کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم نوشته اسلاونکا دراکولیچ است که تجربیات سالها زندگی در حکومت کمونیستی یوگسلاوی وپس از آن تجربه زندگی در کرواسی تازه استقلال یافته را با بیانی ساده و صریح روایت کرده است
در باره کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
اسلاونکا دراکولیچ در حکومت کمونیستی یوگسلاوی سابق به عنوان روزنامه نگار در نشریات استارت و داناس، دو نشریۀ چاپ زاگرب درباره فمینیسم مینوشت.
در سال 1990 که کرواسی پس از چهار سال جنگ داخلی به عنوان کشوری دموکراتیک به استقلال رسید و کمی بعد از فروپاشی کمونیسم در بلوک شرق، اسلاونکا از طرف مِز مگزین برای تهیۀ گزارش به کشورهای مجارستان و لهستان و چکسلواکی و بلغارستان و آلمان شرقی، که همگی در زمان کمونیسم جزوی از بلوک شرق محسوب میشدند، سفر کرد.
در همین سفر بود که دراکولیچ پی برد که در طول دوران سلطۀ کمونیسم بر او و دیگر زنانی که تحت سیطرۀ حکومتهای کمونیستی توتالیتر زندگی کردهاند چه رفته است و این سرآغاز نوشتن جستارهایی در این باره میشود.
دراکولیچ در کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم، با تلفیق ماهرانۀ شمّ روزنامهنگاری و قریحۀ قصهپردازیاش، گزارشی خواندنی و ریزبینانه از سبک زندگی و احساسات و تجربههای زنانی به دست میدهد که روزگار سخت کمونیسم را تاب آورده و از سر گذراندهاند.
کتاب شرحِ مقاومتهای خاموش در برابر نظام تمامیتخواه، در متن زندگی عادی است و گزارشی از اینکه چگونه هویت زنانه در حکومتهای کمونیستیِ توتالیتر و تحت تأثیر سبک زندگی تحمیلی از جانب این حکومتها، ریشهکن میشد و زنان چگونه با سبک زندگی خود سعی در مقاومت در مقابل این ریشهکنی داشتهاند.
دراکولیچ همچنین در این کتاب به تأثیر کمونیسم بر ذهن و احساسات زنان، در دوران بعد از فروپاشی کمونیسم می پردازد و نشان میدهد که چه میزان از ترسها و اضطرابها و نگرانیها و عادتهایی که محصول نظامهای کمونیستی بودهاند، بعد از فروپاشی این نظامها نیز همچنان در ذهن شهروندان کشورهای سابقاً کمونیستی برجا ماندهاند.
متن اصلی کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم با عنوان How we survived communism and even laughed اولین بار در سال 1992 منتشر شده است. این کتاب بعد از انتشار به یک اثر کلاسیک مدرن و فمینیستی بدل شد.
فهرست مطالب کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
- سرآغاز
- امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
- قهوه را که نمیشود تنهایی خورد
- پیتزا در ورشو، کیک در پراگ
- آرایش و دیگر مسائل حیاتی
- یاد اولریکه در این شب زمستانی
- و اما رختشویی
- عروسکی که پیر شد
- عقبگرد، پیش به سوی گذشته!
- رودررو با مامور سانسورم
- استعداد غریب تقسیم سلولی آپارتمانهای ما
- شعبه کوچک اطلاعات
- زبانِ سوپ
- در نیویورک چه دیدم؟
- نامهای از آمریکا
- تردیدهایی درباره پالتو پوست
- انتخابات، بالون سرخی که باد نداشت
- اولین عشای ربانی من
- رنگ دیوارهای ما
- روز شروع جنگ
- کمونیسم رفت و ما ماندیم
- سخن آخر
کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم به مدت 8 ساعت به مدت 220 مگابایت آماده دانلود است
جملاتی از کتاب صوتی کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
در فصل آرایش و دیگر مسائل حیاتی آمده است:
چشمهایم را که میبندم هنوز هم میتوانم او را ببینم که بنا به عادت همیشگیاش، بعدازظهر شنبه روی کاناپه آشپزخانهمان استراحت میکند.
بهار است و در آن فضای نیمهتاریک، در نور ملایمی که از سایبان کرباسی پنجره عبور میکند دراز کشیده.
برشهای خیار تازه مثل ماسک سفید عجیبی صورتش را پوشانده. این برنامه شنبههایش بود – بعد از بیست دقیقه بلند میشد برشهای خیار را برمیداشت و صورتش را با آب سرد میشست.
بعد به آن «کرم ترکیبی رویا» میزد – تنها کرم موجود در بازار در اوایل دهه پنجاه. دست که به صورتش میزدم، پوستش نرم و تر و تازه بود.
قبل از این کارها، موهایمان را، موهای خودش و من را میشست. موهای قهوهای خیلی بلندی داشت.
سرش را با شامپوی گَردِ گل بابونه میشست، تنها مارک موجود که دو جور بستهبندی هم بیشتر نداشت، یکی برای موهای بور و یکی برای موهای قرمز.
موهای خودش را با آب و سرکه آبکشی میکرد تا نرم و ابریشمی شود. و موهای بور کمپشت مرا با آب و افشره لیمو – تا عصر هر جا میرفتم عطر لیمو را با خودم میبردم.
و همانطور که با ماسک خیارش آنجا را دراز کشیده بود – یا با ماسک سفیده تخممرغ، یا اگر زمستان بود ماسک ماست، یا ماسک بابونهای که بعد از یک شب بدخوابی یا دعوا با پدرم برای خواباندن پف زیر چشمهایش میگذاشتــ من با خودم فکر میکردم که یک روز من هم همین کارها را خواهم کرد، و دلم میخواست آن روز هرچه زودتر برسد.»
در فصل و اما رختشویی چنین آمده است
داشتن ماشین رختشویی نوعی تجمل به حساب می آمد.
در زیر زمینِ ساختمانِ ما یک اتاق رختشویی بود که در آن یک لگنِ رختشوییِ بتونیِ خیلی بزرگ، و سه ماشین رختشوییِ نو وجود داشت.
اولش همه رخت هایشان را همانجا می شستند.
برنامه ای به در زده بودند و طبق آن برنامه هر خانواده هفته ای یک نوبت رخت هایش را می شست.
این ماشین ها زیاد عمر نکردند.
اگر بخواهم به ملایمت بگویم، همسایه ها چندان خوب از آنها مراقبت نکردند.
بالاخره هرچه باشد این ماشین ها جزو اموال شخصیِ هیچکس نبودند، بنابراین هیچکس خودش را مسئول نمی دانست که آنها را تعمیر یا آنها را تمیز کند.
اولین ماشین رختشویی بعد از حدود یک سال خراب شد.
مردم یواش یواش صندلی های شکسته، دوچرخه بچه، چتر آفتابی بزرگِ کنار دریا، زغال منقل، اسکی و تشک های به دردنخورشان را در اتاقِ رختشویی انبار کردند…
کم کم لگنِ بزرگ بتونی هم پر شد از مایحتاجِ زمستان: کیسه های سیب زمینی، فلفل سبز و قرمز و بشکه های چوبیِ کلمِ شور.
ما دقیقاً به این علت اتاقِ رختشوییِ مان را از دست داده بودیم که مال همه بود.
ولی حالا دیگر سطح زندگی در مملکت آنقدر بالا رفته بود که به جای آنکه چهل نفر مشترکاً از سه ماشینِ رختشویی استفاده کنند، هرکس میتوانست یک ماشینِ رختشوییِ وارداتی برای خودش بخرد _ اگرچه این خرید واقعاً ضرورتی نداشت و غیر منطقی بود.
حتی در مملکتِ خودمان هم تولید ماشینِ رختشویی را شروع کردند، اما این داخلی ها هم خیلی گران بودند.
در کمالِ تعجب مردم درست به همین دلیل سعی می کردند از این ماشین های داخلی بخرند، تا نشان بدهند که پولش را دارند…
درباره اسلاونکا دراکولیچ نویسنده کتاب
اسلاونکا دراکولیچ Slavenka Drakulić نویسنده و روزنامهنگار، فمینیست اهل کرواسی است.
او سال ۱۹۴۹ در رییکا کرواسی به دنیا آمد. در دانشگاه زاگرب در رشته ادبیات تطبیقی و جامعهشناسی تحصیل کرد.
از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ با دوهفته نامه استارت و هفته نامه باناس هر دو چاپ زاگرب همکاری کرد.
در اوایل دهه ۹۰ کرواسی را به دلیل مسائل سیاسی ترک کرد و رهسپار سوئد شد.
آثار و مقالات او در بسیاری از نشریات اروپایی و بینالمللی مانند لا استامپا، فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، نیشن، یوروزین چاپ شدهاست. وی در استکهلم و زاگرب زندگی میکند.
کتاب های اسلاونکا دراکولیچ
- کافه اروپا اسلاونکا دراکولیچ ترجمهٔ نازنین دیهیمی
- کمونیست رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم ترجمهٔ رؤیا رضوانی
- دیدار دوباره در کافه اروپا ترجمهی سحر مرعشی
- دیدار مجدد از کافه اروپا ترجمهی پوریا حسنی
- بالکان اکسپرس ترجمهی سونا انزابی نژاد
- آزارشان به مورچه هم نمیرسید ترجمهٔ نازیلا محبی
- راهنمای بازدید از موزهی کمونیسم ترجمهی بابک واحدی
- گشتی در موزهی کمونیسم ترجمهی سما قرایی