جملاتی از متن کتاب لنگرگاهی در شن روان
کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان اثر الهام شوشتری زاده
وقتی هیچکس انتظارش را ندارد، یک پاندمی، جهانی را سوگوار از دست رفتن انسانها میکند. کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان شش مواجهه با سوگ و مرگ، مجموعه جستارها و خاطرهنگاریهاییست که الهام شوشتری زاده از تجربه ی چیماماندا انگزی آدیچی، راینر ماریا ریلکه، جوان دیدیون، الکساندر همن، رالف والدو اِمِرسون، و جویس کارول اوتس در مواجهه با مرگ عزیزانشان و سوگ فقدان آنها گردآوری و ترجمه کردهاست.
درباره کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان
الهام شوشتری در کتاب صوتی لنگرگاهی در شن : شش مواجهه با سوگ و مرگ، نوشته های گروهی از نویسندگان را گردآوری کرده است
هر کدام از این نویسندگان که قبل تر نام آنها ذکر شد قلمی سنگین و عمیق دارند.به سبب اینکه هر کدام از آنها تجربیات حقیقی و شخصی خود را از سوگ به زبان آورده اند، تاثیر قلمشان دو چندان شده است
الهام شوشتری زاده نیز به زیبایی، طوری که گیرایی متن اصلی حفظ شده باشد داستان و نگارش هر کدام را ترجمه کرده است
در سالهای اخیر و درگیری تمام جهان با پاندمی کووید 19، همه به نوعی مفهوم مرگ و سوگ را لمس کردهایم، حتی اگر عزیزی را از دست نداده باشیم.
از دست رفتن میلیونها انسان بهواسط ی ویروسی که منشأ پیدایشش کماکان در هالهای از ابهام است، آسیب جبرانناپذیری به روح و روان بشریت وارد کرد.
پاندمیها ما را نهتنها سوگوار فقدان عزیزان و همنوعان، که سوگوار احساس امنیت، روابط اجتماعی، سرمایههای ازدسترفته و آرزوها و آیندهنگریهای نقشبرآبشده میکنند.
سوگوار فقدان زندگی، آنجور که پیشتر بود.سوگوار لحظههایی که اکنون دیگر دست نیافتنی به نظر می آیند.
اندوه و فقدان از دیرباز با زندگی بشر گره خورده و او را، به امید یافتن مرهم، راهیِ گشتوگذارهای پرفرازونشیب در قلمروی مکاتب، ادیان، اندیشهها و فرهنگهای گوناگون کردهاست.
در این میان مرهم هایی نیز یافت شده که انسان می تواند به آنها چنگ بزند تا کمی خود را تسلی دهد.
اما هنوز که هنوزه ادبیات و هنر تاثیز متفاوتی بر اکثریت آدم ها می گذارند.شاید به این علت که هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند !
بگذارید اشکم را بریزم؛ بسیاری از ما در سوگها و فقدانهایی که در زندگی تجربه کردهایم، با عجز، این جمله و شبیه به این را خطاب به دیگرانی که از بیتابی ما بی تابند، به زبان آوردهایم یا مستأصل به آن فکر کردهایم.
سوگواری چیست و چرا اینقدر مهم است؟
روانکاوی و روانشناسی سعی کرده به آن پاسخ هایی دهد، ولی آیا این پاسخ ها، به کار انسان سوگوار می آیند؟
در این میان اما هنر و به ویژه ادبیات ثابت کرده اند که عمیقا که به کار می آیند.
خواندن و نوشتن در هنگامهی سوگواری، یکی از عجیبترین و منحصربه فردترین تجربههای بشری ست.
خواندن آنچه نویسندگان از مرگ عزیزانشان نوشتهاند، ورود به دنیایی ست که حتی اگر خودمان نیز هنوز مرگ و سوگی عظیم را تجربه نکردهباشیم، تأثیر شگرفی بر ما خواهد گذاشت.
نوشتههای شش نویسنده از دیروز و امروز، در قالبهای جستار، نامهنگاری و خاطرهنویسی در کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان : شش مواجهه با سوگ و مرگ کنار هم قرار گرفتهاند.
نوشتههایی در سوگ پدر، مادر، همسر، فرزندان و دوستان که از «راینر ماریا ریلکه» ی قرن نوزدهمی تا «چیماماندا انگزی آدیچی» قرن بیست و یکمی را در برمیگیرد که این آخری، از مرگ پدرش در همین دوران کرونا نوشتهاست؛ لحظهی اکنون و نزدیک به خوانندگان کتاب در دههی سوم آغاز هزارهی سوم.
کتاب لنگرگاهی در شن روان ، مجموعهای از نوشتههای مختلف است که کمک میکند درک متفاوت آدمها از سوگواری را بخوانید.
بخشی از کتاب لنگرگاهی در شن روان ، «یادداشتهای سوگ»، روایت چیماماندا انگزی آدیچی است از تجربهٔ سوگ پدرش در دوران پاندمی که در نیویورک منتشر شد.
یادداشتهای داغدیدهای که محدودیتهای کرونایی امکان تجربهٔ عزاداری جمعی را از او گرفتهاند و حالا، در این انزوای ناخواسته، سوگ را به شیوهای متفاوت از سر میگذراند.
«درنگ تاریک» گزیدهای است از نامههایی که راینر ماریا ریلکه در کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان،برای تسلیت به دوستان و نزدیکانش نوشته و در آنها از تجربهٔ سوگ و مواجهه با مرگ سخن گفتهاست.
«بس از زندگی» جستاری است از جوان دیدیون دربارهٔ سوگ شوهرش.
این جستار درخشان هم به صورت مستقل در نیویورکتایمز منتشر شده و هم با تغییراتی در کتاب سال اندیشهٔ جادویی که تا کنون، دو ترجمهٔ فارسی از آن منتشر شدهاند.
«آکواریوم» جستار کمنظیری است از الکساندر همن، در کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان ، دربارهٔ مرگ دختر خردسالش ایزابل.
همن نخست نسخهٔ مختصرتر این جستار را برای نیویورکر نوشت (که ترجمهای از آن پیشتر در ماهنامهٔ همشهری داستان منتشر شده). و یکیدو سال بعد، نسخهٔ بلندتر و البته تکاندهندهترِ آن را در قالب مجموعهجستار خودزندگینامهایاش، کتاب زندگیهای من، منتشر کرد.
انتشار تجارب این نویسندگان بزرگ در مواجهه با مرگ و سوگواری در کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان،این امکان را به شما میدهد که هنگام رویارویی با تجربۀ مشترک، بهتر بتوانید با عواطف خود در تماس باشید و از آنها بهعنوان الگویی برای گذشتن از مراحل سوگواری استفاده کنید.
اگر شما نیز به وقت خواندن نوشتهی خودتان در مرگ عزیزی، بیش از زمان نوشتنش اشک ریختهاید، کتاب صوتی لنگرگاهی در شن روان ،بیش از دیگران، بر شما اثر خواکرد.
جملاتی از متن کتاب لنگرگاهی در شن روان
از همدردیها و تسلیت ها رو میگردانم.
آدمها مهرباناند. آدمها قصد بدی ندارند. اما دانستن اینها باعث نمیشود کلمههایشان کمتر دلم را بخراشند.
«درگذشت پدرتان». درگذشت.
نیجریهایها زیاد از این کلمه استفاده میکنند اما برای من تداعیهای تیره و تاری دارد.
«روحش آسوده است» تسلایم نمیدهد و نیش دردناکی در خودش دارد.
چون توی اتاقش در خانهمان در آبا هم میشد آسوده باشد.
پنکه هوای گرم اتاق را میچرخاند.
روی تختش روزنامههای تاخورده ، کتاب سودوکو، یک اعلامیهی قديمي خاک سپاری، سالنامهی شوالیه های مولومبای قدیس و کیسهای پر از وقایع نگاری یک بیمار دیابتی.
«جای بهتری رفته» به شکل تکان دهندهای گستاخانه است و ته رنگی از ناجور بودن دارد.
شما از کجا میدانید جای بهتری رفته؟ من داغ دیده برای دانستنش محرمتر نیستم؟ واقعاً باید از شما بشنوم «جای بهتری رفته»؟
«بالاخره هشتاد و هشت سالش بود» خونم را به جوش میآورد چون سن وسال هیچ ربطی به سوگ ندارد.
موضوع این نیست که چندساله بوده، این است که چقدر عزیز بوده.
دوستی قدیمی نوشته «اتفاقی است که افتاده، زندگیاش را گرامی بدار». آتش میگیرم.
چه آسان میشود دربارهی قطعیت مرگ برای دیگران موعظه کرد، آن هم وقتی همین قطعیت مرگ است که آدم را عذاب میدهد.
وقتی یادم میآید در گذشته به دوستان سوگوارم چه حرفهایی زدهام چندشم میشود.
مدام میگفتم «آرامش رو توی خاطراتت پیدا کن».
حالا میبینم خاطراتم، به جای تسکین، زخم دردناکی به جانم میزنند که میگوید «این همان چیزی است که برای همیشه از دستش دادهای».
فقط «متأسفم» ساده شبیه زخم زدن عمدی نیست چون، با وجود پیش پاافتادگیاش، هیچ حکم قطعیای نمیدهد.
کلمهی «اندو» در زبان ما ایگبوها از «متأسفم» هم تسلی بخشتر است.
معنیاش همان «متأسفم» است اما بار ماوراء الطبیعی هم دارد.