زمان: 8+8 دو خوانش
نویسنده: بزرگ علوی
در آغاز رمان، تهران و خفقان حاکم بر آن توصیف میشود. نقاش بزرگ، استاد ماکان، در هفنم دی ماه ۱۳۱۷ در حالی که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده به صورت مشکوکی می میرد. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از آثار او ترتیب میدهد ولی به دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، آنرا تعطیل می کنند. از استاد ماکان تابلویی به نام چشمهاش به جا مانده است.
راز این تابلو تبدیل به یک معما شده است. راوی داستان ناظم است که مسئولیت مدرسه ماکان پس از او بر عهده گرفته است. او بدنبال کشف راز تابلوی چشمهایش است.