کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم How we survived communism and even laughed نوشته اسلاونکا دراکولیچ است که تجربیات سالها زندگی در حکومت کمونیستی یوگسلاوی وپس از آن تجربه زندگی در کرواسی تازه استقلال یافته را با بیانی ساده و صریح روایت کرده است.
کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم
رنج های مردم در جامعه تحت حکومت های تمامیت خواه کمونیستی، تنها وحشت از دستگیری، زندگی در گولاگ ها، و جوخه های اعدام نیست بلکه در رنج های تحقیرآمیز زندگی روزمره نهفته است:
همسایه جاسوس، آپارتمان تنگ، سینک بدبوی آشپزخانه، نیاز مداوم به غذا.
این جنبههای «بیاهمیت» زندگی تحت رژیمهای کمونیستی بلوک شرق، کانون توجه کتاب «کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم»، مجموعهای متفکرانه و زیبا از مقالات اسلاونکا دراکولیچ، روزنامهنگار کروات است.
برای مردم در کشورهای کمونیست، شعار “زندگی خصوصی سیاسی است” به معنای واقعی آن صادق بود.
خانم دراکولیچ می نویسد:
«با زندگی و رشد در اروپای شرقی، خیلی زود درمیابید که سیاست یک مفهوم انتزاعی نیست، بلکه نیروی قدرتمندی است که بر زندگی روزمره مردم تأثیر می گذارد».
متأسفانه، سیاسی کردن زندگی خصوصی مردم، همانطور که بسیاری از متفکران غربی انتظار داشتند،نه تنها رهایی بخش نبود، بلکه کاملاً برعکس بود.
“برای زنده ماندن، باید قلمرو را تقسیم میکردیم، مرزی بین زندگی خصوصی و عمومی تعیین میکردیم.
دولت همه همه زندگی ما را عمومی می خواست… هر قسمت از زندگی مردم که تحت حاکمیت دولت نبود آنر متعلق به دشمن میدانست.”
ابتذال شرارت از رفتار بازرس نظارت رسانه ای ” سانسورچی حکومت” مشخص می شود. او مهربان و صمیمی به خانم دراکولیچ میگوید که روزنامهنگارانی که به بیراهه میروند باید “با مهربانی” به آنهاهشدار داده شود و با مطالعه کار او، او نه تنها میداند که او به چه چیزی بلکه چگونه فکر میکند.
چنین رفتار “لطیفی!” باعث ایجاد خودسانسوری می شود:
“من شروع به بررسی خودم کردم، اشتباهاتم را جستجو کردم، به زندگی خود از چشمان او نگاه کردم.”
ترس تحقیرکننده است، اما از آن تحقیرآمیزتر محرومیت مادی است –در چنین شرایطی است که غربی ها انتقاد خود را از مصرف گرایی فراموش خواهند کرد
خانم دراکولیچ در آخرین نوشته کتاب خود با عنوان کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم، تصویری شفاف و روشن از جمع آوری و کوچ اجباری خانوادههای اروپای شرقی را ترسیم میکند که نه بواسطه مشکلات زیستمحیطی، بلکه به خاطر فقر و ترس از کمبود و محرومیت های زندگی است.
او می نویسد:
در حالی که رهبران درباره آینده روشن دادسخن میدادند، مردم آرد و شکر، شیشه، فنجان، جوراب شلواری، نان کهنه، چوب پنبه، طناب، میخ، کیسه های پلاستیکی را جمع می کردند. این احتکار ناامیدکننده، برای او، نماد نهایی شکست کمونیسم است
« …دیگر روشن شدهبود که سیستم “خودکفایی” که یوگسلاوی آنقدر به آن میبالید، فریبی بوده که جعل کردهاند تا ما را متقاعد کنند که خود ماییم که مقصریم- نه دولت یا حزب. این بینقصترین سیستم در میان حکومتهای تک حزبی بود، که برقرار شده بود تا احساس گناه، تقصیر، شکست یا ترس را در ما درونی کند، تا به ما بیاموزد خودمان چگونه باید افکار و اعمالمان را سانسور کنیم، و در عین حال کاری کند تا احساس کنیم بیش از همه در اروپای شرقی آزادیم ».
لازم نیست کلیشههایی را در مورد برخی حساسیتهای منحصر به فرد زنانه که با احساس شخصی هماهنگ شده است بپذیریم (انگار مردان هرگز در مورد امور شخصی نمینویسند!) تا بار خاصی را که کمبود در اروپای شرقی بر زنان تحمیل کرده است، بپذیریم.
جای تعجب نیست که خانم دراکولیچ در درجه اول بر زندگی زنان تمرکز دارد. دیدگاه او یک فمینیست است، اما تجربه اروپای شرقی به فمینیسم او برتری خاصی می دهد.
او به شدت از درماندگی بزرگتری که زنان و مردان را متحد می کند آگاه است:
“در نظر گرفتن … مردان به عنوان یک جنسیت سخت است… شاید چون هویت همه انکار می شود، ما می خواهیم آنها را به عنوان یک شخص ببینیم، نه به عنوان یک گروه. یا یک دسته یا یک توده.”
خانم دراکولیچ اگرچه از فمینیست های غربی الهام گرفته است، اما اغلب از نابینایی آنها نسبت به نگرانی های زنانی که فاقد اصول اولیه یک زندگی شایسته هستند، خشمگین می شود.
هنگامی که یک محقق آمریکایی از او می نویسد و از او می پرسد که “آیا زنان در یوگسلاوی برای “ذات گرایی” استدلال می کنند، یعنی اینکه زنان با مردان متفاوت هستند یا این موضوع یک انتخاب است؟ او با غم و اندوه و حتی توهین شده، احساس می کند “مثل یک موش سفید در یک آزمایشگاه تجربی.”
خانم دراکولیچ همچنین میداند که صحبت از یک «الهه زیبایی» ظالمانه برای زنانی که آرایش خوب یا لباسهای شیک راهی برای تأیید فردیت آنها و فرار از «یکنواختی ناشی از توزیع برابر فقر» است، پوچ است.
او به شدت نسبت به آنچه به عنوان عناصر شبه توتالیتر در فمینیسم (و در علل دیگر، مانند محیط زیست و رفاه حیوانات) میداند، حساس است.
شاید بزرگترین جذابیت کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم در مهارت خانم دراکولیچ در آمیختن تحلیل های سیاسی با بافت زندگی روزمره نهفته است:
هیبت یک دختر جوان در برابر یک عروسک خارجی. شگفتی حسادت آمیز یک شهروند اروپای شرقی از عملکرد سیستم تلفن آمریکا و حیرت دردناکش از فقر گسترده در نیویورک.
این کتاب درست زمانی که اولین گلوله ها در جنگ داخلی یوگسلاوی شلیک می شد نوشته شده است
ترس عمیق از انتظار برای فاجعه، حتی زمانی که زندگی با همه چیزهای پیش پاافتاده اش ادامه دارد، در «روزی که می گویند جنگ آغاز خواهد شد» به تصویر کشیده شده است.
خانم دراکولیچ، اگرچه کاملاً قادر به پیشبینی ویرانیهای جنگ نبود، از قبل میدانست که برای جشن گرفتن پایان کمونیسم خیلی زود است. او توضیح میدهد:
واقعیت این است که کمونیسم در رفتار مردم، در قیافهها و طرز فکرشان پافشاری میکند.
“زندگی همان بی تحرکی خسته کننده را دارد؛ چیزی است که باید تحمل کرد، نه از آن لذت برد.”
چیزی که این مشاهدات را بیش از پیش هشیارکننده می کند، نتیجه گیری خانم دراکولیچ است که فقط خود مردان و زنان اروپای شرقی می توانند این موضوع را تغییر دهند!
این اثر برآن است تا نشان دهد که کمونیسم و دولتها و حکومتهای توتالیترش از جناحی ایدئولوژیک، شکست نخورده بود، حداقل زنان اروپای شرقی، آنان که طبقه پایین جامعه را پر میکردند، اکثراً چنین نظری نداشتند.
بر عکس آنان معتقد بودند که، وقتی دولتشان نتوانست برای قحطی شیرخشک نوزادان، چارهای بیاندیشد و تن به واردات شیرخشک تاریخ مصرف گذشته و آلوده داد یا حوادثی اینچنینی، مسبب شکست و سقوط کمونیسم و حکومت توتالیتر و خودکامه تا دندان مسلح گشت.
آنجا کمونیسم و دولت مروج آن سقوط کرد که وقتی زنی از کلخوز به فروشگاهی در برلین شرقی میرود و بیست جور سوسیس را یکجا میبیند، غش میکند و وقتی هم که به هوش میآید فقط یک جمله را تکرار میکرد: «چرا؟ آخه چرا؟…».
درباره اسلاونکا دراکولیچ نویسنده کتاب
اسلاونکا دراکولیچ Slavenka Drakulić نویسنده و روزنامهنگار، فمینیست اهل کرواسی است.
او سال ۱۹۴۹ در رییکا کرواسی به دنیا آمد. در دانشگاه زاگرب در رشته ادبیات تطبیقی و جامعهشناسی تحصیل کرد.
از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۲ با دوهفته نامه استارت و هفته نامه باناس هر دو چاپ زاگرب همکاری کرد.
در اوایل دهه ۹۰ کرواسی را به دلیل مسائل سیاسی ترک کرد و رهسپار سوئد شد.
آثار و مقالات او در بسیاری از نشریات اروپایی و بینالمللی مانند لا استامپا، فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ، نیشن، یوروزین چاپ شدهاست. وی در استکهلم و زاگرب زندگی میکند.
کتاب های اسلاونکا دراکولیچ
- کافه اروپا اسلاونکا دراکولیچ ترجمهٔ نازنین دیهیمی
- کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم ترجمهٔ رؤیا رضوانی
- دیدار دوباره در کافه اروپا ترجمهی سحر مرعشی
- دیدار مجدد از کافه اروپا ترجمهی پوریا حسنی
- بالکان اکسپرس ترجمهی سونا انزابی نژاد
- آزارشان به مورچه هم نمیرسید ترجمهٔ نازیلا محبی
- راهنمای بازدید از موزهی کمونیسم ترجمهی بابک واحدی
- گشتی در موزهی کمونیسم ترجمهی سما قرایی