کتاب صوتی بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم اثر دیوید سداریس
مشاهده نقد و بررسی این کتابکتاب صوتی بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم که در سال 2000 منتشر شد مجموعه ای پرفروش از دیوید سداریس، پرمخاطبترین طنزپرداز اخیر آمریکایی، است.
کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه است که بهم دیگر ارتباطی دارند و در نهایت زندگی نامه ای از خود دیوید سداریس محسوب می شوند.
کتاب به دو بخش تقسیم شده است و در کل 28 داستان دارد که در ترجمه ی فارسی 26 تای آنها دیده می شوند.
بخش اول شامل مقالاتی در مورد زندگی دیوید سداریس در آمریکا است.
از جمله تجربیات و نحوه ی تربیت او در حومه شهر رالی، مشاغل عجیب و غریبی که در شهر نیویورک به آنها مشغول بوده و بازدید از نیویورک توسط دوست دوران کودکی و دوست دخترش است.
بخش اول بیشتر به تجربیات ابتدایی سداریس برداخته است.
بخش دوم، از نقل مکان سداریس به نرماندی با شریک زندگیاش هیو میگوید.
این بخش شامل زندگی سداریس در نرماندی فرانسه و انگستان است.
بخش دوم تلاشهای او برای زندگی در فرانسه بدون صحبت کردن به زبان فرانسوی و بعد تلاشهای ناامیدکنندهاش برای یادگیری آن را به تصویر کشیده است.
داستانها در شهرهای متعدد که سداریس زندگی کرده در مناطق مخلتف از جمله کارولینای شمالی، شیکاگو، نیویورک، پاریس و حومه آن و… رخ میدهند.
طنز دلنشین سداریس سراسر کتاب دیده می شود. او به جزئیات توجه زیادی کرده و همین اثرش را متمایز می کند.
در آوریل 2001، Variety گزارش داد که سداریس حق فیلم “بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم Me Talk Pretty One Day را به کارگردان وین وانگ Wayne Wang فروخته.
وانگ قصد داشت چهار داستان از این کتاب را برای کلمبیا پیکچرز Columbia Pictures اقتباس کند و امیدوار بود که فیلمبرداری در اواخر سال 2001 شروع شود.
دیوید سداریس به جک لمون Jack Lemmon توصیه کرد نقش پدرش و الین استریچ Elaine Stritch را برای مادرش بازی کنند.
درست زمانی که وانگ فیلمنامه را تکمیل کرده بود و شروع به انتخاب بازیگر کرده بود سداریس از او درخواست کرد که کار را متوقف کند.
ظاهرا دیوید سداریس پس از گفتگو با خواهرش دچار نگرانی هایی درباره ی این که چطور خانواده اش روی صفحه ی نمایش به تصویر کشیده میشوند شده بود.
دیوید سداریس درباره ی گفتگویش با وانگ در مقاله ای ابراز کرد :
وانگ یک شاهزاده واقعی بود. من نمی خواستم او از دست من عصبانی شود، اما او در این مورد بسیار بالغانه برخورد کرد. در هر صورت من هرگز تصمیم جدی ای برای تبدیل آن به یک فیلم نداشتم و فکر هم چین پیشنهادی را هم نمیکردم.
کتاب بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم یکی از بارزترین آثار دیوید سداریس است.
این کتابی است که ادعا می شود حتی یک نقد منفی هم نداشته و مخاطبان تقریبا عاشق آن شده اند.
در سال ۲۰۰۰ این کتاب جزو یکی از پرفروشترین کتاب های سال در آمریکا شد.
در باره کتاب صوتی بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم
داستان های بخش یک :
- برو کارولینا :دیوید مجبور می شود به گفتار درمانگر مدرسه ابتدایی خود برود تا مشکل گفتاری اش را حل کند
- رویاهای غول پیکر، توانایی های کوچک : پدر دیوید، لو، دیوید را در کلاس گیتار که توسط فردی مبتلا به دوارفیسم تدریس می شود ثبت نام می کند
- مهندسی ژنتیک :دیوید در مورد علایق متفاوت بین لو و بقیه اعضای خانواده صحبت می کند.
- دوازده لحظه در زندگی هنرمند : دیوید تلاش های خود را برای تثبیت خود به عنوان یک هنرمند پرفورمنس ارائه می دهد در حالی که در حال مصرف مت آمفتامین است.
- You Can’t Kill the Rooster: برادر دیوید، پل، با وجود زبان وحشتناکش، قلبی مهربان دارد.
- جوانان در آسیا: دیوید حیوانات خانگی مختلفی را که با آنها بزرگ شده و مرگ آنها را بازگو می کند.
- منحنی یادگیری The Learning Curve: دیوید به عنوان استاد نویسندگی شغلی پیدا می کند و تلاش های خود را در برگزاری کارگاه های آموزشی به صورت طنز بیان می کند.
- پسر گنده Big Boy: دیوید به میهمانی ای می رود که در آن مجبور می شود از شر دستشویی شخص قبلی که به توالت مراجعه کرده است خلاص شود.
- جهش بزرگ به جلو The Great Leap Forward: زنی که در یک خانه بزرگ زندگی می کند، دیوید را به عنوان دستیار شخصی خود استخدام می کند. پس از آن او برای یک شرکت حمل و نقل کار می کند.
- ویژه امروز Today’s Special: دیوید با غذاهایی که بیش از حد دقیق آماده شده اند و توضیحات خیالی آنها در منوها شوخی می کند.
- شهر فرشتگان City of Angels: یک دوست هم جنس گرای دوران کودکی دیوید از کارولینای شمالی برای دیدار او به نیویورک می آید و دوست دختر روستایی خود را که اخیرا با او آشنا شده است است را هم می آورد.
- درخشنده ای مثل الماس A Shiner Like a Diamond: خواهر دیوید، امی، قرار است در یک مجله نیویورک معرفی شود.
- “Nutcracker.com” – دیوید بی میلی خود را برای استفاده از اینترنت به یاد می آورد.
داستان های بخش دوم :
- دیروز دوباره می بینمت See You Again Yesterday: دیوید اولین بازدید خود از نرماندی را با شریک زندگی خود هیو به یاد می آورد.
- بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم: دیوید یک کلاس فرانسوی را که در پاریس شرکت کرده بود به یاد می آورد.
- عیسی شیو میکند Jesus Shaves: دیوید روزی را در کلاس فرانسوی پاریس بازگو می کند که کل کلاس عید پاک را برای یک زن مراکشی توضیح می دهند.
- The Tapeworm Is In: دیوید یک واکمن می خرد تا به یادگیری زبان فرانسه اش کمک کند.
- آن را دوبل کن Make That a Double : دیوید توضیح می دهد که او تعیین جنسیت را چالش برانگیزترین جنبه یادگیری زبان فرانسه می داند.
- به یاد آوردن دوران کودکی من در قاره آفریقا : دیوید دوران کودکی شریک زندگی خود، هیو، را با دوران کودکی خود مقایسه می کند.
- 21 Down: دیوید در مورد اعتیاد خود به جدول کلمات صحبت می کند.
- شهر نور در تاریکی: دیوید از رفتن به سینما در پاریس بیشتر از دیدن مناظر فرهنگی لذت می برد.
- من با کیسه بیعت می کنم: دیوید به ایده های فرانسوی ها در مورد اینکه آمریکایی ها چگونه هستند، طعنه می زند.
- Picka Pocketoni : گردشگران آمریکایی هنگام سوار شدن بر قطار در پاریس، دیوید را با یک جیب بر اشتباه می گیرند.
- من تقریباً دیدم که این دختر کشته شد: دیوید عصری را نزدیک خانه خود در فرانسه به یاد می آورد.
- مرد باهوش: دیوید و هیو تست IQ می دهند. هیو از دیوید امتیاز بالاتری می گیرد.
- نمایش دیرهنگام: دیوید فانتزی های مختلفی را که هنگام تلاش برای خوابیدن در شب در ذهن دارد، فهرست می کند.
- من چیزی را که او می پوشد می خورم : دیدار لو باعث می شود تا دیوید تمایل لو را به صرفه جویی بیش از حد، خرید و ذخیره مواد غذایی فراتر از محدودیت های معقول به یاد آورد.
از متن کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم
برای من وحشتناکترین مانع در یادگیری فرانسه این است که هر اسمی جنسیت دارد و این جنسیت بر ضمیر و صفت اثر میگذارد.
به این خاطر که زن است و تخم میگذارد، مرغ مذکر است. مهبل هم به این ترتیب مذکر است اما کلمه مردانگی مؤنث است. چون دستور زبان فرانسه اینطور دستور فرموده، هرمافرودیت مذکر است و بیحاصلی مؤنث.
ماهها تلاش کردم تا رمز پنهانش را کشف کنم ولی بالاخره فهمیدم که عقل و منطق نمیتوانند هیچ کمکی به من بکنند.
هیستری، روانپریشی، شکنجه، افسردگی؛ فهمیدم هر چیز ناخوشایندی احتمالاً مؤنث است.
کمی امیدوار شدم ولی این نظریه هم با کلماتی مذکر مثل جنایت، دنداندرد و اسکیت به باد فنا رفت.
من مشکلی با یادگیری خود کلمات ندارم ولی جنسیتها به اشتباهم میاندازند و در ذهنم نمیمانند.
چه حقهای سوار کنم که یادم بماند ساندویچ مذکر است؟
یکشنبهٔ عید پاک بود و من و خواهرم ایمی در شیکاگو بودیم و دوستمان جان ما را برای شام به خانهاش دعوت کرده بود.
هوا حرف نداشت و جان میز و صندلی را گذاشته بود در حیاط تا توی آفتاب بنشینیم.
همه سر جایشان نشستند و من عذر خواستم و رفتم دستشویی و به محض ورود با بزرگترین خرابکارییی که به عمرم دیده بودم مواجه شدم.
دستمالتوالت و این حرفها هم در کار نبود، فقط این موجود پیچدرپیچ، دراز و کلفت.
سیفون کشیدم و موجود مورداشاره یککم لرزید. کمی جا عوض کرد، ولی فقط همین، حاضر نبود هیچجا برود.
یک لحظه به ذهنم رسید که بروم بیرون و بگذارم یک نفر دیگر خدمتش برسد ولی دیگر خیلی دیر شده بود. به این دلیل که وقتی از جایم بلند شدم مثل احمقها به همه گفتم که دارم کجا میروم.
«باید برم دستشویی، الان برمیگردم.» مکان من الان جزء اطلاعات عمومی بود. باید میگفتم که دارم میروم تلفن بزنم. میخواستم جیشی بکنم و آبی به سروصورتم بزنم ولی حالا سروکارم افتاده بود با این.
درباره دیوید سداریس نویسنده کتاب
دیوید سداریس زاده 26 دسامبر 1956 طنزپرداز، کمدین، نویسنده و مشارکت کننده رادیویی آمریکایی است.
او در سال 1992 زمانی که رادیو عمومی ملی یکی از مقاله های او را پخش کرد، به طور عمومی شناخته شد.
دیوید سداریس اولین مجموعه مقاله و داستان کوتاه خود را در سال 1994 منتشر کرد. او برادر بازیگر ایمی سداریس است.
بیشتر طنز سداریس ظاهرا زندگی نامه ای و خود تحقیرآمیز است و اغلب به زندگی خانوادگی او، تربیت او در طبقه متوسط در حومه رالی، کارولینای شمالی، میراث یونانی، همجنس گرایی، شغل، تحصیلات، مصرف مواد مخدر و رفتارهای وسواسی مربوط می شود.
مانند زندگی او در فرانسه، لندن، و ساوت داونز در انگلستان.
مشاهده نقد و بررسی این کتاب