داستانهای عارفانه شاهنامه

علاقه مندی
ارسال به...
2 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...
داستانهای عارفانه شاهنامه
hiword.ir 1235بازدید , 29 مرداد 1402 بدون دیدگاه مشاهده محصول

داستانهای عارفانه شاهنامه را میتوان در بخش بزرگی از این اثر سترگ دید چرا که به اعتباربخش بزرگی از کردارها و پندارها و رفتارهای شخصیت ها ،شاهنامه را میتوان به عنوان اثری عرفانی نگریست.

اندیشه حاكم بركل شاهنامه حاکی از بی اعتباری دنیا، بیحاصلی رنج آدمیزادگان، و ضرورت پناهیدن در نیکی و بسنده کردن به خداست.

فردوسی در عین حال که رنج های زندگی فریاد را می زند، در نهایت آدمی را به تسلیم همه سویه در قبال جهان و جهان آفرین فرا میخواند.

او آدمی را به مرگ پیش از مرگ رهنمون است و آزادی را گردن نهادن به جبر میداند

در باب درونمایه عارفانه این اثر بزرگ بایستی گفت که همۀ داستانهای اساطیری شاهنامه، حال و هوای عرفانی دارند و آدمی را به تصفیه و تزکیة نفس، رستن از افزون طلبی و گرویدن به نیکی و خیر دعوت می‌کنند، چندان که می‌توان همه این داستانها را اولا به دلیل حالت نمادین‌شان و ثانیا به خاطر محتوای فراگیر سرشار ازمفاهیم عرفانی دید

با وجود ماهیت عارفانه نامه باستان، در چند مورد به داستانهایی برخورد می کنیم که حال و هوای عارفانه شان چندان متراکم و انبوه است که جز در دسته بندی داستانهای عارفانه شاهنامه در جرگه دیگری نمی توان جای داد.

مواردی از داستانهای عارفانه شاهنامه

داستان پایان کار کیخسرو

داستان پایان کار کیخسرو و چار تکبیر زدن او یکسره بر هر چه که هست با گزینش مرگ پیش از مرگ و پیوند خوردن او به این تمهید به جاودانگی و جاودانگان از مشخص ترین داستانهای عارفانه شاهنامه است

کیخسرو از کشتن افراسیاب پدر بزرگ مادری خویش و کشته شدن پیران ویسه که مظهر تبار اهورایی اهریمن است به این نتیجه میرسد که جهان را ارج و بهایی نیست و از تراکم و تکاثر قدرت جز فساد و شر بر نمی خیزد.

او دچار دلهره می شود که مبادا در فرجام کار به سرنوشت قدرتمندانی چون جمشید و افراسیاب گرفتار شود و تا مرز گجستگی پیش رود.

وی پس از تأمل دور و در از به این حقیقت پی میبرد که تنها راه رهایی گریختن از جهان و جهانداری و آویختن در مرگ است پس در به روی همگان میبندد و کسی را به نزد خویش بار نمیدهد و از خدای خویش ملتمسانه آرزوی مرگ میکند و در این کار چندان پای می فشارد که یلان ایران و زابلستان از او میرنجند و او را فریفته دیو می پندارند.

اما وی با بیان صریح و بی پیرایه آنچه در اندرون او گذشته است آنان را متقاعد می کند که راه او اهورایی است.

این مطلب را هم ببینید
فیلم داستان پادشاهی هوشنگ

سرانجام سروش مژده در رسیدن مرگ را به او میدهد و این پادشاه که فرزند شهیدی از تبار پاکان است به گونه ای سرشار از رمز و راز ناپدید میشود. منش کیخسرو در این داستان پیامبرانه و آمیخته به معجزه است.

فضاهایی که فردوسی برای تحقیق رویدادهای داستان میپردازد نیز آگنده از صوفیانگی است. بار عرفانی این داستان چندان است که می ارزد اگر تنها در باب آن پژوهشی ویژه انجام گیرد.

داستانهای پادشاهی اسکندر

داستانهای مربوط به پادشاهی اسکندر نیز ترکیبی از عرفان و فلسفه اسطوره و افسون اند و نمونه بارز آنها همان داستان جواهرات فروریخته بر گستره ظلمات است که میتوان آنرا در ذیل داستان های عامیانه شاهنامه هم قرار داد

داستان کسری و بوذرجمهر

داستان دیگری که جز عارفانه نیست، داستان کسری و بوذرجمهر است که در این داستان هر چه زندگی ظاهری و بیرونی وزیر دانشمند ساسانی سخت تــر می شود آرامش درونی او اوج بیشتری می ی گیرد و همین تناقض ظاهر و باطن، کسری را به خشم می آورد تا آنجا که فرمان به قتل مشروط او صادر میکند.

کسری برای بوذرجمهر پیام میفرستد که اگر ثابت نکنی که حال تو در محبس از من بهتر است ، فرمان به کشتنت خواهم داد و بوذرجمهر با پاسخی عارفانه خشم شاه را فرو می نشاند که

گذر کردن از سختی آسان بود
 دل تاجداران هراسان بود

حال و هوای عرفانی داستان را وقتی بیشتر حس میکنیم که می بینیم کوری ظاهری بوذرجمهر به بینایی شگفت اندرون او استحاله یافته است و او بی آنکه با چشم سر، کسی یا چیزی را ببیند به مدد همراه خویش از وجـود دختری و زنی آبستن و بانویی شویمند آگاه میشود و وجود آنان او را بر وجود سه گوهر سفته نا سفته و نیم سفت در درج رومیان رهنمون می آید.

سنگینتر شدن شرایط اسارت بوذرجمهر به فرمان شاه که منجر به کمال درونی او میشود نیز وادی های عرفانی را تداعی میکند.

هفت خوان ها از داستانهای عارفانه شاهنامه

هفت خوانهای شاهنامه هم خالی از محتوای عرفانی نیستند که در نوشته هفت خوان های شاهنامه بدانها خواهیم پرداخت و در اینجا اشاره ای می کنیم و میگذریم

هفت خوان رستم

هفت خوان رستم در حقیقت گذار از دام هایی است که دیو نفس بر سر راه آدمی تعبیه کرده است و سرانجام با کشته شدن دیو سپید که مظهر نفس امارة بالسوء است به دست رستم که پاره جهادگر شخصیت کیکاووس است پایان می پذیرد

این مطلب را هم ببینید
داستان اختراع تخته نرد در شاهنامه فردوسی

در این داستان کیکاووس که مظهر نهاد دوگانه آدمی است به روشنایی باز میگردد

اسارت کاووس در چنگ دیوان مازندران نمایش اسارت آدمی در دام شکن در شکن نفس است.

این همه وقتی با صورت تو در توی هفت خوان با هم نگریسته می آید، ما را به اندرون عرفانی داستان بیشتر مطمئن می کند

هفت خوان اسفندیار

دانلود رایگان نمایش صوتی هفت خوان رستم برگرفته از شاهنامه فردوسی
هفت خوان اسفندیار از داستانهای عارفانه شاهنامه

هفت خوان اسفندیار نیز به گونه ای دیگر سرشار از تموجات عرفانی است. حتی چنین مینماید که اسفندیار پس از گذار از خوان ها به صورت اعجاز آمیزی به مقام رویین تنی نایل می آید.

البته فردوسی اشاره ای به این مطلب ندارد و ما این حدس را از روند تکاملی هفت خوان و یگانگی ساخت دژ و تن اسفندیار که هر دو رویین اند الهام گرفته ایم.

اژدهاکشی هر دو قهرمان و درگیری آنان با زنان جادو و دیگر رویدادهای خوان های رستم و اسفندیار همه و همه سنگ نشان هایی است که ما را تا بیکران عرفان هر دو هفت خوان رهنمون می آید.

اگر این همه را با وجود رهنمون و ضرورت آن در آنها در نظر آوریم بیشتر این اندیشه در ما جان میگیرد که هفت خوان ها در حقیقت اساطیر عرفان کهن اند و بی دلیل نیست که عارفان بعدی از داستان وادی های سلوک در تبیین باورهای عرفانی سود جسته اند

تنها تفاوت عمده ای که میان هفت خوان های حماسه و هفت شهر عشق باقی میماند این است که آنجا سمبولیسم از بدایت تا نهایت بر ساختمان داستان ها غالب است و اینجا در (حماسه) سمبولیسم با واقعیت های پهلوانی در آمیخته است.

تأمل در هفت خوانی های گشتاسب و اسکندر و بهرام گور نیز کم و بیش این باور را در ما استواری میدهد که اصلا این ساختار، از قدیم ساختاری عارفانه بوده و آن را برای بیان اندیشه های عرفانی به کار گرفته اند.

استعمالات صوفیان از واژه هایی چون، اژدها، سیمرغ، دیو، ظلمات و … که جایی ممتاز در هفت خوان های حماسه دارند خود، گواه درستی تقریبی ادعای ماست.

محتوای عرفانی شاهنامه

شاهنامه نمایش تضاد رنگارنگی است که با سرشت جهان است.فراز و فرود، اوج و حضیض، تلخ و شیرین، شادی و اندوه، بیم و امید، بلندی و پستی، کمال و نقصان، و خیر و شر در این حماسه بزرگ با هم در آمیخته‌اند.

جهان طبیعتی بیقرار و ناآرام دارد و هرگز بر يك سیرت و سان نمی‌ ماند.بنابراین خردمند نه به گنج آن دل می‌بندد و نه از رنج آن دلگیر می‌آید.

فردوسی جهان را به ماری مانند می‌کند که هنگام بسودن نرم است اما نیش زهرآ گین دارد:

به گاه بسودن چو مار است نرم
 و لیکن گه زهر دادنش گرم
2 رای
1 Star2 Stars3 Stars4 Stars5 Stars
5,00/5
Loading...

مقالات و نقدهای مشابه

مشاهده همه

جدیدترین کتاب‌های صوتی

مشاهده همه
دیدگاه ها

لطفا دیدگاهتان را بنویسید

ایمیل شما منتشر نخواهد شد

من ربات نیستم *در حال بارگیری کپچا پلاس ...