کتاب بادبادک باز نوشته خالد حسینی مترجم مهدی غبرائی
- تعداد صفحه 312
- زبان فارسی
- حجم فایل 6.7 MB
- نوع فایل pdf
کتاب بادبادکباز یا کاغذپران نخستین اثر منتشرشدهٔ خالد حسینی، این رمان نخستین اثر یک نویسندهٔ افغان به زبان انگلیسی محسوب میشود.
در سال ۲۰۰۷ میلادی فیلمی بر اساس این کتاب ساخته شد.
خالد حسینی نویسنده رمان صوتی بادبادک باز
داستان از زبان امیر روایت میشود، امیر یک نویسندهٔ اهل افغانستان از تبار پشتون ساکن کالیفرنیا است که برای نجات یک بچه راهی افغانستان میشود؛ افغانستانی که در تحت حاکمیت طالبان است و یکی از سختترین دوران تاریخ چند هزار سالهاش را سپری میکند و به بهانهٔ این سفر به افغانستان امیر داستان زندگیاش را تعریف میکند.
روایت این رمان دوستی امیر با حسن (پسر هزارهای و شیعه) است که امیر در سن ۱۲ سالگی به یار همیشگی خود خیانت میکند و این گناه تا سالها مانند یک استخوان در گلویش گیر میکند و حتی شادترین لحظات زندگی را برای او تیره و تار میکند.
در سال ۱۹۷۹ با حمله روسها به افغانستان امیر با پدرش (بابا) از افغانستان فراری میشوند و تمام روزهای تلخ و شیرین گذشته را هم با ذهن خود به فریمانت میبرند.
چند بریده از کتاب بادبادک باز:
ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است.
حسن این طوری بود. لعنتی آن قدر بی غل و غش بود که پیش او آدم همیشه حس می کرد ریاکار است.
بابا گفت: «خوبه.» اما نگاهش حیران بود.
«خب هرچی ملا یادت داده ول کن، فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. می فهمی چی می گویم؟»
مایوسانه آرزو کردم و گفتم کاش می فهمیدم و گفتم «نه بابا جون» نمیخواستم دوباره ناامیدش کنم.
بابا با بی حوصلگی آهی کشید.
با این کار دوباره دلم را سوزاند، چون او اصلاً آدم بی حوصله ای نبود.
یادم آمد که تا هوا تاریک نمی شد، هیچ وقت به خانه نمی آمد، همیشه خدا تنهایی شام می خوردم.
وقتی می آمد خانه، از علی می پرسیدم بابا کجا بوده، هر چند خودم خوب می دانستم که سر ساختمان بوده، سرکشی به این، نظارت به آن.
مگر این کارها حال و حوصله نمی خواست؟ از تمام آن بچه هایی که داشت برایشان پرورشگاه می ساخت متنفر بودم؛
گاهی وقت ها آرزو می کردم کاش همه ی آن ها با پدر و مادرهایشان مرده بودند.
بابا گفت: «اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، جق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی، می فهمی؟»
دانلود کتاب بادبادک باز نوشته خالد حسینی