کتاب صوتی اهل غرق اثر برجسته منیرو روانی پور
مشخصات محصول
- زمان: 13 ساعت
- گوینده: سمیه زارع
- نویسنده: منیرو روانی پور
- ناشر صوتی: سلام صدا
خانم روانی پور در رمان اهل غرق با ترکیب افسانه های بومی منطقه بوشهر همانند داستان پریان دریایی، غول زشت روی دریاها شاهکاری زیبا در سبک رئاللیسم جادویی همسنگ با آثار گابریل گارسیا مارکز خلق کرده است.
تهیه محصول
MP3-ZIP 300 مگابایت
قبل از خرید بخش هایی از کتاب را بشنوید
کتاب صوتی اهل غرق اثر برجسته منیرو روانی پور
مشاهده نقد و بررسی این کتابکتاب صوتی اهل غرق اثر برجسته منیرو روانی پور رمانی است که به سبک رئالیسم جادویی نگاشته شده است.
نویسنده، گذشته و آینده را به هم پیوسته تا ضمن نقد سیاست های کهن، استعمار نو و مجریان آن، ضرورت دگرگونی و عبور از گذشته را نشان دهد.
اساس رمان اهل غرق بر دو مفهوم عشق و سیاست استوار است؛ عشق به زادگاه که نمادی از عشق به میهن است که خود به کنش سیاسی منجر می شود.
خانم روانی پور در این رمان با ترکیب افسانه های بومی منطقه بوشهر همانند داستان پریان دریایی، غول زشت روی دریاها شاهکاری زیبا در سبک رئاللیسم جادویی همسنگ با آثار گابریل گارسیا مارکز خلق کرده است.
در کتاب صوتی اهل غرق ماهیان و آدمها با هم ازدواج میکنند. قهرمان اصلی داستان به نام مه جمال دریائی موجودی نیمه انسانی بودن با مادری انسان و پدری ماهی است که در میان مردم زندگی می کند.
در کتاب صوتی اهل غرق ، آدم مرغ دریائی میشود. قطرههای خون کشته شدگان به پرندگان تبدیل میشوند، بهادر از غیبت مادربزرگ دریائی افسرده است، زنان به ماهیان که از غیبت مردانشان غمگیناند غذا میدهند
وقتی دست سیاهی ماه را میپوشاند، زنان آن قدر طبل میزنند تا مهتاب را بازگردانند. آدم حیوان است. و حیوان آدم. و آدم طبیعت و در طبیعت است. با آن حرف می زند. راز و نیاز میکند. هیچ کدام آن یکی را نفی نمیکند. فقط غریزۀ طبیعی است که حکم میکند.
البته در رمان اهل غرق هم همچون سایر آثار نویسنده ، احساسات زنانه و درد مشترک زنان روایت شده است.
کتاب صوتی اهل غرق را به مدت 13 ساعت فایل صوتی MP3 در یک فایل زیپ به حجم 300 مگابایت با لینک مستقیم را دانلود بفرمایید.
دانلود کتاب صوتی آثار خانم منیرو روانی پور
خلاصه داستان کتاب صوتی اهل غرق
(حاوی اسپیوبل است)
بوسلمه، حاکم زشتروی دریا، درشتترین مروارید دنیا را در دهان ماهی کوچکی گذاشته تا ساکنان زمین، آنان که زیباترین جوان خود را به عنوان نیزن به شادباشی عروسی او میفرستند، مروارید را بیابند و تا ابد از رنج جستجوی نان رها شوند.
خیال آن مروارید درشت و وسوسه زندگی راحت، مردم آبادی را وامیدارد تا با قربانی مهجمال به این آرزو دست یابند.
مهجمال در سفر دریایی، اهل غرق را میبیند که در آرزوی بازگشت به آبادی تلاشی بیهوده میکنند.
عروس بوسلمه به مهجمال دل میبندد و او را به سطح آب میآورد.بوسلمه خشمگین میشود و دریا طوفانی میشود.
زایر احمد به فریب بوسلمه متوسّل میشود و با ریختن خون مهجمال به دریا، دریا آرام میشود.
روزی مردم آبادی، اهل غرق را بر سطح آب میبینند که هر چه تلاش میکنند، به ساحل نمیرسند.
مهجمال راه بلد اهل غرق میشود تا آنها را برگرداند.
در غبّه، مه جمال با بوسلمه گلاویز میشود و یکی از مردگان آبهای خاکستری به آبی دریایی میگوید که مه جمال در درگیری با بوسلمه غرق شده است.
آبی در جستوجوی مه جمال به آبادی میآید و به دنبال او تکتک خانهها را میگردد، امّا وقتی مهجمال را در محاصرة آبادی میبیند، به رسم عاشقان صادق میرود تا مهجمال بماند و زندگی کند.
زایر دخترش خیجو را به عقد مه جمال در میآورد.
در ادامه کتاب صوتی اهل غرق ، روزی سه مرد مو بور با قایق از دریا به خشکی میآیند و برای آبادی شکلات و جعبه جادو (رادیو) میآورند.
بچّة خیجو در شکم هشدار خطر میدهد، امّا به او وقعی نمینهند.
صدای مرد کپکپی سوار توجّه آبادی را به خود جلب میکند.
ابراهیم پلنگ مردان آبادی را به شهر میبرد و در میتینگهای سیاسی شرکت میکنند. مردان آبادی به زندان میافتند.
سرگرد صنوبری در ازای آزادی مردان از زایر سند میخواهد. ابراهیم پلنگ مأموران ثبت احوال را به آبادی میآورد و آنان صاحب شناسنامه و سند میشوند.
مه جمال از بدرفتاری مأموران کینه میگیرد و پس از آزادی یاغی میشود و با مأموران دولتی درمیافتد.
در آبادی پاسگاه میزنند تا زیر نظارت مستقیم دولت باشد، امّا مرغان دریایی که از نسل مردی یاغی (نیرو) بودند، نیمهشب دیوارهای تازه ساز پاسگاه را ویران میکنند.
مه جمال سرانجام با خیانت دو تن از تفنگچیان خود، در قلعه پیر به دست مأموران دولتی رگبار میشود و ماندگار قصّهها میشود.
آبادی به تدریج تغییر میکند و از اصالت آغازین خویش دور میشود. با کشف چاههای نفت، خارجیها به جفره میآیند و بوی قیر و نفت، مردم آبادی را مجبور میکند که خانههایشان را بفروشند و بروند.
دریا خاکستری رنگ میشود و مرغان دریایی از آسمان به زمین میافتند و میمیرند.
در پایان داستان، اهالی آبادی یا میمیرند یا به نکبت میرسند. خیجو هم خانهای در شهر میخرد و کوچ میکند.