مشهورترین زنان شاعره افغانستان
مشهورترین زنان شاعره افغانستان پاره تن ایران زمین: نیک میدانیم که بسیاری از بزرگان شعر و ادب پارسی چون مولوی (زاده بلخ)، ناصر خسرو قبادیانی (زاده بلخ و درگذشته در بدخشان)، خواجه عبدالله انصاری (زاده هرات)، جامی (زاده تربت جام درگذشته هرات) از این سرزمین کهن بوده اند.
رودکی را پدر شعر پارسی میدانند و در همان دورانی که رودکی می زیست، رابعه بلخی نیز به عنوان اولین زن شاعره پارسی گوی به سرودن شعر پرداخت و تلاش زنان ایران زمین و به ویژه زنان ادیب افغانستان در عرصه شعر و ادب پارسی تا امروز ادامه داشته است.
متأسفانه در جوامع شرقی، به ویژه در جوامع اسلامی علی رغم آنکه دین اسلام برای زنان حقوق مساوی و برابر با مردان قایل شده اما از سوی جوامع مردسالار رنج های گوناگونی به زنان مسلمان تحمیل شده است
مظهر نمایان رنج های تحمیل شده به زنان را می توان در زندگی غم انگیز رابعه بلخی، بانوی سخنورِ کم نظیر ادبیات فارسی ،در میان میلیونها زن و دختر این مرز و بوم مشاهده کرد که به مثابه قربانیان، محکومین استبداد خشن مردان بوده اند
اما به گواه تاریخ با وجود نابرابری حقوق زنان با مردان، هرگاه زنان و به ویژه زنان با فرهنگ ایران زمین و بالاخص زنان شجاع افغانستان، کوچکترین روزنه ای در آموزش علوم و هنر و سایر جنبه های زند گانی یافته اند، از آن برای بالنده گی و رشد فکری و فرهنگی جامعه انسانی بهترین بهره را برده اند که شاید با ظرفیت مشابه آن در میان مردان سابقه کمتری هم داشته باشد.
چنانکه در آسمان تاریخ ادبیات باستانی و داستانی ما عناوین بیشماری از زنان شایسته نظیر رودابه، کتایون و تهمینه که هر یک به تربیت فرزندان قهرمانی چون رستم، اسفندیار و سهراب مشهوراند، نه تنها از درخشندگی بینظیری در ادبیات حماسی ما برخوردار اند بلکه از تابش نام های آنان، ادبیات حماسی جهانی صیقل و فروغ تابناکی یافته است.
در دنیای حقیقی نیز زنان شجاع و شایسته ای در ایران زمین بالیده اند به مانند دارا یدخت زن شاه تخارستان که به حيث نخستین سراینده شعر هجایی فارسی دری شناخته میشود و چهره های ادبی دیگری نظیر رابعه بلخی، پروین اعتصامی، مهستی گنجوی، مخفی بدخشی، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و دیگران که در ابعاد مختلفی از ارزش ها و علوم روزگار با مردان رقابت می کنند در مواردی هم از برازندگی هایی نسبت به آنان برخورداراند
نویسندگان سلام صدا برای ارج نهادن به شجاعت و هنردوستی همه زنان ایران زمین، در این نوشته تلاش کرده اند تا مشهورترین زنان شاعره افغانستان را به ادب دوستان معرفی نمایند.
مشهورترین زنان شاعره افغانستان
رابعه بلخی مادر شعر پارسی
( نیمه اول قرن ۴هـ /۹۱۴-۹۴۳میلادی)
اولین شاعره زن پارسی گوی و از مشهورترین زنان شاعره افغانستان که اشعاری از او به جا مانده رابعه دختر کعب بلخی است که او را مادر شعر پارسی لقب داده اند.
او زاده بلخ (افغانستان کنونی) و در دوره سامانیان، معاصر با رودکی بوده و با او مشاعره داشته است.
پدر رابعه علاقه خاصی به او داشته و در پرورش و تعلیم او کوشا بوده است و به جهت تواناییهای بینظیر او در هنر و فنون، او را با لقب زینالعرب (زینت قوم عرب) خطاب میکرد.
رابعه بلخی دختری سیهچشم و بلند قامت و زیبا بود و بسیار زیبا سخن میگفت با وجود اینکه وی خواستگاران زیادی داشت، اما پدر همه را بیجواب میگذاشت تا به بستر مرگ افتاد.
پس از مرگ پدرش کعب، حارث برادر رابعه بر تخت پدر مینشیند و در یکی از بزمهای شاهانه او با بکتاش، از کارگزاران نزدیک حارث دیدار میکند.
عطار جایگاه بکتاش در دربار را کلیددار خزانه عنوان کرده است. رابعه بیدرنگ دل به بکتاش میبازد.
بعد از شک بردن حارث به این ارتباط حکم به قتل خواهرش میدهد. اگرچه اشعار زیادی از او باقی نمانده اما همان مقدار کم هم گواه توانایی و ذوق رابعه بوده است
به استناد گفتار عطار نیشابوری، رابعه در سرودن شعر و هنر نقاشی بهغایت توانمند و در شمشیرزنی و سوارکاری بسیار ماهر بودهاست.
آرامگاه او در پارکی کوچک در «بلخ» است و برای بسیاری از مردم بلخ و افغانستان، آرامگاه رابعه بلخی،مکانی شریف و مورد احترام است.
از رابعه جز هفت غزل و قطعه در دست نیست. ظاهراً تمامی اشعار وی بدست برادرش حارث معدوم گردیده و الباقی در گذر زمان از بین رفتهاست.
شعر مشهوری از رابعه بلخی
عشق او باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار نامد سودمند
عشق دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری
پس بباید ساخت با هر ناپسن
مخفی بدخشی
(۱۲۵۵ – ۱۳۴۲ هجری خورشیدی)
مخفی بدخشی از مشهورترین زنان شاعره پارسی گوی و یکی از زنان شایسته عرصه فرهنگ و ادب معاصر افغانستان است که در تاریخ شعر پارسی مقامی شامخ و ارجمند دارد.
مخفی بدخشی به نام سیده نسب در شهرک تاشقرغان چشم به جهان گشود.
پدرش میر محمود شاه که خود شاعری شیرین سخن بود با تخلص «عاجز » شعر می نوشت و تحت تربیت چنین پدری بود که مخفی با فرهنگ والا و قلم توانا بار آمد و با اشعار خود کام ادب دوستان را شیرین ساخت.
خانواده مخفی بدخشی از امیران محلی بدخشان بودند و در روزگار پادشاهی امیر عبدالرحمن خان از بدخشان به قندهار تبعید شدند
مخفی از 16 سالگی به کمک برادرش به شعر روی آورد و در سن 84 سالگی درقریه قره قوزی حومه شهر فیض آباد بدون اینکه ازدواج کند جهان فانی را وداع گفت.
گزیده دیوان مخفی مرکب از قالب های مختلف شعر چند بار به چاپ رسیده است
فرياد که از جهان پر ارمان رفتم
يک گل نگرفته زين گلستان رفتم
نکشاده لبي به خنده از جور فلک
با داغ دل و ديـــــــدۀ گريان رفتم
نادیا انجمن
(زاده ۱۳۵۹ –درگذشت ۱۳۸۴ خورشیدی در هرات )
نادیا انجمن ، از شاعران جوان و از مشهورترین زنان شاعره افغانستان بود که به سرایش غزل و شعر نو میپرداخت و عضو انجمن ادبی مخفی کارگاه سوزن طلایی در زمان طالبان بود. او در سال ۲۰۰۵ به دلیل ضرب و شتم توسط شوهرش کشته شد.
نادیا در در هرات در غرب افغانستان به دنیا آمد. او از پانزده سالگی به سرودن شعر آغاز کرد، اما آغاز شاعری او، مصادف بود با اشغال شهر هرات توسط گروه بنیادگرای طالبان.
طالبان، هر گونه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و سیاسی زنان و دختران افغان را ممنوع کرده بودند. نادیای نوجوان نیز، سالهای پر تب و تاب نوجوانی خود را در زیر سایه حاکمیت تندروهای طالبان گذراند.
او در آن سالها که زنان بدون داشتن محرم، حق بیرون رفتن از خانه را نداشتند، در خانه بهطور خصوصی درس میخواند و در جلسات خصوصی و مخفیانه ادبی هرات شرکت میکرد.
نادیا انجمن از دست پروردههای کارگاه سوزن طلایی است. این کارگاه، در زمان حاکمیت طالبان، توسط شماری از فرهنگیان هرات ایجاد شده بود و در پوشش آموزش خیاطی به زنان، جلسات نقد ادبی و شعرخوانی دایر میکرد.
با سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، نادیا انجمن هم به ادامه تحصیل در مدرسه پرداخت و بعد وارد دانشگاه هرات شد و در دانشکده ادبیات و علوم انسانی به تحصیل پرداخت.
کشته شدن نادیا انجمن
نادیا انجمن با یکی از کارمندان دانشکده ادبیات دانشگاه هرات ازدواج کرد. شوهر نادیا او را از شرکت در جلسات مشاعره و نقد ادبی که در انجمن ادبی هرات برگزار میشد، بازمیداشت.
این شاعر جوان سرانجام سال ۱۳۸۴ در هرات به قتل رسید. علت مرگش، ضرب و شتم (لت و کوب) توسط شوهرش اعلام شد.
در حالیکه آثار ضرب و جرح در جسد نادیا انجمن مشهود بود، پلیس گزارش دادکه شوهر وی، در بازجوییهای اولیه، به ضرب و شتم همسرش اعتراف کردهاست.
برخی از نویسندگان و شاعران افغان در هرات، معتقد بودند که نادیا انجمن، دست بالایی در شعر بخصوص غزل و شعر سپید داشت و میتوانست بهترین شاعر زمان خود در افغانستان باشد.
نمونه شعر نادیا انجمن
نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم چه نخوانم
چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از آن مشت ستمگر که بکوبیده دهانم
نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم
من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زادهام و مهر بباید به دهانم
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم
گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم
یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم
من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دایم به فغانم
شعر نو از نادیا انجمن
صدای گامهای سبز باران است
اینجا میرسند از راه، اینک
تشنه جانی چند دامن از کویر آورده، گرد آلود
نفسهایشان سراب آغشته، سوزان
کامها خشک و غبار اندود
اینجا میرسند از راه، اینک
دخترانی درد پرور، پیکر آزرده
نشاط از چهرهها شان رخت بسته
قلبها پیر و ترکخورده
نه در قاموس لبهاشان تبسم نقش میبندد
نه حتی قطره اشکی میزند از خشکرود چشمشان بیرون
خداوندا!
ندانم میرسد فریاد بی آوای شان تا ابر
تا گردون؟
صدای گامهای سبز باران است!
وقتی…
وقتی که چشمهای تو غمگیناند
حس میکنم که در من
چیزی شکستنی ست
وقتی تو از نهایت قلبت گرفته یی
تا انجماد دلهره پرتاب میشوم
و آنگاه اگر نگاه تو جریان کند بمن
ناگه ز خویش میروم و آب میشوم…
محجوبه هروی
محجوبه هروی یکی دیگر از زنان شاعره افغانستان در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در بادغیس (از توابع سابق هرات) زاده شد و از پدرش ابوالقاسمخان، منشی سردار غوثالدینخان غوری، در زمان امیر عبدالرحمن خان، فقه و صرف و نحو و ادبیات و علوم دینی و خوشنویسی آموخت.
محجوبه از سن چهارده سالگی شعر میسرود. نخست عضو انجمن ادبی هرات شد و سپس به آموزگاری در مدارس دخترانه هرات پرداخت
علاقه محجوبه هروی به شعر، با شنیدن اشعار مستوره غوری شکل گرفت و مدتی به طور مخفیانه سخنسرایی کرد.
هنگامی که مستوره از وضعیت او باخبر شد یکی از غزلهای خود را برای محجوبه هروی فرستاد تا آن را مخمس کند و صفورا موفق شد این کار را به خوبی انجام دهد و مورد تشویق مستوره و اطرافیان خویش واقع شود.
محجوبه پس از ازدواج همراه با شوهرش ساکن قبطی چاق در حومه هرات بود و در شرح حال خود نوشتهاست:
از انجمن ادبی کابل متشکرم که بسا عقدههایی که موقوف به فنون شعری است از مقالات برادران ادبی حل کردهام، چرا که من عاجزه به واسطه عذر ستر و مقید بودن به شوهر، کسب کمالات خود را نزد دانشوران وطن تکمیل کرده نمیتوانم و بهترین معلم و ادیب بعد از فوت پدر بزرگوارم مقالات جرائد، سالنامهها و مجلات وطن بود که به من میرسید.
خودم در شهر کهنه به سرائی میباشم که از شهر مذکور کهنهتر است نشمین دارم. مثل محبوسی که به کل از عالم بیخبر باشد، آن هم برای بیداری قوم برای تجدد خصوصاً طبقه نسوان میکوشم، میگویم، میشنوانم، میسرایم تا خدا بخواهد به منزل مقصود برسم.
محجوبه هروی زندگی زناشویی خوبی با همسرش میرزا غلام نداشته و تا زمانی که شوهرش در قید حیات بوده او امکان شرکت در محافل ادبی را نداشته است
محجوبه هروی دیوانی با سه هزار بیت دارد.دیوان محجوبه هروی، در سال ۱۳۴۷ خورشیدی، توسط محمد علم غواص در هرات به چاپ رسید.
محجوبه در سال ۱۳۴۵ در شهر هرات درگذشت.
نمونه شعر محجوبه هروی
شهر بر من تنگ شد آهنگ صحرا میکنم
روی صحرا را ز اشک خویش دریا میکنم
در گلستانی که بر یاد رخت خوانم غزل
بلبلان را بر نوای خویش شیدا میکنم
نیستم زاغ و زغن تا مایل سفلی شوم
من همای اوج قدسم میل بالا میکنم
سرو چون قد میفرازد در میان بوستان
من خیال قامت آن سرو بالا میکنم
من که مخمور نگاه نرگس مست توام
کافرم گر التفات جام و صهبا میکنم
قامتت سرو و رخت گل، زلف سنبل، غنچه لب
من تماشای گل و گلشن در اینجا میکنم
آه، یک غم نامه ما را نخواندی از غرور
گرمن از بهر تو صد مکتوب انشا میکنم
حمیرا نکهت دستگیرزاده
حمیرا نکهت دستگیرزاده (زاده ۲۶ ۱۳۳۹، کابل، افغانستان – درگذشت ۱۳۹۹ در هلند) یکی دیگر از زنان شاعره افغانستان است
وی از دانشگاه حقوق کابل فارغالتحصیل شد و پس از آن در دهه ۱۳۶۰ خورشیدی به نگارش و تهیه برنامههای رادیویی و تلویزیونی با مضمون ادبی در رادیو و تلویزیون دولتی افغانستان پرداخت.
حمیرا نکهت دستگیرزاده تحصیلات خود را در صوفیه، بلغارستان تا مقطع دکترا و در رشته ادبیات فارسی ادامه داد.
او یکی از بنیانگذاران انجمن شاعران و نویسندگان فارسیزبان (انشا) در هلند بود.
قالب آثار او شعر سپید و غزل بود. برخی از شعرهای او به صورت ترانه توسط خوانندگان افغان خوانده شدهاست. وی همچنین اشعاری به زبان هلندی نیز منتشر کردهاست.
حمیرا نکهت از بیماری سرطان خون رنج میبرد و سرانجام در ۱۳۹۹ در سن ۶۰ سالگی بر اثر همان بیماری درگذشت
آثار حمیرا نکهت
- شط آبی رهایی
- غزل غریب غربت
- به دور آتش و دریغ
- آفتاب آواره
- هیچ نتوان گفت در ۵۰ سال
- کوچههای روشن ماه هالند
- تلخ در آتش
- از سپیده لبریز
- از پوست تا پوستر
- پروارههای پندار
لیلا صراحت روشنی
لیلا صراحت روشنی (زاده سال ۱۳۳۷ -درگذشته سال ۱۳۸۳) شاعر، نویسنده و روزنامهنگار اهل افغانستان بود.
لیلا صراحت روشنی در شهر چاریکار ولایت پروان زاده شد و در سال ۱۳۵۵ دوره متوسطه را در دبیرستان ملالی به پایان برد و وارد دانشکده زبان و ادبیات دانشگاه کابل گردید و در ۱۳۵۹ در این رشته لیسانس گرفت
لیلا صراحت، از سال ۱۳۶۵ تا سقوط دولت محمد نجیب، ابتدا به عنوان سر دبیر و سپس به سمت معاون در مجله «میرمن» اشتغال ورزید.
افزون بر این، او با تأسیس کانون نویسندگان جوان در چهارچوب انجمن نویسندگان افغانستان، به عنوان معاون کانون نویسندگان جوان برگزیده و پس از چندی به عضویت شورای مرکزی انجمن نویسندگان افغانستان نیز پذیرفته شد.
در سال ۱۳۷۲ در زمان حکومت مجاهدین به سمت معاون ریاست امور زنان به کار پرداخت و نشریه «ارشاد نسوان» را دوباره احیا کرد. او به عنوان اولین مدیر مسوول دوره دوم نشراتی این نشریه نیز برگزیده شد که دوره اول نشراتی آن به سالهای حاکمیت امانالله شاه برمیگردد.
در ضمن، کانون فرهنگی «رابعه بلخی» را پایهگذاری کرد که بعدا این کانون در دیار مهاجرت نیز به فعالیتهای خود ادامه داد.
لیلا صراحت، در اواخر ۱۳۷۵، چند ماه پس از تسلط گروه طالبان بر افغانستان، از کابل راهی پیشاور پاکستان شد و اندکی بعد از آنجا به کشور هلند پناهنده گشت.
او در هلند مسئولیت نشریه «حوا در تبعید» اورگان نشراتی انجمن زنان افغان «رابعه بلخی» را بر عهده گرفت.
لیلا از سال ۱۳۵۰ به سرودن شعر آغاز کرد و شعرهایش از سال ۱۳۵۳ در نشریههای داخل و خارج از کشور به چاپ رسیدهاند. او همواره از فرهیختگانی مانند رازق رویین، رفعت حسینی و بهویژه واصف باختری که پس از مرگ پدر در پرورش وی اهتمام بسیار ورزیدند، به نیکی یاد کرده و آنان را سپاس گفتهاست.
دانشنامه ادب فارسی درباره اشعار صراحت روشنی مینویسد:
«شعرهای صراحت روشنی از زبانی صمیمانه و اندیشهای ژرف برخوردار است و تعبیرهای نو و شورانگیز در شعر او دیده میشود. درک روشن وی از لحظههای سیاه تاریخ سرزمینش و مردمی که سالها به انتظار بهار، عشقها و آرزوهایشان به دار تعصب و کینهورزی آویخته شده و صدایشان برنکشیده میمیرد، چنان است که گاه شعرهایش را از هرگونه تفسیر بینیاز میسازد».
لیلا صراحت، دو سال پیش از مرگش، به بیماری سرطان مغز مبتلا شد و سرانجام در سال ۱۳۸۳ در سن ۴۶ سالگی درگذشت.
باری رزاق مأمون نوشت:
“سحرگاه هشتم اسد سال ۱۳۸۳ خورشیدی لیلا صراحت روشنی پس از هفت سال دوری و جدایی از کابل و یاران کابل نشین، با پیکری سرد و چشمان بسته و با انباری از ناگفتههای نهفته در سینه، در حالی که معصومیت ابدی خود را در چهارچوب تابوت سیاه رنگ همچنان امانت نگهداشته بود، از هواپیمای آریانا فرود آورده شد. او در برگشت به هیچکسی نگاه نمیکرد و گویا دیگر از رنجهای گفتن و نگریستن به این دنیا و آدمها برای همیشه آزاد شده بود”.
و به گفته واصف باختری، لیلا صراحت روشنی که از غنایم نوادر روزگار بود با تأسف از دست رفت؛ و باری لیلا هم در سوگ مرگ خود سروده بود:
لیلا چه افتادت به سر، که ناگهان و بیخبر
گلهای سرخ عارضت، نیلوفر تالاب شد
گنجشک آه از سینهات، پر پر زنان پرواز کرد
دل قطره قطره قطره بر رخسار سردت آب شد
مجموعه اشعار لیلا صراحت
- طلوع سبز
- در تداوم فریاد
- حدیث شب (مشترکا با ثریا واحدی)
- از سنگها و آیینهها
- روی تقویم تمام سال
دکتر پروین پژواک
دکتر پروین پژواک از مشهورترین زنان شاعره افغانستان و نویسنده معاصر مقیم در کانادا، در سال ۱۹۶۷ در شهر باستانی کابل پایتخت افغانستان به دنیا آمده و از انستیو طب ابوعلی سینای بلخی، فارغ تحصیل شده است.
شعله ور شدن جنگ در داخل شهر کابل پس از پیروزی مجاهدین، باعث شد تا پروین، با خانواده اش در سال ۱۹۹۲ به پیشاور مهاجرت کند
در سال ۱۹۹۴ او با همسرهنرمندش همایون هژبر شینواری، و فرزندان شان به کانادا آمد. پروین پژواک، اینک به صورت همه وقت در دفتر “انجمن زنان افغان” در شهر میسس آگا، کار می کند.
پروین پژواک یگانه قلم بدست زن افغان است که بیشتر از سه اثر چاپ شده دارد.
آثار پروین پژواک
- دریا در شبنم مجموعه شعرهای کوتاه عاشقانه
- نگینه و ستاره مجموعهء داستان کوتاه
- مرگ خورشید، مجموعه شعر های میهنی
- سلام مرجان
- “گنج دری” کتاب آموزش الفبای دری به طریق سرگرمی،چاپ کانادا
- “ماجراهای آرش” رمان برای اطفال و نوجوانان، چاپ افغانستان
- “پرنده باش” مجموعه اشعار برای اطفال به صورت مصو، چاپ افغانستان
نمونه شعر پروین پژواک
مهربانی
وقتی نگاهت را سوی من ميدوزی
با تاری ابريشمين
بر حرير شفاف روياهايم گل ميدوزی
روياهای حريری
سرا پا گل گشته اند
سرا پا عطر
اما تار ابريشمين نگاه ترا
پايانی نيست
گل سرگل ميدوزد
دل من به باغ ميسوزد
او را چنين بهار مهربانی نيست
مشهورترین زنان شاعره افغانستان- معاصر
هما محتسب زاده آذر (متولد ۱۳۳۰)
من از فضای خالی از آیینه و بهار
از اندرون کلبه ی تاریک
از شهر بی درخت
بی شادی و سرور
فریاد می کشم.
مریم محمود
برای چشم تو باید
هزار یلدا را
به همدگر پیوست
و آن زمان به نگاهت عمیق اندیشید.
کریمه ویدا شاعره ساکن آمریکا
نه آن سنگی
که به سویم پرتاب شد
نه آن شلاقی
که بر پشتم فرود آمد
مرا دردی افزود
ولی؛
این نگاه تماشاگران حادثه بود
که پیش از اصابت برتن
زخمم می زدند.
نه:
ناپاک کجا بودم من
آنان؛
ناپاکم می دیدند.
ضیا گل سلطانی
دیگر مگو روایت چشمان خسته را
تصویری از تبسم لب های بسته را
در انزوای غربتم آهسته تر بیا
تا بشنوی ترنم قلب شکسته را
احساس می کنی که کسی بوسه می زند
این بازوان زخمی در خون نشسته را
لیلا یلدا (متولد ۱۳۴۳)
با سیه چشمان خود خواهم که مدهوشت کنم
با سپید اندام خود یک شب کفن پوشت کنم
مست می لرزد تنم در خواهش این اشتیاق
جامها می از لبانم جان من نوشت کنم
من سراسر شور و شوقم اندراین ویرانگی
با گل گلبوسه ها چون باغ گلپوشت کنم…
فائقه جواد مهاجر (متولد سال ۱۳۵۴)
از راه دشت های پر از گل بیا بهار!
با خاطرات کهنه به کابل بیا بهار
شهزادگان شهر مرا یاد دار و باز
با دختران خم زده کاکل بیا بهار
بر روی قبرهای چه بسیارمان بریز
با عطر زندگی به تجمل بیا بهار
یا نوبهار!
گرچه بهارم به باد رفت
اما پس از تمام تطاول…
بیا … بهار