ژان ژاک روسو کیست/قرارداد اجتماعی روسو
دیدگاه فلسفی و زندگی نامه ژان ژاک روسو
زندگی نامه ژان ژاک روسو فیلسوف فرانسوی در قرن هیجدهم: روسو را از بنیانگذارن علم تعلیم و تربیت میدانند که با انتشار کتاب امیل شیوه صحیح تربیت و اصلاحات آموزش را در آن زمان ارائه کرد است تا جایی که نسل اول بعد از انقلاب فرانسه را حاصل این دیدگاه میدانند و از آن مهمتر کتاب نظریه قرارداد اجتماعی روسو یکی از مبانی مهم دموکراسی مدرن و الهام بخش اعلامیه جهانی حقوق بشر بوده است
دیدگاه فلسفی و زندگی نامه ژان ژاک روسو
کلیپ معرفی ژان ژاک روسو
کتاب های مهم روسو
- قرارداد اجتماعی
- امیل یا تربیت
- نامههایی از کوهستان
- اعترافات
- نامداران فلسفه غرب
- فیلسوفان سدههای ۱۶-۱۸ میلادی
قرارداد اجتماعی روسو
ژان ژاک روسو در کتاب قرارداد اجتماعی، انتقاد شدید خود را نسبت به محدودیت آزادی از سوی دولت ها به بهانه ایجاد نظم اجتماعی اعلام کرده و به این پرسش اساسی که چگونه بايد ميان آزادی و نظم اجتماعی آشتی برقرار كرد؟ پاسخ داده است.
او استدلال میکند که اگر منافع مشترک بین انسانها با ادیان و شرایط مختلف نبود، هیچگاه دولت ها شکل نمی گرفتند یا به عبارت دیگر شکل گیری دولت ها به دلیل تامین منافع مشترک افراد جامعه است.
روسو همچنین در کتاب قرارداد اجتماعی میگوید که اگر افراد جامعه بر اساس اصل بنیادین آزادی و اختیار به حکومت و دولت پایبند هستند و لذا دولت ها نبایستی برای ایجاد نظام اجتماعی آزادی های فردی افراد را محدود کنند.
دانلود رایگان فایل pdf قرارداد اجتماعی روسو
مقدمه کتاب صوتی قرارداد اجتماعی روسو
کتاب امیل روسو
کتاب امیل ماجرای کودکی خیالی است که روسو خود مسوولیت تربیت وی را به عهده گرفته است و از این طریق سعی در نشان دادن شیوه صحیح تربیت دارد.
دانلود رایگان فایل pdf کتاب امیل روسو
کتاب صوتی امیل -فهرست و مقدمه کتاب
کتاب در پنج فصل نگاشته شده که هر فصل متناظر با یکی از دوره های زندگی انسان است.
- فصل اول کتاب امیل روسو، در باره دوران طفولیت و نیازمندی نوزاد در هنگام تولد است؛ روسو می گوید ما ناتوان به دنیا میآییم و به نیرو نیازمندیم، وقتی به دنیا میآییم هیچ چیزی نداریم و محتاج به کمک دیگران هستیم. در روز تولد گیج و مبهوت هستیم و دیگران باید ما را رهبری کنند
در این فصل آموزش های مورد نیاز به کودک در دوران نوزادی و وظایف مادر (به عنوان دایه اصلی) و پدر برشمرده شده است.
- فصل دوم کتاب امیل روسو به دوره کودکی از سن ۲ تا ۱۲ سالگی پرداخته و میگوید که در این سن و سال است که باید کودک جرات و جسارت، رنج کشیدن و صفات این چنینی را آموخت.
ژان ژاک روسو معتقد است زندگی حقیقی اشخاص در این دوره آغاز میشود و نباید با یک تربیت غلط دورهی حال را برای یک آیندهی نامعلوم در بند کرد.
او همچنین بیان میکند که باید مطالب را متناسب با طرف مقابل انتخاب کنیم و کودک را به تبعیت از قانون طبیعت در اختیار خود بگیرید و سعی نکنید بیشتر از سنش، به او چیزی بیاموزید.
- فصل سوم کتاب امیل روسو، به دوره نوجوانی از ۱۲ تا ۱۵ سالگی پرداخته و آموزش های این دوران به دو دسته تقسیم کرده است:
- آموزش غریزی
- آموزش طبیعی و اجتماعی
روسو معتقد است که انسان در این مرحله از عمر خود، معنای زندگی را در می یابد و والدین و مربیان باید تلاش کنند که چنین شود.
- فصل چهارم کتاب امیل روسو به مرحله اول دوره جوانی از از ۱۵ تا ۲۰ سالگی می پردازد و آنرا دورهی تکامل عقل و تمایلات میداند و بسیاری از مسائل حساس مانند: مسائل جنسی، احساس ترحم و حساسیت، مطالعهی تاریخ، تمایلات خصوصی او و درنهایت احساسات مذهبی در این دوره باید به کودک آموزش داده شود.
- فصل پنجم کتاب امیل روسو به آخرین مرحله دوره جوانی از ۲۰ تا ۲۵ سالگی را شرح داده که شامل دوره عقل و ازدواج است و روسو معتقد که درست نیست، یک مرد تنها زندگی کند و امیل هم یک مرد است و به او وعده دادیم تا برای او یک دوست و مونسی پیدا کنیم.
ژان ژاک روسو سخنان
برای شناخت بهتر دیدگاه فلسفی و آشنایی با افکار ژان ژاک روسو گزیده ای از سخنان او تقدیم میگردد
یک داستان همیشه چهار طرف دارد: طرف شما، طرف آنها، حقیقت و آنچه واقعاً اتفاق افتاده است
وقتی عادتی پیدا شد تغییر آن خطرناک است. اگر می خواهید انسان شکل اصلی خود را از دست ندهد آن مشکل را از همان لحظه تولد محفوظ دارید. (از کتاب امیل)
اندیشه های صرفاً ذهنی و کلی ،منشا بزرگترین خطاهای بشرند.
میتوان حقیقتی را دوست نداشت ، اما نمیتوان منکر آن شد.
فحاشی عکس العمل کسانی است که به حق نیستند
آنچه بار زندگی را بر دوش ما سنگین تر میسازد ، عموماً زیاده روی در خود زندگی است
شکوهمندانه فکر کردن سخت است اگر فقط به کسب روزی فکر کنی.
افراد سست اراده،همیشه منتظر معجزه ها و رویدادهای شگفت انگیزند، اما افراد قوی، خود آفریننده معجزه ها و رویدادهای شگفت انگیزند .
انسان،آزاد آفریده شده است اما همیشه در زنجیری است که خود بافته است .
آسایش زمان نمی شناسد، هرگاه خسته شدی بیاسای .
در زنان هوش و در مردان استعداد بیشتر است. آنچه را زن با چشم دقت و بررسی می بیند، مرد با دیده عقل و اندیشه می نگرد.
به طور کلی اشخاصی که زیاد میدانند، کم حرف میزنند و کسانی که کم میدانند، پرحرف هستند.
بزرگترین تفاوت انسان و حیوان ،فهم و اندیشه نیست ،بلکه اراده و اختیار اوست
شاید من بهتر نباشم، ولی حداقل متفاوت هستم.
ژان ژاک روسو کیست
ژان ژاک روسو در 28 ژوئن 1712 چشم به جهان گشود و در 2 ژوئیه 1778 فوت شد.
او فیلسوف، نویسنده و آهنگساز ژنوایی بود.
فلسفه سیاسی ژان ژاک روسو بر پیشرفت روشنگری در سراسر اروپا و همچنین بر جنبههایی از انقلاب فرانسه و توسعه اندیشه سیاسی، اقتصادی و آموزشی مدرن تأثیر گذاشت.
گفتار ژان ژاک روسو درباره ی نابرابری و قرارداد اجتماعی سنگ بنای اندیشه سیاسی و اجتماعی مدرن است.
او در سال 1742 با دنی دیدرو یکی دیگر از فیلسوفان عصر روشنگری دوست شد و بعدها در کتاب اعترافات درباره مشکلات عاشقانه دیدرو نوشت.
در دوران انقلاب فرانسه، روسو محبوب ترین فیلسوف در میان ژاکوبن ها بود.
بقایای او در سال 1794، 16 سال پس از مرگش، به عنوان یک قهرمان ملی به پانتئون پاریس منتقل و به خاک سپرده شد.
زندگی نامه ژان ژاک روسو: نوجوانی
روسو در ژنو به دنیا آمد، که در آن زمان یک دولت شهر و یکی از اعضای پروتستان کنفدراسیون سوئیس (کانتون فعلی سوئیس) بود.
از سال 1536، ژنو یک جمهوری اوگنو و مقر کالوینیسم بود.
گمان می رود جد ژان ژاک روسو کتابفروش بوده و بعد ها با فرار به ژنو از آزار و اذیت کاتولیکهای فرانسوی در امان مانده و در آنجا تاجر شراب شده.
ژان ژاک روسو در طول زندگی خود عموما کتاب های خود را با عنوان «ژان ژاک روسو، شهروند ژنو» امضا می کرد.
ژنو در ظاهر به صورت «دموکراتیک» اداره میشد و شهروندان حق رای داشتند.
شهروندان در مقایسه با مهاجران، اقلیتی از جمعیت بودند.
فرزندان مهاجران “بومی” نامیده می شدند و همچنان فاقد حق رای بودند.
در واقع شهر به جای اینکه با رأی «شهروندان» اداره شود، توسط تعداد کمی از خانواده های ثروتمند اداره می شد که «شورای دویست نفر» را تشکیل می دادند.
آنها قدرت خود را به یک گروه اجرایی 25 نفره از میان خود به نام «شورای کوچک» واگذار کردند.
بحث های سیاسی زیادی در ژنو وجود داشت که به تاجران هم کشیده شد.
بحث های زیادی بر سر ایده حاکمیت مردم بود که طبقه حاکم آن را به سخره می گرفتند.
در سال 1707، یک اصلاح طلب دموکراتیک به نام پیر فاتیو به این وضعیت اعتراض کرد و گفت: “حاکمیتی که هرگز اعمال حاکمیتی انجام نمی دهد صرفا یک تخیل است”.
فاتیو به دستور شورای کوچک تیرباران شد.
پدر ژان ژاک روسو، آیزاک، در این زمان در شهر نبود، اما پدربزرگ ژان ژاک از فاتیو حمایت کرد و به خاطر آن مجازات شد.
پدر روسو، آیزاک روسو، به دنبال پدربزرگ، پدر و برادرانش وارد تجارت ساعت سازی شد.
او همچنین برای مدت کوتاهی رقص تدریس کرد.
در سال 1699، آیزاک با وارد شدن به نزاع با افسران انگلیسی که به ملاقاتشان آمده بودند، دچار مشکل سیاسی شد، افسران در پاسخ شمشیرهای خود را بیرون کشیدند و او را تهدید کردند.
پس از ورود مقامات محلی، این آیزاک بود که مجازات شد، زیرا ژنو نگران حفظ روابط خود با قدرت های خارجی بود.
مادر روسو، سوزان برنارد روسو، از خانواده ای طبقه بالا بود.
او توسط عمویش ساموئل برنارد، یک واعظ کالوینیست بزرگ شد.
سوزان در سن 31 سالگی با پدر روسو ازدواج کرد.
او پس از مرگ پدر سوزان، ژاک، که به دلیل زنا و داشتن معشوقه با مقامات قانونی و مذهبی به مشکل خورده بود، در اوایل 30 سالگی خود از سوزان مراقبت کرد.
خواهر آیزاک هشت سال پیش از آن با برادر سوزان ازدواج کرده بود.
روسو در 28 ژوئن 1712 به دنیا آمد و بعدها نقل کرد: “من تقریباً در حال مرگ به دنیا آمدم، آنها امید کمی به نجات من داشتند”.
او در 4 ژوئیه 1712 در کلیسای جامع بزرگ غسل تعمید داده شد.
مادرش نه روز پس از تولدش بر اثر تب نفاسی درگذشت، که بعدها ژان ژاک روسو آن را «اولین بدبختی من» توصیف کرد.
او و برادر بزرگترش فرانسوا توسط پدرشان و یک عمه پدری به نام سوزان بزرگ شدند.
هنگامی که روسو پنج ساله بود، پدرش خانه ای را که خانواده از بستگان مادرش دریافت کرده بود، فروخت.
در حالی که ایده این بود که پسرانش پس از بزرگ شدن، اصل را به ارث ببرند و او در این مدت با بهره زندگی کند، در نهایت پدر درآمد قابل توجهی را گرفت.
با فروش خانه، خانواده روسو از محله طبقه بالا نقل مکان کردند و به خانه ای آپارتمانی در محله ای از صنعتگران-نقره سازان، حکاک ها و سایر ساعت سازان نقل مکان کردند.
روسو همچنین در این محیط در معرض سیاست های طبقاتی قرار گرفت، زیرا صنعتگران اغلب در یک کارزار مقاومت علیه طبقه ممتازِ ژنو شورش میکردند.
ژان ژاک روسو هیچ خاطره ای از یادگیری خواندن نداشت، اما به یاد می آورد که چگونه در پنج-شش سالگی پدرش عشق او به خواندن را تشویق می کرد:
“هر شب، بعد از شام، بخشی از مجموعه کوچک عاشقانه را که متعلق به مادرم بود، می خواندیم.
نقشه ی پدرم فقط ارتقای من در خواندن بود، و او فکر میکرد که این آثار سرگرمکننده برای ایجاد علاقه در من مناسب هستند.
اما خیلی زود متوجه شدیم که آنقدر به ماجراهایی که در آنها وجود داشت علاقه مند شدیم، که به تناوب با هم می خواندیم و تا پایان یک جلد طاقت نداشتیم تسلیم شویم.
گاهی صبح ها با شنیدن صدای پرستوهای پشت پنجره، پدرم که از این ضعف خجالت زده بود، گریه می کرد: «بیا، بیا، بگذار بخوابیم، من از تو بچه ترم». (اعترافات، کتاب 1)”
از میان کتاب های مختلف، کتاب مورد علاقه او زندگی یونانیان و رومیان نجیب پلوتارک بود که در حین ساخت ساعت برای پدرش می خواند.
روسو آثار پلوتارک را نوع دیگری از رمان میدید – اعمال نجیب قهرمانان – و اعمال شخصیتهایی را که در مورد آنها میخواند به تصویر میکشید.
او ابراز کرد که : «گفتگوهایی که بین من و پدرم با خواندن آثارپلوتارک ایجاد شد، روحیه آزاد و جمهوری خواهی را در من شکل داد».
مشاهده مشارکت مردم شهر در شبه نظامیان تأثیر زیادی بر روسو گذاشت.
در طول زندگیاش، او صحنهای را به یاد میآورد که پس از پایان مانورهای شبهنظامیان داوطلب، آنها شروع به رقصیدن در اطراف یک فواره کردند و اکثر مردم،از جمله او و پدرش، از ساختمانها برای پیوستن به آنها بیرون آمدند.
روسو همیشه شبهنظامیان را تجسم روحیه مردمی در مخالفت با ارتش حاکمان میدید که آنها را مزدوران ننگین می شمارد.
وقتی روسو ده ساله بود، پدرش که یک شکارچی مشتاق بود، با یک زمیندار ثروتمند که در حال تجاوز در زمینهایش دستگیر شده بود، درگیر شد.
برای جلوگیری از شکست قطعی در دادگاه، او فرار کرد و سوزان، عمه ی روسو، را هم با خود برد.
او دوباره ازدواج کرد و از آن نقطه ژان ژاک کمتر او را دید.
ژان ژاک را نزد دایی اش رها کردند و او ژان را همراه با پسرش، آبراهام برنارد، برای دو سال در دهکده ای خارج از ژنو برد.
در آنجا، پسران عناصر ریاضی و نقاشی را انتخاب کردند و به تحصیل پرداختند.
روسو که همیشه تحت تأثیر مراسم مذهبی بود، برای مدتی حتی آرزو داشت که یک وزیر پروتستان شود.
تقریباً تمام اطلاعات ما در مورد دوران جوانی روسو از کتاب اعترافات منتشر شده پس از مرگ او گرفته شده است.
ژان ژاک روسو در 13 سالگی ابتدا در یک دفتر اسناد رسمی و سپس نزد یک حکاک که او را مورد ضرب و شتم قرار می داد شاگرد شد.
در 15 سالگی، پس از بازگشت به شهر و برخورد با مقررات حکومت نظامی وخاموشی در ساعت معین شب، از ژنو فرار کرد (در 14 مارس 1728).
او به یک کشیش کاتولیک رومی پناه برد، که او را به فرانسوا-لوئیز دو وارنس 29 ساله معرفی کرد.
او یک نجیب زاده با پیشینه پروتستان بود که از شوهرش جدا شده بود.
بهعنوان مبلغی حرفهای برای آوردن پروتستانها به مذهب کاتولیک، حقوق دریافت میکرد.
آنها ژان ژاک روسو را به تورین، پایتخت ساووی (که شامل پیمونت در ایتالیای کنونی میشود) فرستادند تا تغییر دین خود را تکمیل کند.
این باعث شد که او مجبور شود تابعیت ژنو خود را رها کند، اگرچه بعداً برای به دست آوردن مجدد آن به مذهب کالوینیسم بازگشت.
روسوی نوجوان که خود را تنها میدانست، از آنجایی که پدر و عمویش کم و بیش او را انکار کرده بودند، مدتی به عنوان خدمتکار، منشی و معلم، در ایتالیا و فرانسه سرگردان بود.
در طول این مدت، او با دو وارنس، که او را بت میدانست و مامانش مینامید، زندگی میکرد.
دو وارنس که از فداکاری اش تملق داشت، سعی کرد او را در حرفه ای مشغول کند و برای او کلاس های آموزش موسیقی ترتیب داد.
ژان ژاک روسو برای مدت کوتاهی با این فکر که کشیش شود در یک حوزه علمیه حضور یافت.
زندگی نامه ژان ژاک روسو: جوانی
هنگامی که روسو به 20 سالگی رسید، دو وارنس او را به عنوان معشوق خود گرفت.
جنبه جنسی رابطه ی آنها روسو را گیج و ناراحت می کرد اما او همیشه دو وارنس را بزرگترین عشق زندگی خود می دانست.
دو وارنس کتابخانه ی بزرگی داشت و عاشق گوش دادن به موسیقی بود.
او و حلقهاش، متشکل از اعضای تحصیلکرده روحانیت کاتولیک، روسو را با دنیای ادبیات و عقاید آشنا کردند.
ژان ژاک روسو دانشآموزی بیتفاوت بود، اما در دهه 20 زندگیاش، که با دورههای طولانی هیپوکندری همراه بود، به طور جدی به مطالعه فلسفه، ریاضیات و موسیقی پرداخت.
در 25 سالگی، ارث کوچکی از مادرش به او رسید .
از بخشی از آن برای بازپرداخت حمایت مالی دو وارنس از او استفاده کرد.
در 27 سالگی به عنوان معلم خصوصی در لیون مشغول به کار شد.
در سال 1742، روسو به پاریس نقل مکان کرد تا به آکادمی علوم سیستم جدیدی از نتنویسی شمارهدار ارائه کند که معتقد بود برایش ثروت به ارمغان میآورد.
سیستم او که برای سازگاری با تایپوگرافی در نظر گرفته شده است، مبتنی بر یک خط است که اعداد نشان دهنده فواصل بین نت ها و نقطه ها و کاماها مقادیر ریتمیک را نشان می دهند.
آکادمی با اعتقاد به غیرعملی بودن این سیستم، آن را رد کرد، هرچند تسلط او بر این موضوع را ستودند و از او خواستند که دوباره تلاش کند.
او در آن سال با دنی دیدرو دوست شد.
از سال 1743 تا 1744، روسو به عنوان منشی کنت دو مونته، سفیر فرانسه در ونیز، منصبی شرافتمندانه اما بد پرداخت داشت.
در همین زمان عشق مادام العمر به موسیقی ایتالیایی، به ویژه اپرا در او بیدار شد.
کارفرمای روسو به طور معمول حقوق خود را با تقریبا یک سال تأخیر دریافت می کرد و به کارکنان خود نیز حقوقی به طور نامنظم پرداخت می کرد.
پس از 11 ماه، روسو استعفا داد و بعد از این تجربه بی اعتمادی عمیقی به بوروکراسی دولتی گرفت.
زندگی نامه ژان ژاک روسو: بازگشت به پاریس
با بازگشت به پاریس، روسوی بی پول با ترز لاواسوار دوست و بعد عاشق ترز لواسور شد.
خیاطی که تنها پشتیبان مادر و تعداد زیادی از خواهر و برادرهای بدخلقش بود.
در ابتدا، آنها با هم زندگی نمی کردند، اگرچه بعداً روسو ترز و مادرش را به عنوان پیشخدمت استخدام کرد و مسئولیت حمایت از خانواده بزرگ او را بر عهده گرفت.
طبق کتاب اعترافات ژان ژاک روسو، ترز قبل از اینکه به خانه ی او نقل مکان کند، پنج فرزند برای او به دنیا آورد (هیچ تأیید مستقلی برای این تعداد وجود ندارد).
روسو نوشت که او ترز را متقاعد کرد که هر یک از نوزادان را به خاطر “افتخار” خود به بیمارستانی برای نوازندگان تحویل دهد.
بدین ترتیب آنها هر پنج فرزند را به نوانخانه سپردند.
در نامه ای که در سال 1751 به مادام دو فرانکوئل فرستاد، ابتدا وانمود کرد که آنقدر ثروتمند نیست که بتواند فرزندانش را بزرگ کند.
اما بعد ها در کتاب نهم اعترافات دلایل واقعی انتخاب خود را بیان کرد.
ده سال بعد، ژان ژاک روسو درباره سرنوشت پسرش تحقیق کرد، اما هیچ گواهی ای یافت نشد.
هنگامی که روسو متعاقباً به عنوان یک نظریه پرداز آموزش و پرورش و فرزند پروری مورد تحسین قرار گرفت، منتقدانش از جمله ولتر و ادموند برک از رها کردن فرزندانش بر علیه او استفاده کردند.
با منتشر شدن برخی مقالات در مورد موسیقی در سال 1749، روسو مقالات متعددی را به دایره المعارف بزرگ دیدرو و دالامبر ارائه کرد که معروف ترین آنها مقاله ای در مورد اقتصاد سیاسی بود که در سال 1755 نوشته شد.
در سال 1749، روسو هر روز از دیدرو بازدید می کرد، کسی که برای نظریاتش به قلعه وینسنس انداخته شده بود.
ژان ژاک روسو به ماتریالیسم، اتم ها و انتخاب طبیعی اشاره می کرد.
به گفته کانوی زیرکل، روسو مفهوم انتخاب طبیعی را «به عنوان عاملی برای بهبود نوع انسان» میدید.
روسو در مورد یک مسابقه مقاله تحت حمایت آکادمی دیژون خوانده بود.
با این موضوع که آیا توسعه هنر و علوم از نظر اخلاقی مفید بوده است یا خیر؟
او نوشت که در حین پیادهروی به سمت وینسنس (حدود سه مایلی از پاریس)، متوجه شده که هنر و علوم مسئول انحطاط اخلاقی انسانهایی هستند که به طور ذاتی خوب بودند.
گفتار روسو در سال 1750 در مورد هنر و علوم جایزه اول را دریافت کرد و شهرت قابل توجهی برای او به ارمغان آورد.
علاقه روسو به موسیقی ادامه یافت.
او هم کلام و هم موسیقی اپرای خود را با عنوان Le devin du village (پیشگوی دهکده) نوشت که در سال 1752 برای پادشاه لوئی پانزدهم اجرا شد.
پادشاه آنقدر از این کار خشنود بود که به روسو پیشنهاد حقوق بازنشستگی مادام العمر داد.
ژان ژاک روسو با خشم دوستانش این افتخار بزرگ را رد کرد و او به عنوان “مردی که مستمری پادشاهی را رد کرده بود” بدنام شد.
او همچنین چندین پیشنهاد سودمند دیگر را هم رد کرد.
زندگی نامه ژان ژاک روسو: ژنو
پس از بازگشت به ژنو در سال 1754، روسو دوباره به کالوینیسم گروید و تابعیت رسمی ژنو را به دست آورد.
ژان ژاک روسو در سال 1755 دومین اثر مهم خود را به نام “گفتاری در باب نابرابری” به پایان رساند که به تفصیل استدلال های گفتمان در مورد هنر و علوم را توضیح داد.
او همچنین به دنبال یک وابستگی عاشقانه ناتمام با سوفی دودتو 25 ساله بود، که تا حدی الهامبخش رمان رسالهای او Julie, ou la nouvelle Héloïse بود.
البته رابطه ی روسو با دو وارنس هم در خلق این رمان الهام بخش بوده.
ژان ژاک روسو سه اثر عمده ی دیگر هم تالیف کرد، که در همه ی آنها بر اعتقاد شدید خود به منشأ معنوی روح انسان و جهان، در تضاد با ماتریالیسم دیدرو، لا متری و دهولبخ تأکید کرد.
در این دوره، روسو از حمایت چارلز دوم فرانسوا فردریک دو مونت مورنسی لوکزامبورگ و شاهزاده دو کونتی، دو تن از ثروتمندترین و قدرتمندترین اشراف فرانسه برخوردار بود.
این مردان واقعا روسو را دوست داشتند و از توانایی او در گفتگو در مورد هر موضوعی لذت می بردند، اما از او به عنوان راهی برای بازگشت به لویی پانزدهم و جناح سیاسی اطراف معشوقه اش، مادام دو پمپادور، استفاده کردند.
با این حال، حتی در مورد آنها، روسو از حد خود فراتر رفت و زمانی که از کشاورزی مالیاتی انتقاد کرد، که برخی از آنها درگیر آن بودند، از سوی آنها طرد شد.
رمان 800 صفحهای روسو به نام ژولی، ou la nouvelle Héloïse، در سال 1761 منتشر شد و موفقیت چشمگیری داشت.
توصیفهای راپسودیک کتاب از زیباییهای طبیعی حومه سوئیس در بین عموم مردم تاثیرگذار بود.
در سال 1762، روسو Du Contrat Social، Principes du droit politique را در آوریل منتشر کرد.
حتی دوستش آنتوان ژان روستان مجبور شد ردیه ای مودبانه بر فصل مذهب مدنی در قرارداد اجتماعی بنویسد.
به این معنا که مفهوم جمهوری مسیحی متناقض است زیرا مسیحیت تسلیم شدن را به جای مشارکت در امور عمومی آموزش می دهد.
روسو به روستان کمک کرد تا ناشری برای ردیه پیدا کند.
ژان ژاک روسو کتاب امیل را در ماه مه منتشر کرد.
بعد از انتشار این کتاب مقامات پروتستان و کاتولیک هر دو آزرده شدند.
علاوه بر این، ژان ژاک روسو از این عقیده دفاع می کرد که همه ادیان تا آنجا که مردم را به فضیلت سوق می دهند، به یک اندازه شایسته هستند و بنابراین مردم باید با دینی که در آن پرورش یافته اند مطابقت داشته باشند.
همین بی تفاوتی مذهبی باعث شد کتاب هایش از فرانسه و ژنو ممنوع شود.
او توسط اسقف اعظم پاریس از بالای منبر محکوم شد، کتابهایش سوزانده شد و حکم بازداشت او صادر شد.
دوستان سابق مانند ژاکوب ورن از ژنو نمی توانستند نظرات او را بپذیرند و ردیه های خشونت آمیزی نوشتند.
دیوید هیوم وقتی فهمید که کتابهای روسو در ژنو و جاهای دیگر ممنوع شده است، تعجب نکرد.
زندگی نامه ژان ژاک روسو: فرار از سوئیس
برای بیش از دو سال (1762-1765) روسو در مئرس زندگی کرد و وقت خود را صرف خواندن و نوشتن و ملاقات با بازدیدکنندگانی از جمله جیمز باسول کرد.
در این میان، وزرای محلی از ارتداد در برخی از نوشته های او آگاه شده بودند.
کنسیستوری نوشاتل روسو را احضار کرد تا به اتهام توهین به مقدسات پاسخ دهد.
او به دلیل ناتوانی در نشستن طولانی مدت به دلیل بیماری خود، درخواست عذرخواهی کرد.
متعاقباً، کشیش خود روسو، فردریک گیوم دو مونتولون، شروع به تقبیح علنی او به عنوان دجال کرد.
حملات کلیسایی مردم محله را برافروخته کرد و وقتی روسو برای پیادهروی بیرون میرفت او سنگباران میکردند.
حدود نیمه شب 6 تا 7 سپتامبر 1765، به خانه ای که روسو در آن اقامت داشت، سنگ پرتاب شد و برخی از شیشه ها شکسته شدند.
هنگامی که یک مقام محلی به اقامتگاه روسو رسید، سنگ های زیادی را در بالکن دید و فریاد زد: «خدای من، این یک معدن سنگ است!»
در این هنگام، دوستان روسو به او توصیه کردند که شهر را ترک کند.
از آنجایی که روسو می خواست در سوئیس بماند، تصمیم گرفت پیشنهاد نقل مکان به جزیره کوچکی را بپذیرد که خانه ای انفرادی داشت.
با این حال، در 17 اکتبر 1765، به روسو دستور داده شد که جزیره و تمام قلمرو برن را ظرف پانزده روز ترک کند.
او درخواست تمدید برای اقامت خود کرد و پیشنهاد کرد که در هر مکانی که در محدوده صلاحیت آنها باشد زندانی شود و فقط چند کتاب در اختیار و اجازه در باغ قدم زدن داشته باشد و همه ی اینها در حالی که با هزینه شخصی زندگی می کرد.
پاسخ این بود که به روسو دستور داده شد تا جزیره و تمام قلمرو برن را ظرف بیست و چهار ساعت ترک کند.
در 29 اکتبر 1765 او به استراسبورگ نقل مکان کرد.
در این مرحله او از فردریک به پوتسدام، از پائولی به کورس، از سنت لمبرت به لورن، از ری ناشر به آمستردام و از دیوید هیوم به انگلستان دعوتنامه دریافت کرد.
او تصمیم گرفت دعوت هیوم برای رفتن به انگلستان را بپذیرد.
سالهای پایانی زندگی روسو
در سال 1766، ژان ژاک روسو با گذراندن ده ساعت بر روی عرشه در شرایط آب و هوایی بد هیوم را تحت تأثیر توانایی بدنی خود قرار داد.
هیوم خاطرنشان کرد: “زمانی که همه دریانوردان تقریباً تا حد مرگ یخ زده بودند … او هیچ آسیبی ندید … او یکی از قوی ترین مردانی است که من تا به حال شناخته ام.”
تا سال 1770، بیماری ادراری ژان ژاک روسو با اینکه به توصیههای پزشکان هم گوش نداد، بسیار کاهش یافت.
او معتقد بود که اغلب بهتر است به طبیعت اجازه دهیم مسیر خودش را طی کند تا اینکه خود را تحت الشعاع قرار دهیم.
در 24 اکتبر 1776، هنگامی که او در خیابانی باریک در پاریس راه می رفت، کالسکه ای اشرافی از جهت مخالف با عجله وارد شد.
در کنار کالسکه یک سگ گریت دین در حال تاخت و تاز بود.
ژان ژاک روسو نتوانست از کالسکه و سگ طفره برود و توسط گریت دین سرنگون شد.
به نظر می رسد او دچار ضربه مغزی و آسیب عصبی شده است.
وضعیت سلامتی او رو به افول گذاشت.
یکی از دوستان روسو ظهور علائم خاصی را توصیف کرد که نشان میدهد روسو پس از تصادف از تشنجهای صرع رنج میبرد.
در سال 1777، زمانی که امپراتور روم مقدس، یوزف دوم، به ملاقات او آمد، ژان ژاک روسو یک بازدید کننده سلطنتی پذیرفت.
ورود رایگان او به اپرا در این زمان تمدید شده بود و او گاهی اوقات به آنجا می رفت.
در این زمان نیز (1777-1778)، او یکی از بهترین آثار خود، Reveries of a Solitary Walker را خلق کرد.
در بهار 1778، مارکی دو ژیراردون از روسو دعوت کرد تا در کلبه ای در قصر خود زندگی کند.
روسو و ترز در 20 مه به آنجا رفتند.
روسو وقت خود را در قصر به جمع آوری نمونه های گیاه شناسی و آموزش گیاه شناسی به پسر ژیراردون گذراند.
ژان ژاک روسو از پاریس کتابهایی در مورد علفها، خزهها و قارچها سفارش داد و برنامههایی برای تکمیل کتاب های ناتمام خود ترتیب داد.
در شب 1 ژوئیه، کنسرتی در قصر برگزار شد که در آن روسو آهنگی از اتلو بر روی پیانو نواخت.
در همان روز نیز، او با خانواده ژیراردون یک غذای مقوی خورد.
صبح روز بعد، هنگامی که او می خواست برای آموزش موسیقی به دختر ژیراردون برود، بر اثر خونریزی مغزی که منجر به سکته مغزی شد درگذشت.
پس از مرگش اخبار نادرستی مبنی بر خودکشی روسو منتشر کردند.
بقایای ژان ژاک روسو در سال 1794، 16 سال پس از مرگش، به عنوان یک قهرمان ملی به پانتئون پاریس منتقل و به خاک سپرده شد.