کتاب صوتی شطرنج باز نوشته برتینا هنریش
مشخصات محصول
- زمان: 84 دقیقه
- گوینده: بهروز رضوی
- نویسنده: برتینا هنریش
برتینا هنریش در کتاب صوتی شطرنج باز ،عصیان و تصمیم و اراده زنی چهل و دو ساله به نام النی را روایت میکند که در کنار همسر (پانی) و فرزندانش ( دیمیترا و یان) در جزیزه ناکسوس روزگار می گذراند.
تهیه محصول
MP3-zip 29mb
کتاب صوتی شطرنج باز نوشته برتینا هنریش
مشاهده نقد و بررسی این کتابکتاب صوتی شطرنج باز با عنوان اصلی La Joueuse d’échecs نوشته برتینا هنریش Bertina Henrichs ترجمه سمانه حنیفی
برتینا هنریش در کتاب صوتی شطرنج باز ،عصیان و تصمیم و اراده زنی چهل و دو ساله به نام النی را روایت میکند که در کنار همسر (پانی) و فرزندانش ( دیمیترا و یان) در جزیزه ناکسوس روزگار می گذراند.
شطرنجباز داستان تغییر تدریجی زنی شاغل و خدمتکار است که بازتاب این تصمیم و تغییر را میتوان در روابط اجتماعی او هم دید.
این کتاب داستان بروز و ظهور توانایی و قدرت درونی زنی است که خود را در کار و خانوادهاش اسیر و محدود شده میدید، اما بر اثر حوادثی ساده، تصمیم میگیرد با دستان خود، مسیر زندگیاش را رقم بزند.
خانم النی در یکی از شهرهای کوچک یونان خدمتکار هتل است و بر حسب تصادف ، روزی یک صفحه شطرنج را در یکی از اتاقهای هتل پیدا میکند چون تعدادی از مسافران هتل شطرنج شان را در اتاق هتل جا گذاشتهاند.
النی با دیدن صفحه شطرنج به این بازی علاقهمند میشود و میل شدیدی در وجودش برای یاد گرفتن شطرنج برانگیخته میشود اما در شهر او کسی شطرنج بازی نمیکند و علاقهای هم به آن ندارد. بنابراین تصمیم میگیرد که از استاد دوران جوانی و دانشگاهش که اینک پرفسورس پیر است کمک بگیرد.
علاقه این زن و تصمیم و اقداماش برای یادگیری شطرنج، روی رابطه او با خانوادهاش، دوستانش و حتی مردم اجتماعش تاثیر میگذارد.
برتینا هنریش رماننویس و فیلمنامهنویس آلمانی مقیم فرانسه است.او در سال 1966 در فرانکفورت به دنیا آمد.
شطرنجباز نخستین رمان او به زبان فرانسه است که با موفقیت چشمگیری روبهرو شد و در سال 2006 برندهی جایزه ادبی کورین شده است.
در قسمتی از کتاب صوتی شطرنج باز میشنویم:
بالاخره ساعت ده و نیم توانست وارد اتاق هفده شود. کارش را شروع کرد.دقیقاً همهی کارهایی را که دیروز انجام داده بود، تکرار کرد، اما وقتی جارو میکشید، چیزی روی زمین افتاد.خم شد که آن را بردارد. یک سرباز چوبی را دید که روی زمین افتاده. برگشت و متوجه یک صفحهی شطرنج شد که مهرههای سفید و سیاه روی آن چیده و بازی نیمهتمام رها شده بود.
با دقت به مهرهای که در دست داشت نگاه کرد. یک پیادهی سیاه بود. سعی کرد آن را سر جایش بگذارد، اما شک کرد؛ چون نمیدانست در کدام خانه بوده است.کمی با خودش فکر کرد و اینگونه خود را قانع کرد که آن سرباز فقط یک مهرهی کوچک و بیارزش بوده که مشابه آن در شطرنج زیاد است. پس حتماً خیلی مهم نیست.ناگهان فکر جسورانهای از ذهنش گذشت.
او هرگز تا نیمههای شب در شانزهلیزه گردش نکرده بود، در خیابانهای بزرگ قهوه نخورده بود، اما میتوانست با شوهرش مثل زنهای شیکپوش پاریس شطرنج بازی کند.