شاهنامه خوانی و تاریخچه آن
افسانه خوانی یا نقالی یکی از شیوه های کهن قصه گویی در ایران است که راوی داستان شاهان و پهلوانان ایران زمین را نقل می کند و اگر در اینکار از اشعار و داستان های شاهنامه استفاده شود، آنرا شاهنامه خوانی گویند.
هرچند که نقالی و شاهنامه خوانی در نحوه اجرا با هم تفاوت دارند:
در شاهنامهخوانی قصهگو با استفاده از لحن خود و بدون گفتار و رفتار اغراقآمیز داستان را روایت کرده و گاهی نیز از برخی حرکات برای رساندن معنی بهره میبرد اما نقالی به نوعی اجرای نمایشی تک نفره و پیچیدهتر است که ما در این نوشته هر دو را به یک معنا گرفته ایم.
- مجموعه کتاب های صوتی شاهنامه
- شرح داستان های شاهنامه با بیان ساده- کتاب صوتی شاهنامه
- داستانهای عاشقانه شاهنامه
- معرفی حماسه های مشهور جهان
پیشینه افسانه گویی در ایران
قصه و قصه گویی تاریخی به اندازه عمر بشر دارد و ایران نیز به عنوان کشوری با تاریخی باستانی همانند کشورهایی چون مصر، بابل و یونان و چین زادگاه قصه و افسانه ای کهن به شمار می آید و به تبع آن نقالی و افسانه گویی هم در ایران قدمتی دیرینه دارد.
ابن ندیم مورخ شهیر و صاحب کتاب الفهرست می گوید:
اولین کسانی که دست به تصنیف افسانه زدند، ایرانیان اولیه یعنی کیانیان و هخامنشیان بودند، پس از آن اشکانیان در این مورد اغراق کردند و ساسانیان بر داستان ها افزودند
طبیعی است که دسترسی به داستان های مکتوب و کتاب های قصه برای عموم مردم مقدور نبود و ویژه درباریان و وابستگان آنها بود
در این میان خنیاگرانی که از سواد محروم بودند به واسطه حضور در مجالس بزرگان، این داستان ها را شنیده و با استفاده از استعداد و حافظه سرشار خود آنها را به خاطر می سپردند و سپس برای مردم روایت می کردند
نقالان و قصه گویان پیش از اسلام همراه با روایت قصه چنگ می نواختند و بدین ترتیب بر جذابیت آن می افزوند
اما نقالان پس از اسلام به دلیل ممنوعیت موسیقی، از بازیگری و حرکات نمایشی برای جبران کاستی موسیقی استفاده می کردند
شاهنامه خوانی و تاریخچه آن
اسطوره و فرزند آن حماسه از زیباترین تجلیات روح آدمی و جلوهگاه آرزوهای نهفته ی بشر در چیرگی بر سراسر هستی و نمودار خواست آدمی در گشایش رازهای آفرینش است.
در شاهنامه فردوسی اسطوره و حماسه هست و تاریخ نیز؛ و از این رو است كه شاهنامه شناسنامه فرهنگی ایران است، و چیزی بسیار برتر از یك شاهكار شعری و هنری.
بیسبب نیست كه دهقان ایرانی هنگامی كه به دنبال گاو زمین را شخم میزند شاهنامه خوانی میكند؛ و شب هنگام كه برای رفع خستگی به گوشه ی قهوهخانه پناه میبرد به شهنامهخوان گوش فرا میدهد و برای فرزندش قصه از رزمآوران شاهنامه میگوید، و دلیریها را از رستم مثال میآورد.
شاهنامه به عنوان سند هویت ایرانیان و زبان پارسی است که مردم ایران با خواندن اشعار آن به صورت نقالی و شاهنامه خوانی، این اثر سترگ را نسل به نسل و سینه به سینه تا امروز حفظ کرده و به دست ما رسانده اند.
قدمت نقالی و شاهنامه خوانی به زمان سرودن شاهنامه و سلطه ترکان غزنوی و سلجوقی بر ایران می رسد و در طول تاریخ پرفراز و نشیب ایران، نقالی و شاهنامه خوانی همواره از برنامه های اصلی شب نشینی ها و مهمانی های ایرانیان بوده و حتی به قصه ها و لالایی های مادرانه هم راه یافته است
اما شاهنامه خوانی و روایت اشعار حماسی و اسطوره ای شاهنامه و قصه شاهان ایران به زبان پارسی در دورانی که این زبان از هر سو مورد تهاجم بیگانگان از ترکان تا مغولان و تیموریان بود، ارزش و اعتبار دیگری دارد
در گذشتهای نزدیك شاهنامه خوانی از برنامههای اصلی همه ی قهوهخانههای ایران بود و در بیش تر خانوادهها به هنگام شبنشینیهای زمستان شاهنامه خوانی تفریحی دل پذیر بود.
پیش از اسلام در ایران از قصهگویان و واقعهخوانانی خبر داریم كه به همراهی قصه ی خود چنگ یا سازی دیگر مینواختند و سال هایی پس از سلطه ی عرب بر ایران نیز در جای جای این سرزمین دیده میشدند.
از این واقعهخوانی در سده های اولیه اسلامی به دلیل ممنوع شدن موسیقی تنها نقل واقعه باقی ماند، و واقعهخوانان هم برای جبران كمبود موسیقی بازی را به جای موسیقی به کار می بردند. که اینچنین، نقالی در دوره اسلام، به تحول بزرگی برای حفظ خود دست زد
نقالان چون بیش تر قصهها و داستان های ملی ایران را موضوع نقل خود قرار میدادند، سخت مورد توجه مردم بودند؛ و چون دیگر سازی به كار نمیبردند، حكومتیان تازی نیز بهانهای برای جلوگیری از كارشان در دست نداشتند؛ و یا شاید با محبوبیتی كه آنان در میان مردم به دست آورده بودند حكومتیان چارهای جز پذیرش آنان نداشتند.
نفوذ نقالان در میان مردم موجب شدكه شاعران معروف كسانی از آن ها را انتخاب كنند كه شعرهایشان را برای مردم بخوانند و این كسان را «راوی» میگفتند، چنان كه رودكی در شعرهایش به دو تن از راویان خود اشاره میكند.
نظامی عروضی در كتاب چهارمقاله از راوی فردوسی چنین نام میبرد:
«نساخ او علی دیلم بود و راوی بودلف» كه اگر چنین باشد «بودلف» نخستین شاهنامهخوان تاریخ شاهنامه خوانی بوده است»
با این ترتیب شاید شاهنامه خوانی هم زمان با پیدایش فردوسی در اواخر سده ی چهارم هجری. پدید آمده باشد و این دو، دو گوهر هم زاد باشند.
از اواسط سده پنجم به علت نفوذ تركان و پایان جنبشهای ملی، حماسههای شبه مذهبی و شبه تاریخی جای حماسههای ملی را میگیرد و طبعا در كار نقالی و شاهنامه خوانی نیز تأثیر میگذارد.
از اواسط سده ششم که جنبش های ملی بیش تر در لباس آیین شیعه و تصوف ظهور کردند، نقالان با عنوان جدید مناقب خوان ؛در شرح احوال و ذكر صفات علی (ع) و فرزندانش در شهرها و روستاها مدیحه میخوانند
اما از سده هفتم به بعد حماسههای تاریخی و مذهبی در كنار هم برای خود جایی پیدا كردند؛ تا این كه در سده ی دهم با آغاز سیاست مذهبی و ملی دولت صفویان شاهنامه خوانی همپای قصههای دیگر جزو تفریح های مردم شد، و در قهوهخانهها كه پدیده جدی این دوره است شاهنامه خوانی رواجی كامل یافت.
علت اجتماعی این امر توجه ویژه ی صفویان به ایجاد روحیه ملی و روحیه ی جنگی در مردم به ویژه در قزلباشان بود.
پس از صفویان در زمان قاجاریان به علت سرد شدن آتش سیاست مذهبی صفوی، كم كم شاهنامه خوانی مهم ترین برنامه ی قهوهخانههای ایران شد.
شاهنامه خوانی نواحی ایران
شاهنامه خوانی و تاریخچه آن: قهوه خانه ها
تا حدود بیست سی سال پیش هم شاهنامه خوانی یكی از تفریح ها و سرگرمیهای خوب و پرهواخواه زمان فراغت مردم شهر و روستا به شمار می آمد، و در بیش تر قهوهخانهها به ویژه در فصل زمستان مردها با اشتیاق گرد میآمدند تا به تماشای نقال بنشینند و به داستان هایی كه از شاهنامه میخواند گوش فرا دهند.
شاهنامه خوانی تفریح شبنشینیهای شب های دراز زمستان در خانوادهها نیز بود و كسی از خانواده كه سوادی داشت و در عین حال میتوانست شاهنامه را با گونه ی ویژه ی آن بخواند، برای آنها كه به شبنشینی میآمدند شاهنامه خوانی میكرد؛ و این شخص معمولا ارج و اعتباری در میان آن جمع داشت.
اگر دو یا سه نفر از عهده این كار برمیآمدند، آن وقت به نوبت شاهنامه میخواندند تا خسته نشوند؛ و بقیه به خوردن شبچره و چای مشغول میشدند، تا بینند داستان به كجا میانجامد؛ و اغلب با این كه پس از بارها شنیدن داستان دیگر همه ی رویدادهای آن را خوب میدانستند، این هیچ از اندازه اشتیاق به شنیدن داستان نمیكاست.
در این شبنشینیها، كتاب های دیگری مانند امیرارسلان و حسین كرد هم خوانده میشد، ولی شاهنامه ارج و اعتباری دیگر داشت و شاهنامهخوان نیز؛
چرا كه امیرارسلان و كتاب های دیگر مانند آن را هر كس كه سوادی داشت میتوانست بخواند، ولی شاهنامه را، جز سواد، آیین و صوت شاهنامه خوانی نیز لازم بود، كه در هركس نبود.
خوانندگان شاهنامه معمولن مردان بودند، چون بیش تر، مردان سواد داشتند و صدای بمتر و قویتر آنان بیش تر میتوانست قالب حماسی آهنگ شاهنامه را پر كند.
البته حجب و حیای زنانه و تا اندازهای محدودیت زنان نیز از عامل هایی بود كه بیش تر شاهنامه خوانی را بر عهده مردان گذاشته بود، ولی با وجود این گهگاه زنان هم در پایان كار شركت میكردند.
من خود زنانی را كه به آهنگ شاهنامه خوانی می كردند به یاد دارم.
قهوهچی« قهوهخانه باغچه پاچنار» امامزاده قاسم شمیران میگفت:
«یه مرشد داشتیم كه زنش نقد شانومه بلد بود كه برا زنا نقالی میكرد.»
و اگر در كتاب تصویر هم بود وقتی به تصویرها میرسیدند به حاضران نشان میدادند، و بچهها از مشتریان پر و پا قرص این قسمت بودند.
داستان ها معمولن به خواست همه حاضران و یا به انتخاب خود شاهنامهخوان برگزیده میشد و طی یك یا چند شبنشینی به نسبت طول داستان، یا هیجان آن، به پایان میرسید.
ولی اتفاق میافتاد كه شاهنامه را در نخستین شبنشینیهای ماه های آخر پاییز، از آغاز سلطنت كیومرث آغاز میكردند و به ترتیب جلو میرفتند تا به پایان برسد كه این كار معمولن تا آخر زمستان طول میكشید و گاه هم ناتمام میماند.
این را در اصطلاح دوره كردن شاهنامه میگفتند. اما شاهنامه خوانی نقالان شیوهای خاص خودشان بود.
نقال روی سكویی كه معمولن در وسط قهوهخانه قرار داشت، یا در جای دیگر كه همه به آسانی بتوانند او را ببینند قرار میگرفت، و داستانی را كه خود برگزیده بود و یا اكثریت حاضران در قهوهخانه خواسته بودند، آغاز میكرد.
نقال در میان داستان، هم از شعرهای شاهنامه استفاده میكرد و هم قسمت هایی را از زبان خود با شاخ و برگ بسیار بیان می کرد و ضمن خواندن شعر و گفتن داستان با حركت دادن دست و پا، راه رفتن و نشستن و برخاستن و برهم كوفتن كف دست ها و حركت دادن چوب و یا عصایی كه در دست داشت و جز آن، بر شدت تأثیر داستان میافزود، و به تناسب جریان داستان صدایش را دانگی بالاتر یا پایینتر میبرد:
گاه از زبان رزمآوری خشمناك فریاد برمیآورد و تماشاچی را در بهت به لذت آمیختهای فرو میبرد و گاه نرمی گفتار پندآمیز پیر جهاندیدهای را به صدای خود میداد و لبخند آرامی بر دل ها مینشاند.
نقالان بیش تر قسمت ها و گاه تمام داستان را با شعرهای شاهنامه از بر داشتند، كه این خود از عوامل تأثیرگذاری بر شنوندگان بود، و دانستنی آن كه نقالی بیش تر نمایش یك نفره بود تا قصهگویی ساده.
گفتنی است كه در نقل های نقالان در بسیاری موارد افسانههای شاهنامه با افسانههای سامی تداخل كردهاند؛ سلیمان با جمشید یكی شده است، شب شاهان كیانی و پیشدادی به انبیا پیوسته است و بسیار نمونههایی از این دست، كه همه نمودار كوشش در راه تلفیق دین اسلام و ملت ایرانی است، و آوردن همه ی آن ها در حوصله این مقاله نیست.
اما در شاهنامه خوانی شبنشینیهای خانوادگی چنین نبود و داستان ها بی كم و كاست از روی شاهنامه خوانده میشد، و شاهنامهخوان در یك پایه كرسی یا گوشهای از اتاق مینشست و شاهنامه میخواند و بقیه به او گوش میدادند.
اما لحن صدا به تناسب رویدادهای داستان و این كه از زبان چه كسی بازگو میشد تغییر میكرد؛ و خوانندگانی هم بودند كه به سبب تسلط کم تر و نداشتن سواد كافی همه ی بخش های یك داستان را و یا تمام داستان ها را بر یك روال میخواندند.
در قهوهخانههایی هم كه نقال نداشتند و نیز در قهوهخانههای روستایی، خوانندگان به همین شیوه یا اندكی پرآب و تابتر شاهنامه میخواندند؛ و نقالی – نه شاهنامه خوانی معمولی – در همه ی قهوهخانهها معمول نبود و دستكم در زمان های متأخر و تقریبن حدود نیم سده ی گذشته شاهنامه خوانی به صورت ویژه نقالی در قهوهخانهها به نسبت شاهنامه خوانی معمولی در قهوهخانهها یا خانوادهها در اقلیت كامل بوده است.
چرا كه تنها در قهوهخانههای بزرگ كه در مراكز پرجمعیت و معمولن در شهرهای مركز ایالت ها و به ویژه در تهران بودند، برنامه ی نقالی و مرشد با آن شیوه و رسم خاص داشتند و در قهوهخانههایی كه دور از مراكز عمده ی جمعیت بودند، و در قهوهخانههای كوچك شهرها این امكان وجود نداشت در صورتی كه شاهنامه خوانی از روی كتاب و به صورت ساده تقریبن جزوی از برنامه ی زمستانی بیش تر نزدیك به همه ی قهوهخانههای ایران اعم از شهر و روستا بوده است.
شاهنامه خوانی و تاریخچه آن: شبنشینی ها
در شبنشینی ها خانوادگی هم هر جا آدم باسواد و كتاب خوانی بود وضع چنین بود و و معمولن داستان های خانواده زال و داستان های عاشقانه و بدون جنگ در جمع خانوادهها خواستاران بیش تری داشتند،
داستان های شاهنامه خوانی در شبنشینی های خانواده
- داستان های زال و رودابه
- زاده شدن رستم
- بیژن و منیژه
- رستم و سهراب
- رستم و اسفندیار
- رفتن گشتاسب به روم
- داستان های بهرام گور
- داستان برزو
در صورتی كه در قهوهخانهها داستان های پهلوانیتر که طبیعتا پرهیجانتر و پر حادثهتر هستند بیش تر خوانده میشد، و از آن میان داستان هایی كه مربوط به زمان پادشاهی كیخسرو و كیكاووس میشوند و به گونهای با رستم ارتباط پیدا میكنند، هواخواهان بیشتری داشتند
داستان های شاهنامه خوانی در قهوه خانه ها
- داستان های سیاووش
- رستم و سهراب
- رستم و اسفندیا
- جنگ اشكبوس و رستم
- رفتن گیو به توران
- جنگ دوازده رخ
- به كلی جنگ های ایرانیان با تورانیان و افراسیاب
شاهنامه خوانی مرشد ترابی
شاهنامه خوانی: سهراب کشی
در قهوهخانهها هنگام نقالی داستان های رستم و سهراب و رستم و اسفندیار و برخی داستان های دیگر برنامههای ویژه ای اجرا میشد كه طی آن شاگرد نقال نقش سهراب یا اسفندیار را بازی می كرد و خود نقال بازیگر نقش رستم میشد و این برنامهها به سهرابكشی یا اسفندیاركشی و یا . . . مشهور بود كه از میان آن ها سهرابكشی شهرت بسیار داشت
تا آن جا كه وقتی سخن از شاهنامه خوانی در قهوهخانهها به میان میآمد، بیاختیار ذهن متوجه ی برنامه سهرابكشی میشد.
قهوهچی قهوهخانه پاچنار با تأثری از گذشت آن روزگاران و با افسوس و حسرت میگفت:
«خاطرم هست وقتی تو قهوهخانه مرشد میخواس سهرابكشی كنه، قیامت میشد پیرمردایی كه ریششون تا رو نافشان بود دسمال به دس میگرقتن و زار زار گریه میكردن، یه طبق پول برا مرشد جمع میشد.»
یكی از شب های فراموسنشدنی برای قصهخوانان و شنوندگان ایشان، شب «سهرابكشی» است.
در این شب قهوهخانه را با تشریفات فراوان میآرایند و همه ی كسانی كه مرتب در مجلس نقل حضور نمییابند در آن شب حاضر میشوند و در ازای نقل این قصه جانسوز، مبلغی قابل به نقال میدهند.
از دحام و تراكم جمعیت در قهوهخانه نیز در چنین روزی به حداكثر میرسد.
معروف است كه چهل سال پیش در روز سهرابكشی یكی از نقالان معروف تهران به نام مرشد غلامحسین و مشهور به «غول بچه» هر جای نشستی در قهوهخانه به ده ریال خرید و فروش میشد.
آقای بهرام بیضایی در «تاریخ نمایش در ایران» مینویسد:
«در مجلس هایی كه نقال به داستان رستم و سهراب میرسد و به مرگ سهراب میرسد بسیاری گریه میكنند و برخی از محوطه خارج میشوند تا خبر مرگ سهراب را نشنوند، بارها شده است كه پول و یا در روستاها گاو و گوسفند بسیار به نقال دادهاند تا از كشتن سهراب چشم پوشی شود
در میان ایل های كوچ كننده دشت ها كه برای گرم نگهداشتن روحیه ی افرادشان شاهنامهخوان دورهگرد میخواند، تنها پای داستان های این كتاب است كه اشك ریختن دلیل نامردی نیست، و هركس میتواند در آن بیش تر و به تر گریه كند.
تا بیست یا سی سال پیش برخی نقالان زره یا خود میپوشیدند و ماجرای مرگ سهراب را حین نقل و بازی اجرا می كردند.
در برخی مجلس های سهرابكشی، شیرزادكشی یا اسفندیاركشی بزرگان و رجال محله را به قهوهخانه دعوت میكردند، بیش تر این جلسهها را به عصر جمعه میانداختند، در پایان این گونه مجلس ها از نقال میخواستند كه برای سهراب و شیرزاد و دیگران آمرزش طلب كند و روضه بخواند، او میخواند و دعا میكرد و این داروی آن اندوه»
بیان و اهنگ در شاهنامه خوانی
طرز بیان و اهنگ در شاهنامه خوانی چندگونه است كه با مقایسه شیوه های گوناگون آن، چهار شیوه ی اصلی و متمایز قابل تشخیص است.
- طرز شاهنامه خواندن نقالان با شیوهای خاص در بیان و حركت که گفته شد.
- طرز خواندن زورخانهای، از این گونه است آهنگی كه شیرخدا برای خواندن شاهنامه در برنامه ی صبحگاهی رادیو ایران برگزیده بود و معمولن همراه با ضرب است.
- طرز رجزخوانی كه در گذشته به هنگام جنگ ها برای برانگیختن احساسات ملی و شجاعت رزمندگان استفاده میشد؛ این طرز گاهی با آهنگ خواندن قهرمانان رزمی تعزیهها و به اصطلاح شهادتخوانی بسیار نزدیك است و شاید در این زمینه تعزیه زیر تأثیر شاهنامه باشد، چرا كه شاهنامه خوانی از تعزیهخوانی (با شیوهای كه امروز مرسوم است) قدیم تر است؛ و یا شاید هر دو بازماندهای باشند از اصلی قدیمتر و مربوط به زمانی دورتر.
- طرز خواندن روایتی یا افسانهگویی یعنی همان شیوهای كه شاهنامهخوانان در خانوادهها به كار میبرند.
شاهنامه خوانی و نقش آن زنده نگهداشتن فرهنگ اساطیری ایران
شاهنامه خوانی رابط خانواده ی ایرانی با گذشته ی فرهنگی و به ویژه فرهنگ اساتیری و حماسی ایران بوده و هست.
شاید اگر شاهنامه خوانی رواج نمییافت، شاهنامه تا این حد در دل و روح ایرانی و فرهنگ پس از اسلام ایران ریشه نمیدوانید، چرا كه خواندن آهنگین شاهنامه آن را بیش تر و بیش تر به میان همه ی طبقات مردم این مرز و بوم برد.
شاهنامه خوانی در زمینه ی مسایل میهنی و ملی پدیدهای است همانند تعزیه در فضای فرهنگ مذهبی ایران و تأثیرگذاری هر دو پدیده زیر تأثیر آهنگین بودن و نمایشی بودن آن هاست، و از این رو است كه بیشتر افراد خانوادههای ایرانی در گذشته ی نزدیك بیش تر و امروز کمتر، شعرهایی با آهنگ های ویژه آن ها از شاهنامه و تعزیه در خاطر دارند كه گهگاه زمزمه میكردند و میكنند.
شاهنامه خوانی در خانواده ی ایرانی عامل بقا و تقویت روح ملیت و میهندوستی است و شاهنامه بزرگ ترین عامل تداوم نام های ایرانی در خانوادههای ایرانی نیز هست.
به هر حال از آن زمان كه رادیو و سپس سینما و تلویزیون و به ویژه رادیو ترانزیستوری و دیگر وسایل ارتباط جمعی مانند مجله و روزنامه یكی پس از دیگری در عرصه ی اندیشه و زندگی مردم شهری و روستایی پدیدار شدند، تفریح ها و سرگرمیهایی از گونه ی شاهنامه خوانی با كیفیتی كه گفته شد در برابر این پدیدههای نوظهور عقب نشستند؛
اما شاهنامه خوانی از سوی دیگر در زورخانه به زندگی خود ادامه داد و گهگاه نیز داستان های شاهنامه موضوع نمایش تماشاخانهها و فیلم سینماها قرارگرفت و از سوی دیگر شاهنامه خوانی در برنامه ی صبحگاهی رادیو ایران با آهنگ زورخانهای و با صدای زتده یاد شیرخدا سال ها هر بامداد بر امواج رادیو به گوش مردم میرسید و بر دل ها مینشست، اما میزان و كیفیت تأثیر این شاهنامه خوانی رادیویی آن هم به مدت ده دقیقه كه بخشی از آن را هم صدای ضرب اشغال میكرد، نه چندان بود كه با گذشته ی پررونق آن همسنگ باشد و حتا شناختی چنان كه باید از شاهنامه به مردم نمیداد.
مردی در قهوهخانه ی «باغچه سرچشمه» تهران میگفت:
«نقل شیرخدا البته با نقل مرشد فرق داره، نقل شیرخدا چن دقیقه بیش تر نیس، اما مرشد همه ی قصهها رو، هر كدومو كه بخوایم برامون میخونه.»
مرد دیگری از مشتریان همان قهوهخانه كه حدود شصت ساله بود و سال ها آشپز و شاگرد قهوهچی قهوهخانههای تهران بوده است، میگفت:
«زنم از برنامههای رادیو فقط به نقل گوش میده.» كه البته منظورش از نقل همان برنامه ی صبحگاهی بود.
شاهنامه خوانی در خانواده ی شهری امروز بیش تر از راه كتاب های مدرسهای وارد میشود و كودك این خانوادهها شاهنامه را در جایی میآموزد كه دانش را نیز، و شاهنامه پارهای اسطوره است و پارهای حماسه و بخشی از آن هم تاریخ است، و در كتاب های مدرسهها بیش تر از بخش های حماسی (پهلوانی) و گهگاه اسطورهای آن استفاده میشود؛
شناخت اسطوره و حماسه ی پهلوانی و ویژگیهای آن و روابط انسان و آفرینش در آن به گونهای است كه كودك در تطبیق افسانههای شاهنامه با كتاب هایی كه دانش ها را به او میآموزند حیران و سرگردان می ماند و به ناچار این پرسش برای او پیش میآید كه آیا این افسانهها راست است؟
شاهنامه خوانی و پیام آن برای خانواده ایرانی
میهندوستی عمدهترین پیام شاهنامه خوانی برای خانوادهها است.
در تمام خانوادههایی كه رسم شاهنامه خوانی برقرار بوده است، روحیه ی میهنپرستی كاملن چشمگیر است.
چندین سال پیش شاهد یك برنامه ی شاهنامه خوانی در یكی از شبنشینیهای زمستانی خانوادهای بودم كه پسركی حدود ده یازده ساله وقتی شرح نامه رستم فرخزاد به برادرش را از زبان شاهنامهخوان میشنید، یكباره بغضش تركید و گریه را سرداد، بزرگترها میكوشیدند آرامش كنند و هر یك برایش توضیحی می دادند، ولی تأثیر شاهنامه در وجود پسرك آن چنان پرمایه بود كه حرف هیچ كدام را نمیپذیرفت.
این مطلب شاهدی است بر این مدعا كه میهندوستی بزرگ ترین پیام شاهنامه و شاهنامه خوانی در خانواده ی ایرانی است.
كوشش صفویان در گسنرش شاهنامه خوانی به منظور برانگیختن احساسات میهنی مردم و به ویژه قزلباشان نیز یك نمونه ی تاریخی استفاده از این كیفیت شاهنامه خوانی است
دیگر پیام های شاهنامه و شاهنامه خوانی برای مردم
- برتری جویی و شجاعت و دلیری
- محترم شمردن پیمان
- عفت و پاكدامنی
- پرهیز از دروغ
- اعتقاد به تأثیر گردش ستارگان در زندگی مردم
دیدگاه های مردم در مورد شاهنامه خوانی
اما پیام یك سنت را هیچ چیز به تر از گفتهها و نظرات مردمی كه با آن سر و كار دارند نشان نمیدهد و از لابلای همین گفتهها میتوان به همه ی پیام ها و بازتاب های آن سنت در میان مردم پی برد.
آقای «غلامرضا اسفندیاری» پیرمرد مشتری قهوهخانه ماشاءالله ابراهیم خان میگفت:
از میان داستان های شاهنامه رستم و اسفندیار را بیش تر از همه دوست دارم.
«محمود سبزهها» جوان حدود سی و چند ساله میوهفروش مشتری یك قهوهخانه دیگر میگفت
قصههای شاهنامه را همیشه از زبان مرشد گوش میكنم و همه را دوست دارم، و میگفت پسر كوچكم كه حدود هشت نه سال دارد هرجا نقل باشد میآید گوش میكند.
آقایی از مشتری های قهوهخانه «درقلعه» واقع در خیابان جمشیدی تهران میگفت:
« بچههای من از شاهنامه فقط رستم را خوب میشناسند از لحاظ این كه زورش زیاد بوده».
مشتری یكی از قهوهخانههای سهروردی كه پیرمردی بود میگفت:
«فردوسی از سه هزار سال پیش میگوید رستم مسلمان و شاه دوست بوده.» این مرد در برابر اعتراض یك نفر دیگر كه میگفت سه هزار سال پیش که اسلام نبوده، پاسخ داد كه همیشه مسلمانی بوده.
مردی از مشتری های یكی از قهوهخانههای بازار تجریش میگفت:
« آقا ایرانی نیس كه شانومه و شانومهخوانی ندونه.»
ولیالله نیكدیده صاحب قهوهخانه باغچه امامزاده ی شیراز میگفت:
«از زال زر كه تو كوه بزرگ میشه تا دنیا آمدن رستم و جنگ سهراب همه رو می دونم، رنمم خیلی از اینارو بلده.»
و وقتی نظرش را درباره ی تأثیر شاهنامه خوانی پرسیدم گفت:
«هیچ چیز مثل شانومه وطنپرستی یاد نمیده، همه این سنتا – مال زمان جمشیده، نوروز، چله و این چیزا هیچ وقت گم نمیشه شانومم هیچ وقت گم نمیشه، اگه دین ما گم میشه، شانومم گم میشه.»
قهوهخانههای بزرگی که برنامه ی نقالی دارند
در سالهای اخیر به علت كششی كه نسبت به زنده کردن سنت های گذشته در زمینههای گوناگون فرهنگی، همچون معماری، صحنهآرایی، لباس، آداب و رسوم مانند آن در جامعه ایران پیدا شده است.
قهوهخانههای جدیدی پدیدار شده كه البته با همه ی آراستگی ظاهر، روح و فضای خاص قهوهخانهها سنتی را آن چنان كه باید، ندارد، و تنها یک بازسازی جهان گرد پسندانه است؛ و نقالانی هم كه در این قهوهخانهها نقل میگویند همچون قهوهخانههاشان ساختگی هستند و در این نقالان اثری از بلندی روح نقالان گذشته كه اغلب زیر تأثیر حرفه ی خود جزو آزادگان و جوانمردان و عیاران و صوفیان بودند دیده نمیشود.
در تهران هنوز شماری از قهوهخانههای بزرگ برنامه ی نقالی دارتد و از این شمارند
- قهوهخانه ماشاءالله ابراهیم خان، دروازه غار
- قهوهخانه باغچه سرچشمه
- قهوهخانه حاج حسین قونسول امامزاده یحیی
- قهوهخانه درقلعه، خیابان جمشید
- قهوهخانه درویش شاه زاده عبدالعظیم – ری
و نقالان این قهوهخانهها مرشد عباس دارات، مرشد حسن و چند نفر دیگر هستند. – – –
شاهنامه خوان و نقالی زنان ایران
شاهنامه خوانی مرشد مرجان صادقی
نخستین زنانی که با شاهنامه خوانی و نقالی روایتگر داستانهای ایرانی بودند با همراهی نوازندگان به داستانگویی میپرداختند.
پس از زمان ساسانیان، بانوان نقال بدون ساز هم نقالی میکردهاند
نخستین زن نقّال ایران در زمان ساسانیان در شاهنامهٔ فردوسی با نام آزادهٔ رومی یاد میشود که خنیاگر بهرام گور بوده و نقّالی موسیقایی انجام میدادهاست.
زنان نقالی که در شاهنامه نام آنان برده شدهاست شخصیتهای مشهوری همچون مشکناز، مشکنک، نازتاب، سوسنک، ماهآفرید، فرانک و گُردیه بودهاند.
مهمترین بانوی نقّال پس از اسلام، همسر فردوسی بوده که خداینامک یا شاهنامههای منثور به زبان پهلوی را برای فردوسی میخواندهاست که در سرآغاز داستان بیژن و منیژه، فردوسی به داستانسرا بودن همسر خود اشاره دارد.
بدین روی همسر فردوسی را نخستین زن نقال شاهنامهٔ فردوسی و روایتگر تاریخ ایران میتوان شمرد.
در دورهٔ پهلوی دوم، زنی نقال به نام بلقیس میزیسته و به گفته هوشنگ جاوید، بلقیس زن معرکهگیری بوده که زندگی خود را از راه نقالی میگذراندهاست.
نخستین زنان نقال ایران در سالهای اخیر
مینا صارمی، نخستین بانوی نقال ایران که در جشنوارهٔ آیینی سنتی بهاجرای نقالی پرداخت.
ساقی عقیلی، شقایق رهبری، شیرین امامی و زیبا عابدی، نخستین بانوان نقال ایران که بهطور همزمان در جشنوارهٔ استان تهران، نقالی کردند.
ساقی عقیلی، نخستین بانوی نقال مقیم ایران بوده که به دعوت اروپاییان در می۲۰۰۸ در کشور ایتالیا نقّالی کرد.
آرام قاسمی نخستین نقال ایران که از ویدئو پروجکشن در نقالی خود بهرهگیری مینماید