کتاب صوتی سیندخت نوشته علی محمد افغانی
مشخصات محصول
- زمان: 13 ساعت
- گوینده: الهام جاهدی
- نویسنده: علی محمد افغانی
- ناشر صوتی: سلام صدا
کتاب صوتی سیندخت علی محمد افغانی رمان ایرانی به سبک نگارش قرن نوزدهم اروپا که در آن تصویری از جامعه ای رو به مدرن شدن و جایگاه اجتماعی زنان را ارایه می کند
تهیه محصول
MP3-zip 269 مگابایت
قبل از خرید بخش هایی از کتاب را بشنوید
کتاب صوتی سیندخت نوشته علی محمد افغانی
مشاهده نقد و بررسی این کتابکتاب صوتی سیندخت نوشته علی محمد افغانی تصویری از جامعه ی در حال پیشرفت و توسعه ایران و شیوه زندگی طبقات مختلف اجتماعی با محوریت عشق و جایگاه اجتماعی زنان را با جزئیات و تصاویری شفاف ارائه میکند.
این رمان به سبک رئالیسم اجتماعی نگاشته شده و به روایت زندگی زنی به نام سیندخت می پردازد که به مانند همه زنان، اسیر دنیای مردانه و قوانین ساختهی مردان هستند.
داستان سیندخت در شهر اهواز و در کارخانه روغن موتور اهواز که محل کار اوست، اتفاق می افتد. مدیر عامل از فرنگ برگشته کارخانه به نام مهندس بهمن فرزاد، به سیندخت علاقمند شده و سیندخت با نوشتن نامهای مفصل به او و شرح سختی ها و ناملایمات زندگی و شرایط اجتماعی آن زمان، از او درخواست میکند که از این علاقه و البته درخواست ازدواج صرفنظر کند…
در باره علی محمد افغانی نویسنده کتاب صوتی سیندخت :
علی محمد افغانی متولد سال ۱۳۰۳ در شهر کرمانشاه و نویسنده نخستین رمان واقعی به زبان فارسی، یعنی شوهر آهو خانم است.
علی محمد افغانی درابتدای دهه ۱۳۴۰ با رمان بزرگ شوهرآهوخانم وارد جامعه ادبیات داستانی ایران شد این در حالی بود که تا قبل از انتشار رمان شوهر آهو خانم ، نامی از او در میان نویسندگان رمان نویس نبود، گرچه زندانیان سیاسی پس از کودتا و یا آنها که اخبار کوتاه محاکمات نظامی پس از کودتا را دنبال کرده بودند، شاید هنوز نام او را بخاطر داشتند.
هر صفحه از رمان که نوشته بود، برگی بود از زندگی واقعی مردم کوچه و بازار به معنای توده مردم، و این یک رویداد مهم ادبی بود.
آثار علی محمد افغانی :
- شادکامان دره قره سو
- شوهر آهو خانم
- بافتههای رنج
- بوتهزار
- محکوم به اعدام
- دکتر بکتاش
- همسفرها
- دختردایی پروین
- صوفی صحنه، دزد کنگاور
- دنیای پدران و فرزندان
- حاجالله باشی
- خداحافظ دخترم
قسمتی از کتاب صوتی سیندخت علی محمد افغانی :
شبی بسیار خنک بود و گرماسنج اتاق هتل، هنگامی که آقای بهمن فرزاد مدیر فنی کارخانه روغن موتور اهواز در را گشود و به قصد خوابیدن لباسهایش را بیرون آورد و در گنجه جارختی آویخت، از بیست درجه تجاوز نمی کرد.
با این وصف او کلافه بود.از گرمای خیالی که گمان می کرد آن سال از بداقبالی وی شاید یک ماه زودتر به سراغ خوزستان آمده بود، کلافه بود.
مشروب نخورده بود، ولی چنانکه گفتی دوش آب گرم گرفته است در سر و صورت، گردن و شانه هایش احساس خلجان و گرما می کرد؛ یک گرمای جفنگ و دل آزاری که ظاهراً ناشی از کوفتگی اعصابش بود و مثل مورچه زیر پوستش راه می رفت.
بخصوص وقتی که فکر می کرد ممکن است تمام شب را همانطور بی خواب بماند و صبح فردا نتواند با نشاط و سرزندگی لازم سر کارش حاضر شود، بیشتر کلافه می شد.
از جیرجیر تختخواب وقتی که از دنده ای به دنده ای می غلتید، از سفتی بالش یا نرمی تشک و چسبندگی ملافه که هر کدام برای بی خوابی او بهانه ای بود.
از صدای خفیف اتومبیلی که در آن ساعت نیم شب از جاده آسفالته جلوی هتل می گذشت و نور چراغهایش پنجره اتاق را روشن می کرد، از گفتگوها و مذاکراتی که آن شب ضمن خوردن شام و همچنین پس از شام، طی چهار ساعت طولانی با اعضاء هیئت مدیره شرکت داشت و همۀ آن اینک مثل بانگی که زیر طاق یک گنبد بکنند در مغزش منعکس می شد و تارهای حساس شده اعصابش را غلغلک می داد، از خودش که خودش را به یک زندگی مجردی یکنواخت و اقامت در هتل ها و پانسیون ها محکوم کرده بود، کلافه بود…
بازوانش را شل می کرد و پاهایش را کش می داد و از زیر ملافه، خنکی های این گوشه و آن گوشۀ تشک را لمس می کرد.
ولی در پس پرده سبک شده روحش می دید که توی سالن سبز رنگ هتل با چلچراغ روی سرش، کنار اعضاء هیئت مدیره که همه مردان سالمند و صاحب جاهی بودند، دور میز نشسته مشغول شام خوردن و در عین حال مذاکره پیرامون مسائل و موضوعات کارخانه یا به عبارت دیگر، شرکت بود.
آقای اشمیت، کارشناس ماشین آلات که برای نصب و راه اندازی دستگاههای جدید از آلمان به ایران گسیل شده بود و اینک یک ماه می شد که در اهواز بود، طرف راست او نشسته بود.
با آن هیکل لاغر و سیب گلوی برآمده اش که روی یقه پیراهن لق لق می خورد و مثل ماسوره از زیر پوست بالا و پائین می رفت، پیوسته دست دراز می کرد، از غذائی برمی داشت و توی بشقابش می گذاشت.
اعضاء هیئت مدیره نگاههائی با هم رد و بدل می کردند؛ نگاه هائی حاکی از خوشدلی و رضایت، که او چقدر از شکم خودش پذیرائی می کند. آیا در کشور خودش این غذاها گیرش نمی آمد؟
آقای سورن، سهامدار عمدۀ شرکت و رئیس هیئت مدیره که روبروی وی در طرف دیگر میز نشسته بود، دستش را روی شکم برآمده اش تکیه داده بود و نگاهش به آقای اشمیت بود. گوئی برای او به عنوان فردی آلمانی حتی در شیوه غذا خوردنش تحسینی قائل بود، یا اینکه می خواست نکته تازه ای از آن کشف بکند.
قسمت اول کتاب صوتی سیندخت را بشنوید:
کتاب صوتی سیندخت نوشته علی محمد افغانی به مدت 13 ساعت و در یک فایل زیپ به حجم 269 مگابایت آماده دانلود است.
دانلود فایل pdf کتاب سیندخت |