کتاب صوتی خیال تو نوشته فهیمه رحیمی
مشاهده نقد و بررسی این کتابکتاب صوتی خیال تو یک رمان عاشقانه و جذاب اثری زنده یاد فهیمه رحیمی نویسنده معاصر که به دانیل استیل ایران معروف است.
رمان عاشقانه خیال تو عنوان رمانی پرکشش و جذاب است که در 295 صفحه و توسط انتشارات چکاوک در سال 1384 به چاپ رسیده است.
در باره فهیمه رحیمی نویسنده کتاب
فهیمه رحیمی متولد 1331 تهران، نویسنده و رمان نویس معاصر ایرانی است که با نوشتن 27 رمان در سبک عامه پسند ، به دانیل استیل ایران معروف است.
در میان فهرست ۴۷ کتاب پرفروش پس از انقلاب ، هفت کتاب از آثار خانم رحیمی وجود دارد که خود رکوردی بی نظیر است.
او تجریه کار در زمینه خبرنگاری ورزشی و ادبیات کودکان دارد. نخستین فعالیت ادبی جدی فهیمه رحیمی نوشتن قطعهای ادبی با عنوان دلم برای پروانه میسوزد در ۹ سالگی بود و اولین کتاب خود را با عنوان بازگشت به خوشبختی در سال ۱۳۶۹ منتشر کرد.
خانم رحیمی در روز ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ در بیمارستان مهر تهران درگذشت.
کتاب های خانم فهیمه رحیمی
- بازگشت به خوشبختی (۱۳۶۹)
- ابلیس کوچک
- اتوبوس
- آریانا
- اشک و ستاره
- باران
- رمان عاشقانه ی بانوی جنگل
- پاییز را فراموش کن
- پریا
- پنجره (دانلود کتاب صوتی پنجره)
- تاوان عشق
- حرم دل
- خلوت شبهای تنهایی
- رمان عاشقانه خیال تو
- روزهای سرد برفی
- زخم خوردگان تقدیر
- سالهایی که بی تو گذشت
- شیدایی (آخرین رمانش)
- عشق و خرافات
- کوچه باغ یادها
- ماندانا (ادامه رمان پنجره)
- هنگامه
- همیشه با تو
قسمتی از کتاب صوتی خیال تو
وقتی اتومبیل موریس پدرم در مقابل خانه پدربزرگ پارک کرد پیش از آنکه اجازه خارج شدن داده شود پدرم بسوی بچه هایش نگاه کرد و بالحنی کاملا جدی گفت:
خوب گوش کنید چه میگویم همگی تان باید کاملا مراقب رفتارتانباشید و کوچکترین خطایی نکنید همگی کاملا مودب باشید و پدربزرگ را نرجانید فهمیدیدچه گفتم؟
هیچکس حرفی نزد اما پدر گفت:آرام پیاده شوید و پشت در بمانید تا خودم زنگ بزنم .
من و خواهرم و دو برادر یک صف پشت در خانه پدربزرگ درست کردیم تا وقتی پدرپیاده شد و خودش زنگ در حیاط در را فشرد لحظاتی طول کشید تا در بروی پاشنه چرخید و اندام عمو غلام نمایان شد پدر ضمن دست دادن و حال و احوال پرسیدن سوال کرد:
تو چرادر را باز کردی؟ ننه کجاست؟
عمو غلام نگاهی به پشت سر پدر انداخت و با خنده گفت:ننه توی مطبخ است بچه ها را صف کردی؟
ما که جرات حرکت نداشتیم ساکت و صامت ایستاده و گوش به فرمان پدر داشتیم که دیدیم پدر برویمان لبخند زد و با اشاره دست فرمان داد که داخل شویم.
خانه پدر بزرگ وسیع و زیبا بود و در دروان کودکی ام هر گاه اسم باغ رامی شنیدم خانه پدربزرگ پیش چشمم مجسم می شد حال آنکه بعدها فهمیدم چنین نیست.
وجود دو حیاط کوچک و بزرگ که با طاق نصرتی از شمشاد بهم وصل یا از یکدیگر جدا شده بودند و وجود چندین باغچه و درختان کاج سر به فلک کشیده برای دخترکی ۹ساله چون من نمایی ازباغ و بوستان داشت.