بادبادک باز نوشته خالد حسینی

علاقه مندی
ارسال به...
4 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...
بادبادک باز نوشته خالد حسینی

کتاب بادبادک باز کاغذپران The Kite Runner نخستین اثر خالد حسینی و نخستین رمان یک نویسندهٔ افغان به زبان انگلیسی محسوب می‌شود

  • تعداد صفحه 312
  • زبان فارسی
  • ترجمه فارسی مهدی غبرائی
  • حجم فایل 6.7 MB
  • نوع فایل pdf

دانلود کتاب بادبادک باز (pdf)

خالد حسینی نویسنده رمان صوتی بادبادک باز
خالد حسینی نویسنده رمان کاغذپران

داستان رمان بادبادک باز

داستان از زبان امیر روایت می‌شود، امیر یک نویسندهٔ اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان می‌شود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سخت‌ترین دوران تاریخ چند هزار ساله‌اش را سپری می‌کند و به بهانهٔ این سفر به افغانستان، امیر داستان زندگی‌اش را تعریف می‌کند.

روایت این رمان دوستی امیر با حسن (پسر هزاره‌ای و شیعه) است که امیر در سن ۱۲ سالگی به یار همیشگی خود خیانت می‌کند و این گناه تا سال‌ها مانند یک استخوان در گلویش گیر می‌کند و حتی شادترین لحظات زندگی را برای او تیره و تار می‌کند.

در سال ۱۹۷۹ با حمله روس‌ها به افغانستان امیر با پدرش (بابا) از افغانستان فراری می‌شوند و تمام روزهای تلخ و شیرین گذشته را هم با ذهن خود به غربت می‌برند.

در سال ۲۰۰۷ میلادی فیلمی به کارگردانی مارک فورستر بر اساس فیلمنامه دیوید بنیوف فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد.

بادبادک باز نوشته خالد حسینی

چند بریده از کتاب بادبادک باز

ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است.

حسن این طوری بود. لعنتی آن قدر بی غل و غش بود که پیش او آدم همیشه حس می کرد ریاکار است.

این مطلب را هم ببینید
رمان تاریخی زندانی قلعه قهقهه نوشته حمزه سردادور

بابا گفت: «خوبه.» اما نگاهش حیران بود.

«خب هرچی ملا یادت داده ول کن، فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. می فهمی چی می گویم؟»

مایوسانه آرزو کردم و گفتم کاش می فهمیدم و گفتم «نه بابا جون» نمی‌خواستم دوباره ناامیدش کنم.

بابا با بی حوصلگی آهی کشید.

با این کار دوباره دلم را سوزاند، چون او اصلاً آدم بی حوصله ای نبود.

یادم آمد که تا هوا تاریک نمی شد، هیچ وقت به خانه نمی آمد، همیشه خدا تنهایی شام می خوردم.

وقتی می آمد خانه، از علی می پرسیدم بابا کجا بوده، هر چند خودم خوب می دانستم که سر ساختمان بوده، سرکشی به این، نظارت به آن.

مگر این کارها حال و حوصله نمی خواست؟ از تمام آن بچه هایی که داشت برایشان پرورشگاه می ساخت متنفر بودم؛

گاهی وقت ها آرزو می کردم کاش همه ی آن ها با پدر و مادرهایشان مرده بودند.

بابا گفت: «اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی، می فهمی؟»

رمان صوتی بادبادک باز نوشته خالد حسینی
4 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...

مقالات و نقدهای مشابه

مشاهده همه

جدیدترین کتاب‌های صوتی

مشاهده همه
دیدگاه ها

لطفا دیدگاهتان را بنویسید

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

من ربات نیستم *در حال بارگیری کپچا پلاس ...