کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت اثر ذبیح الله منصوری
کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت به قلم ذبیح الله منصوری، دربارهی قیام حشاشیون و رهبر باهوش این سلسله مبازات است.
این کتاب شما را با سرگذشت حسن صباح، رهبر گروه حشاشین آشنا میکندکه علاوه بر لذت بردن از داستان زیبای پل آمیر، یک شخصیت خیالی در کتاب، با یکی از حساسترین برهههای تاریخ ایران نیز آشنا میشوید.
ذبیحالله منصوری در کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت این رهبر اعجوبهی فرقهی باطنی از مذهب اسماعیلیه و چگونگی مبارزات این گروه برای رهایی ایران از چنگال خلفای عباسی را با دقت و زیبایی به تصویر کشیدهاست.
معرفی و خلاصه کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت
حسن صباح مردی ایرانی و مطلع بود.
بخصوص بعد از اینکه به مصر رفت و از کتب کتابخانه خلفای فاطمی استفاده نمود، به تاریخ اروپا وقوف یافت و از تاریخ روم و یونان قدیم اطلاعاتی بدست آورد، روشن فکرتر شد .
حسن صباح رهبر فرقهی «باطنی» بود.
فرقهای از مذهب اسماعیلیه که همانند همه شیعیان، امام علی (ع) را امام اول و فرزندان او را تا امام جعفر صادق پیشوا و ولی امر مسلمین میدانست.
اما از امام پنجم به بعد، پسرش موسی کاظم را امام نمیدانست و معتقد بود پسر دیگرش اسماعیل، امام است.
در کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموتمیشنوید صباح در تشکیلات مذهبیاش از قوانین خاص خودش پیروی میکرد.
به این صورت که فرقه اسماعیلیه بر مبنای برداشتهای شخصی صباح از قرآن و اسلام اداره و هر اجباری به دین اسلام و کتاب خدا نسبت داده میشد.
با این عنوان که قرآن علاوه بر مفاهیم ظاهری دارای معانی باطنی نیز بوده و فقط حسن صباح میتواند آنان را درک کند، بدین ترتیب انجام هر عملی درون فرقه توجیه میشد.
در کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت آمده که حسن صباح قبل از اینکه از ایران به مصر برود، اسماعیلی بود.
ولی بعد از اینکه در مصر، بر اطلاعات خود افزود متوجه گردید که اسماعیلیه هم مثل سایر فرق اسلام تحت نفوذ عرب هستند،درصدد برآمد که یک نهضت به وجود بیاورد تا این که سکنه کشورهای ایران از سلطه مادی و فکری عرب رهائی یابند.
حسن صباح در مصر، ضمن برخورداری از تاریخ یونان و روم قدیم مطلع شدهبود که ایران در قدیم کشوری با عظمت بوده.
او متوجه شد که ایران سلاطین مقتدر داشته و حتی مصر، در قدیم یکی از کشورهای ایران بشمار می آمده.
ولی تسلط اعراب سبب شده که اقوام ایرانی دچار انحطاط شدند و آن اقوام، رونق و قدرت گذشته را بدست نمیآوردند مگر اینکه خود را از سلطه عرب نجات بدهند.
آنچه سبب گردید که حسن صباح نهضت باطنیه را به وجود بیاورد این بود.
حسن صباح می خواست از اقوام متعدد ایرانی که همه تحت سلطه عرب می زیستند، یا از لحاظ فکری تحت نفوذ عرب بودند یک ملت واحد به وجود بیاورد که دارای اصالت ایرانی باشد.
او برای حصول این منظور متوسل به مذهب شد، چون می اندیشید که نمی تواند از راه دیگر به مقصود برسد.
قسمتی از سخنان حسن صباح برای مردم الموت که در کتاب حسن صباح خداوند الموت آمدهاست :
ای مردم از امروز در هر نقطه که کیش ما قدرت به هم بزند بردگی ممنوع می گردد.
و در آن جا کسی غلام و کنیز خریداری نخواهد کرد.
و پدران و مادران مجبور نخواهند گردید که از فرط استیصال پسر و دختر خود را به غلامی و کنیزی بفروشند
ای مردم از امروز ، در هر نقطه که کیش باطنی قدرت بهم برساند زمین را بالسویه بین مردم تقسیم می کند و دیگر کسی مثل خواجه نظام الملک پیدا نخواهد شد که هزارها قریه داشته باشد و چند صد هزار تن از رعایای او گرسنه بمانند .
ای مردم از امروز ، در هر نقطه که کیش باطنی قدرت بهم برساند رسم بکار بردن زبان عربی را لغو خواهد کرد و اجازه نخواهد داد که کسی به زبان عربی بنویسد و بخواند و ما تا امروز با دشمنان مدارا کردیم و ستم آنها را تحمل نمودیم.
ولی از امروز به بعد هر کس با ما خصومت کند به قتل خواهد رسید ولو خصومت او فقط بیان یک کلمه باشد و درجاهائی که می توانیم قشون بفرستیم خصم را به وسیله قشون از پا در خواهیم آورد و در مناطقی که قادر به فرستادن قشون نباشیم دشمن را به وسیله فدائیان مطلق نابود خواهیم کرد و فدائیان ما حاضرند که برای از بین بردن دشمنان ما تا اقصای دنیا بروند و خصم کیش باطن را نابود نمایند
ای مردم اولین قوم موحد، ایرانیان بودند و ایرانیان مدتی مدید قبل از اعراب مذهب توحیدی داشتند.
و اعتقاد به یک نجات دهنده که بالاخره ظهور میکند و اقوام ایرانی را نیک بخت مینماید و دنیا را از ظلم میرهاند ، از معتقدات اصلی اقوام ایرانی است .
ای مردم در آن موقع که پدران ما دارای دین توحیدی بودند اعراب، بت ها و خورشید و ماه و ستارگان را میپرستیدند.
و هنگامی که سلاطین پیشدادی و کیانی بر دنیای قدیم حکومت مینمودند اسمی از عرب نبود.
و بعدها که نامی از عرب بردهشد میگفتند که آنها سوسمار می خورند و شیر شتر مینوشند .
آن چه به اسم علوم اسلامی خواندهمیشود مولود دانش ایرانیان است.
و اعراب نه در آغاز اسلام و نه در این موقع که نزدیک به پانصد و شصت سال ( ۵۶۰ ه . ق ) از هجرت می گذرد نتوانستهاند خدمتی به علوم اسلامی بکنند.
و اگر نام بعضی از علمای عرب بردهمیشود ناشی از این است که آنها مقلد دانشمندان ایرانی بودهاند و در آن علوم از ایرانیان سرمشق گرفتهاند .
در حقیقت پل آمیر ، شخصیت ساختهی ذهن منصوری، در کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت، دورهای از تاریخ ایران را به تصویر میکشد که تا به امروز گمان میکردید آگاهی کاملی از آن دارید.
اما بعد از شنیدن کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت، متوجه خواهید شد که از وقایع و اخبار بسیاری در آن دوره اطلاع نداشتید.
با این که قسمتهای اصلیکتاب صوتی حسن صباح خداوند الموتبر اساس نص تاریخ نوشته شده است.
اما حضور پل آمیر با استفاده از مطالعات خود در کشور فرانسه و ممالک دیگر قسمتهایی را وارد کتاب کرده که جنبۀ تخیلی نیز دارند. .
در کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت آمده که مرام نامه سياسی مذهب اسماعيلی، مبارزه با خلافت عباسی و دولت سلجوقی را توصيه مي کرد.
روی اين جهت صباح با عبد الملک بن عطاش که رئيس داعيان حوزه ری بود ملاقات کرد.
عبد الملک او را از لحاظ علمی و کلامی و هوش و زيرکی مردی شايسته و دانا يافت و از اين رو او را براي نيابت و جانشينی خود نامزد گردانيد.
و به او گفت لازم است پيش از تحقق يافتن امر نيابت به خدمت امام فاطمي در مصر مشرّف شوی.
او پس از اين مقدمات در سال 469 هجري عازم مصر شد و يک سال و نيم در آن جا ماند.
رهاورد او از دربار خلفای فاطمی مصر و مرکز اسماعيليه عقيده راسخ او به امامت نزار فرزند المستنصر بالله و تکذيب خلافت برادر او احمد مستعلی بود.
او اسماعيليان را به امامت نزار دعوت می کرد و خود را نماينده و داعی بزرگ و نايب خاص نزار می شمرد.
او با لباس مبدل و به طور ناشناس، به عنوان يک تاجر، کوشش های خود را آغاز کرد.
به سياحت شهرهای ايران و ارزيابی اوضاع و احوال و جوانب خود پرداخت تا مرکز مناسب و موضع مستحکمی برای خود پيدا کند.
اين سياحت در اطراف ايران برای ارزيابی ده سال طول کشيد تا سرانجام قلعة الموت را انتخاب کرد.
وی به همراهی و همکاری چند نفر از داعيان بزرگ و کاردان خود از قزوين به سوی رودبار الموت رفت.
و در دهکده اندج در حدود يک فرسنگی الموت اقامت کرد.
به وسيله داعيانش بسياری از مردم اطراف و حتي افراد بسياری از مردم قلعة الموت را توانستند به مذهب اسماعيلي نزاري در آورند.وی مدت سي و پنج سال در آن جا حکومت کرد.
صباح در طي آن مدت از الموت بيرون نيامد حتي از اتاق و حجرة خود، مگر دوبار که فقط بر پشت بام خانه رفت.
او بقيه اوقاتش را در دار خود مشغول عبادت، تدبير امور سياسي – مذهبی و اقتصادی ، دعوت به نزاری و صدور فرمان های سياسی برای داعيان خود در قلعه های ديگر بوده است.
معرفی ذبیح الله منصوری
ذبیح الله منصوری مترجم و به تعبیری نویسنده کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت است.
ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری در سال 1276 در شهر سنندج به دنیا آمد.
وی تحصیلات مقدماتی را در آن شهر و استان کرمانشاه انجام داد و زبان فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت.
ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال 1299 وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند.
ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت.
ذبیح الله منصوری بسیار ساده میزیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت.
وی که نوشتهها و ترجمههایش خوانندگان فراوان یافت، نویسندهای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر.
منصوری طی 70 سال روزنامهنویسی خویش با مجلات و مطبوعات بسیاری همکاری کرد.
از جمله: کوشش، اطلاعات، ایران ما، داد، ترقی، تهران مصور، روشنفکر و سپید و سیاه.
عمده کارهای او در مجله هفتگی خواندنیها منتشر میشد.
وی در طول عمر خود به کشورهایی نظیر هند، شوروی و چندین کشور اروپایی سفر کرد.
در ترجمهٔ آثار به جای وفادار ماندن به متن کتاب به زبان اصلی، تغییرات و اضافاتی را در متن اصلی اعمال کردهاست.
منصوری آثار بسیاری را ترجمه کرده (حدود 1400 اثر).
ذبیح الله منصوری در سال 1365 در سن 89 سالگی در بیمارستان شریعتی تهران درگذشت.
جملاتی از کتاب صوتی حسن صباح خداوند الموت
یکی از مردان معروف شرق خواجه نظامالملک است که زندگی او مانند زندگی بسیاری از مردان معروف تاریخ توأم با افسانه شده است
طوری افسانه با تاریخ زندگی آن مرد عجین شده که امروز اگر کسی بخواهد افسانه را از تاریخ جدا کند سبب حیرت و اعتراض مردم میشود.
یکی از افسانههای مربوط به خواجه که وی با حسن صباح و خیام در مدرسه بست و ما در این سرگذشت گفتیم که واقعیت ندارد.
تاریخ تولد و مرگ خواجه نظامالملک و حسن صباح و خیام به گونهای است که آن سه نفر نمیتوانستهاند در یک زمان در مدرسه با یکدیگر عهد اتحاد و اخوت ببندند.
افسانۀ دیگر مربوط است به اینکه خواجه نظامالملک گنج سلیمان را یافته بود.
به همین دلیل میتوانست مدرسه و مسجد بسازد و قنات حفر و وقف کند تا مردم بتوانند از فواید آنها بهرهمند شوند.
قطع نظر از اینکه موضوع گنج سلیمان واقعیت یا افسانه است، خواجه نظامالملک چنین گنجی را نیافته بود.
ولی گنجی داشت گرانبهاتر از گنج سلیمان و آن دسترنج مردم کشورهای متعدد ایران بود.
خواجه نظامالملک وزیر اعظم بود و اختیاردار تمام کشورهای ایران.
مالیات کشور را او وصول میکرد و تمام هدایا و تحف بزرگ برای او فرستاده میشد.
طبق رسمی که از دیرباز در مشرقزمین جاری بود، هرکس که سمتی داشت و کاری برای مردم انجام میداد در ازای آن حقالزحمه دریافت میکرد.
زیرا صاحبان مناصب، مقرری دریافت نمیکردند یا اینکه مقرری آنها کم بود و کفاف معاششان را نمیداد و ناچار میشدند از ارباب رجوع هدیه و تحفه بگیرند.
رسم مزبور طوری در مشرقزمین قوت داشت که حکام کشور و وزیر اعظم حتی به سلطان هدیه و تحفه میدادند و سلطان از وزیران و حکامی که خود آنها را منصوب میکرد حقالزحمه دریافت میکرد.
بسیار عالی