخنرانی دکتر فیلسوف باحی‌گر، حی‌گر، گفتنش و جملۀ استفهامی “مگر شما هستید؟” که به دکتر معلم گفت
  • گفتگوی تلفنی دکتر شریفی با دکتر فیلسوف
  • و اشغال کنگره‌ای که قرار بود شه‌بانو فرح افتتاح کند توسط دانشجوها، از ماجراهای خواندنی رمان است، که با کمی اغراق هنرمندانه و سوءظن‌های مخل همراه است.

نگاهی که همراه پروازهای خیال، از یک جمع صرفا صنعتی دانشگاه، یک محفل فراماسونری ساخته و دست‌آویز خوبی است برای افرادی که انقلاب فرهنگی را با بستن دانشگاه اشتباه گرفته بودند.

فصل دوم رمان آواز کشتگان با عنوان حدیث پری‌داران

در فصل دوم رمان آواز کشتگان با عنوان حدیث پری‌داران ، براهنی اجمالا فصل اول را می‌گشاید محمود که تا قبل از زندان بار اول، استاد ادبیات تطبیقی است، به استادی پیش‌بینی منصوب می‌شود و در مخزن کتاب‌خانه دانشگاه پشت میزی زهوار در رفته می‌نشیند.

او روزها مشغول نوشتن قصۀ حملۀ گرگ‌ها به تبریز است. قصه‌ای که بعدها خواننده، درمی‌یابد زندگی نویسنده و قصه‌ای که در دست نوشتن دارد با هم پیش می‌رود. ومشکل قصه مشکل خود محمود هم هست. او یکی از گرگ‌ها را نزدیک خود حس می‌کند، اما هنوز نتوانسته پوزه‌اش را از نزدیک لمس کند.

تا این که عکس شاه و شه‌بانو از روی دیوار مخزن کتاب‌خانه مفقود می‌شود و این مقارن تشریف‌فرمائی شه‌بانو فرح به تالار فردوسی دانشگاه، و مقارن ساعاتی است که محمود گرگ را نزدیک‌تر به خود می‌بیند.

اما چیزی عجیب در داخل قفسه‌های مخزن وجود دارد که مخل آسایش اوست.

چیزی شبیه به یک ساعت بزرگ، که با هزاران پیچ‌ومهرۀ کج‌ومعوج و پیچیده و مرموز با هزاران عقربک پیدا وناپیدا در میان قفسه‌ها پنهان شده‌است. که ناگهان ترس و وحشت سراپای محمود را فرا می‌گیرد و از مخزن فرار می‌کند. که در واقع از مقابل پیش‌آمدهای احتمالی آینده که احیانا می‌شد جلویش را گرفت جا خالی می‌دهد.

و این شروع فاجعه و گرفتاری مجدد اوست. شه‌بانو فرح در روز معین به تالار نمی‌آید و محمود ضمن سخنرانی استاد علی‌آکبرخان هوشمند زیر صندلی‌‌های تالار استفراغ می‌کند.

ساواکی‌ها به علتی نامعلوم، شاید هم وجود شایعۀ بمب‌گذاری در مخزن کتاب‌خانه به کوی دانشگاه شبیخون می‌زنند.

اکبر صداقت، یکی از رهبران دانشجوها به خانۀ محمود پناهنده می‌شود.

روز پایان کنگره، دانشجوها تالار فردوسی را اشغال انقلابی می‎کنند و اکبر صداقت برای مستشرقین سخنرانی می‌کند.

دانشگاه شلوغ می‌شود و اکبر صداقت به قصد فرار در ماشین محمود پنهان می‎شود و محمود صحنۀ مرگ اکبر صداقت دانشجو را در مناسب‌ترین جای ممکن، در بالای میله‌ها و حفاظ دانشگاه نظاره می‌کند.

و بالاخره زمانی می‌رسد که اشباح درون و بیرون زمان و مکان! دست‌به‌دست هم می‌دهند و معمای حضور محمود را در دانشگاه زیر سوال می‌برند.

ساواک با ترفندی ماهرانه، او را چشم‌بسته دور چند خیابان می‌گرداند، و در بازگشت، در خود مخزن کتابخانه، آن ساواکی معروف توی دهان محمود ادرار می‌کند:

” دهنت را باز کن، باز هم نگه‌اش دار!”

دهان محمود بی‌اختیار باز می‌ماند و سیل گرم شاش فاعل که روی بلندی ایستاده است در دهان مفعول سرازیر می‌شود. و سه روز بعد، وقتی کنگره تمام می‌شود، محمود پشت همان میز و هم‌زمان با پایان گرفتن قصه که حالا گرگ‌ها فرصت کافی دارند تا به قهرمان داستان نزدیک شوند، توسط گروهی ساواکی که قبلا هم او را بازداشت کرده‌اند، دستگیر می‌شود.

فصل دوم رمان آواز کشتگان با جمله‌ای که دکتر فیلسوف خطاب به دکتر معلم در کنگره، و موقع سخن‌رانی گفته بود، پایان می‌پذیرد و محمود را که دچار سرگردانی و بی‌هویتی شده‌است، نجات می‌دهد:

“مگر شما هستید؟” انگار جمله خطاب به او گفته شده‌بود: “آقا مگر شما هستید؟” و ناگهان محمود فکر می‌کند که باید باشد: “فکر می‌کنم، پس هستم. تو دهنم شاشیده‌اند، پس هستم…”

رمان آواز کشتگان اثر رضا براهنی
رمان آواز کشتگان اثر رضا براهنی

فصل سوم رمان آواز کشتگان با عنوان حدیث آئینۀ چشمان

فصل سوم رمان آواز کشتگان با عنوان حدیث آئینۀ چشمان با تلفنی که دکتر خرسندی، از استانبول به تهران می‌زند، شروع می‌شود و با خاطره‌ای که نویسنده از بیروت و خیابان الحمراء دارد، ادامه می‌یابد.

این مطلب را هم ببینید
زندگی وآثار سیمون دوبووار ، زنی که مردان هم به او مدیونند

شهری که “طبیعتی چندگانه دارد و ترکیب فصولش اعجاب‌انگیز است.”

محمود در کافه‌ای نشسته و شاهد پخش سه نوع موسیقی متضاد می‎باشد که در واقع سه نحوۀ زندگی متفاوت شهروندان است.

موسیقی اول، موسیقی آدم‌های پر تحرک است که جهان را می‌شوید و غبار از روی شهرها می‌گیرد و قلب مشتاقانش را شاد می‌کند و سمبلش پیرمرد گل‌فروشی‌است که روبه‌روی کافه مغازه‌ای دارد.

موسیقی دوم، موسیقی‌ای است که در اعماق جهان فضله می‌اندازد و بچه‌هایش را می‌پروراند.

موسیقی‌ای که با وزن و آهنگ خاص خود، نعمت‌های جهان را متعفن می‌کند وبیماری ومرض می‌آورد و مثل روح خبیث شیطان تحجر و عقب‌ماندگی همراه دارد و قصیدۀ بلند نشاط را به مبارزه می‌طلبد

و سمبل‌اش جوانی بیست ساله است با صورتی لاغر و کشیده و چشم‌های ملتهب و…

و بالاخره با تصویری از یک بازجویی جهنمی در خانۀ فقیرانۀ بازجو و در حضور مادر پیر بازجو ادامه پیدا می‌کند. مادری که به بازجو بودن پسرش اعتراض دارد.

مادری که می‌داند پسرش یک بی‌سرو پا بیشتر نیست.مادری که می‌داند پسرش از راه شرافتمندانه امرار معاش نمی‌کند. مادری که هنوز پسرش را با لگد می‌زند و عاقش کرده‌است.

هم‌چنین با در جریان قرار گرفتن اقدامات تحقیقی آقای اسماعیلی از رفت‌وآمد درون و بیرون زندان قزل‌قلعه و کشف نحوۀ کشته شدن انقلابیون تحت عنوان قاچاق‌چی کشف می‎شود.

تا می‌رسد به زمان حال رمان آواز کشتگان که رئیس زندان محمود را از بند آورده به دفتر زیر “هشت” و مقابل یک نفر خارجی، که متخصص خط است می‌نشاند و با تست‌های متفاوت می‌خواهد از محمود اعتراف بگیرد که نوشته‌های افشاگرانه‌ای که در خارج از کشور چاپ شده و می‌شود، به خط و امضای اوست یا نه، تداوم می‌یابد.

بعد که او اعتراف نمی‌کند و به قولی قلیچ می‌زند، بازجوئی‌های مکرر و این‌بار مهم‌تر و سنگین‌تر از قبل شروع می‌شود.

محمود را به سردخانۀ بیمارستانی می‌برند و واجساد کشته‌شدگان روز حادثه دانشگاه را نشانش می‌دهند. و محمود طی یک رودرروئی عجیب در حضور بازجوها یکی از برادران رهنما را که او نیز قابلیت انقلابی شدن را دارد، از مرگ حتمی نجات می‌دهد!

و خود زیر شکنجه برای از دست ندادن قوۀ تفکر و تجدید روحیه، گذشته‌ها را با “فلاش‌بک”هایی بی مقدمه که عمدتا تجسم روحیه مبارزه‌جویانه پدر خود اوست مرور می‌کند.

هم‌چنین زیباترین خاطرات را بین خواب و بیداری و بی‌هوشی به‌یاد می‌آورد.

به‌پرواز و چرخش کبوترها و این‌که اگر پرنده‌هاهر چند تازه‌سال و آئینه چشم، همگی با هم و پشت و پناه هم باشند قرقی‌ها نمی‌توانند کاری بکنند، فکر می‌کند.

یعنی، به چیزی مهم‌تر از خود شکنجه فکرکردن و نهایت آسان نمودن عمل شکنجه برای شخص زندانی، به‌کار گرفته است اما از یک‌ طراوت و تازگی برخوردار است که قابل تامل است.

رمان آواز کشتگان بر خلاف اکثریت قریب به‌اتفاق رمان‌ها که می‌خواهند در پایان سروته موضوع را به‌هم بیاورند پایانی قوی دارد

شوخی دلهره‌آور مرد زیباروی ساواکی در حمام زندان به‌عنوان لحظات پایانی رمان شناخته میشود.

محمود کف آجری حمام افتاده و از وحشت گلوله‌هایی که در تاریکی به پیرامونش شلیک می‌شود، در حالت نسیان می‌بیند:

“…انگار در زیرزمین شهرها بودند، با پل‌ها، خیابان‌ها، میدان‌ها، خانه‌ها، واداره‌ها، مردم هلهله‌کنان می‌آمدند، آواز می‌خواندند و سرهاشان می‌خورد به سقف زیرزمین.

ناگهان میلیون‌ها منقار کوچک به جدار داخلی خورد.

پوست زمین کاهیده بود، و تنگ بود. جدار زمین ترک برداشت و همه آن‌هایی که آن زیر مانده بودند، بیرون ‌پریدند. صدای پدرش در تلفن می‌گفت: “قیامت است! قیامت است!”

و قیامت شروع شد و قرقی‌ها روی پشت‌بام‌های شهر سقوط می‌کردند. وپشت‌بام‌های شهر پوشیده از نعش قرقی بود. و بعد دید که سهیلا و گلنار نمی‌توانند معاصر ماهنی و سلیمان نباشند.

نمی‌توانند معاصر ایشیق و صداقت وآن جوان خونین‌چشم سردخانه بیمارستان نباشند. و بعد صدای پدرش را به روشنی شنید:

“پاهای هزاران جوان بر کف‌آجر فرش این حمام خواهد افتاد. ولی زمین به آن‌ها وعده داده شده. زمین از آنِ آن‌هاست، صورتش را بر زمین چسباند. گفت: “خاک” و ماند.

که پیام اصلی رمان آواز کشتگان همین چند سطر بالاست.

اصولا در هیاهوی تبلیغ متافیزیک زمان حدوث چاپ رمان، از فیزیک سخن گفتن و به زمین فکر کردن و به خاک وطن اندیشیدن و تاریخ را فراتر از خود دیدن و هم‌عصر کردن شخصیت‌های رمان با بزرگان تاریخ، خود بزرگ‌ترین پیام است.

رمان آواز کشتگان، اثری که ادبیات زندان و زندگی روشن‌فکر جامعۀ شهری را مورد بحث قرار می‎دهد، قابل تامل است.

ما آدم‌های جدیدی را در آن می‌بینیم. آدم‌هایی که همواره با خصلت‌های خوب‌وبد بورژوازی و خرده‌بورژوازی‌شان حضوری ملموس در شادی و ناشادی ما داشته و در پیوندی تنگاتنگ و مکانیکی با هم عمل می‌کنند.

شخصیت‌هایی نظیر دکتر معلم، دکتر قاصد، پرنیان، دکتر عرب، و… از یک‌سو و نگهبانان، بازجوها، و مسئولان زندان از سوی دیگر.

دکتر فیلسوف، دکتر هوشمند، و…از یک‌سو، دکتر خرسندی، دکتر شریفی،اسماعیلی، اکبر صداقت، ایشیق، سهیلا، سلیمان و پدر محمود از جانب دیگر.

که همه در تقابلی خستگی‌ناپذیر قرار دارند و این خود طرح تازه‌ای است در رمان‌نویسی معاصر ایران.

براهنی رمان آواز کشتگان، تیزهوش است. خوب می‌بیند. آدم‌های خوب وبد را تشخیص می‌دهد، و حُسن آن این‎است که خود راوی‎اش، ، قدرت این را ندارد که در رمان خوبِ خوب و در رمان بدِ بد باشد.

3 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...

مقالات و نقدهای مشابه

مشاهده همه

جدیدترین کتاب‌های صوتی

مشاهده همه
دیدگاه ها

لطفا دیدگاهتان را بنویسید

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

من ربات نیستم *در حال بارگیری کپچا پلاس ...