عاشقانه های ادبیات فارسی
منظومه های عاشقانه فارسی
منظومه های عاشقانه فارسی : تا دنیا و آدم هاش بودهاند، عشق و عاشقی هم بوده و کسی نمیداند چه زمانی و در کدام سرزمین نخسین شعر و داستان های عاشقانه پدید آمد و با نقل سینه به سینه به نسلهای پسین رسیده است.
در شعر و ادبیات پارسی هم، اگر در جستوجوی نخسین سرودههای عاشقانه برآییم، به شعرها یا تکبیتهای بازمانده از شاعران قرنهای سوم و چهارم هجری میرسیم.
در این نوشته با منظومه های عاشقانه فارسی آشنا می شویم، داستانهای بلندبا اشعار چندهزار بیتی، در قالب مثنوی، که معمولاً عنوانشان برگرفته از نامهای دو قهرمان اصلی داستان است: ویس و رامین ، خسرو و شیرین ، لیلی و مجنون ، بیژن و منیژه ، زال و رودابه ، وَرقَه و گُلشاه ، دلدار و دلباخته؛
در هزار سال اخیر منظومه های عاشقانه ، کم نداشتهایم و کما اینکه بسیاری از قدیمیترین مثنویهای عاشقانه از بین رفته باشند و از نام و نشان آنها بیخبریم.
برخی دیگر هم هستند که فقط نامشان مانده است، برای نمونه سه مثنوی عاشقانهی عنصری بلخی (اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم) به نامهای خنگبت و سرخبت، شادبهر و عینالحیات، و، از همه مشهورتر، وامق و عذرا که حدود پانصد بیتِ پراکندهاش را شصت ـ هفتاد سال پیش یک پژوهشگر پاکستانی بهشکل شگفتی کشف کرد.
زمانی که داشت یک نسخهی خطی دربارهی وقف در واژههای قرآنی را بررسی میکرد، دید چند برگ از نسخهای قدیمیتر را بههم چسبانده و چیزی شبیه مقوا برای محکم کردن جلدِ آن نسخه ساختهاند. برگها را بهزحمت باز کرد و خواند و حاصلش شد همین چندصد بیت که البته پشتسرهم نیست و چیز زیادی از قصه دستگیر خواننده نمیکند، اما برای تحقیقات زبانی و ادبی بسیار سودمند بوده است.
معرفی منظومه های عاشقانه فارسی
خسرو و شیرین
بی تردید نظامی گنجوی Nizami Ganjavi بزرگترین و محبوبترین سرایندهی منظومههای غنایی در ادب فارسی (و شاید یکی از بهترینها در ادبیات جهان) است.
از پنج منظومه نظامی ، سه منظومهی خسرو و شیرین، لیلی و مجنون، و هفتپیکر منظومههای عاشقانه است.
خسرو و شیرین بهترینِ آنهاست. نظامی این مثنوی را درحدود ۶۵۰۰ بیت سروده و در سال ۵۷۶ ق. به پایان رسانده است.
تأثیر ویس و رامین بر خسرو و شیرین عیانتر از آن است که حاجت بیانش باشد؛ غیر از یکی بودن وزن دو منظومه، بسیاری از تمهیدهای دو شاعر در شخصیتپردازی و دیگر عناصر روایت ماجرا یکسان است و گویای اثرپذیری نظامی از گرگانی.
گذشته از آن، داستان خسرو و شیرین را فردوسی هم ، ضمن وقایع روزگار پادشاهی خسرو پرویز، به نظم کشیده است اما بسیار مختصر (در حدود ۱۵۰ بیت) و در این مختصر هم چندان به وجه عاشقانهی ماجرا نپرداخته و بیشتر بهسراغ به جنگها و وقایع تاریخی رفته است.
نظامی اشاره کرده که فردوسی، چون در شصتسالگیاش به این داستان رسیده، تمایلی به عاشقانهسرایی نداشته است و او میخواهد به این قسمت داستان بپردازد و گفتههای فردوسی را تکرار نکند، «که فرخ نیست گفتن گفته را باز».
به این داستان هم ناگزیریم بسیار فشرده بپردازیم:
هرمز (پادشاه ساسانی)، پس از سالها اندوه بیفرزندی، صاحب پسری میشود و نامش را «خسرو پرویز» میگذارد.
خسرو، تحت تعالیم بزرگان، در فنون سواری و شکار و علوم روزگار به کمال میرسد.
ندیم او، شاپور، روزی برایش از زیبایی بیمثال شیرین (برادرزادهی پادشان ارمن) میگوید. باز هم عاشقی از راه گوش! شاپور، که نقاش چیرهدستی هم هست، مأمور یافتن شیرین میشود. به سرزمین ارمن میرود.
تصویر خسرو را میکشد و جایی پنهان میکند. شیرین میبیند و دلبستهی زیبایی خسرو میشود.
شاپور، در این داستان، کموبیش نقشی معادل دایه در ویس و رامین دارد.
شیرین، بهسودای دیدن خسرو، راه مداین را در پیش میگیرد. در مداین، بهرام چوبینه، که قصد شورش بر هرمز دارد، سکههایی با تصویر خسرو ضرب کرده است.
در آن روزگار، این کار نشانهی اعلام استقلال و سرپیچی از بالادستان بوده است، گواه شوریدن پسر بر پدر.
خسرو فرار را بر قرار ترجیح میدهد و کجا بهتر از سرزمین معشوق! او عازم ارمن است و شیرین راهیِ مداین.
در راه، شیرین به چشمهای میرسد و تن به آب میزند. توصیف زیبایی شیرین در چشمهسار، و دیدزدنِ خسرو که همانوقت به آن چشمه رسیده بود، معروفترین صحنهی داستان است.
این دو یکدیگر را نمیشناسند و هرکس راه خویش پیش میگیرد، نمادی از هنوز به کمال نرسیدن در راه عشق. خسرو به خدمتکارانش سپرده است که اگر مهمانی زیبارو در غیابش رسید او را حسابی تحویل بگیرند.
کنیزان، از حسادت، قصری برای شیرین میسازند دلگیر در منطقهای بدآبوهوا. خسرو در ارمن مهمان عمهی شیرین است و شیرین در قصر خسرو تنها.
باز شاپور تدبیری برای رساندنشان به یکدیگر میاندیشد اما به خسرو خبر میرسد که بهرام چوبینه پدر او را زندانی کرده و بر تخت نشسته است.
خسرو موفق به سرکوب شورشیان و نشستن بر تخت پادشاهی میشود، ولی شیرین را شاپور به سرزمین ارمن برده است. باز خسرو راهی آن دیار میشود. اینبار یکدیگر را میبینند و میشناسند و به شادی میپردازند.
مهینبانو به شیرین سفارش کرده که پیش از ازدواج، با وجود معاشرت، خود را تسلیم خسرو نکند. تاج و تخت خسرو باز در خطر شورش بهرامچوبینه قرار میگیرد و شیرین او را به «نامجویی» بهجای «کامجویی» ترغیب میکند.
خسرو، ناراضی از سرسختی شیرین، به حالت قهر از ارمن به روم میرود. از قیصر روم برای سرکوب دشمنش کمک میخواهد.
او دخترش، «مریم»، را به عقد خسرو در میآورد و سپاهی در اختیار او میگذارد که با آن موفق به سرکوب بهرام میشود.
خسرو بر تخت نشسته ولی در حسرت شیرین است و مریم نمیپذیرد که خسرو زنی دیگر را به قصر بیاورد.
شیرین، که با مرگ عمهاش پادشاه شده، بیخبر از ماجرای مریم، تاج و تخت را رها میکند و به مداین میآید. در قصر دلگیرش، تنهاست. خوراک موردعلاقهاش شیر است.
شاپور، برای حل مشکل دسترسی شیرین به شیر، مهندسی بهنام «فرهاد» را به او معرفی میکند که استاد تیشهگری است.
قرار میشود فرهاد جویی بسازد برای انتقال شیر از محل چریدن گله به قصر. بهسرعت، جویی و حوضی زیبا میسازد. به دیدن شیرین، دل به او میبازد.
حالا هم شیرین رقیب دارد (مریم) و هم خسرو از آوازهی عاشق دیگر او (فرهاد) نگران است.
مناظرهی خسرو با فرهاد از دیگر بخشهای خواندنیِ این منظومه است.
سرانجام، خسرو به فرهاد مأموریت کندن کوه بیستون را میدهد (شرط محال) و در ازای آن وعدهی رسیدن فرهاد را به شیرین. نزدیک است که فرهاد مأموریت ناممکن را به سرانجام برساند که بهدروغ خبر مردن شیرین را به او میدهند.
فرهاد از شدت غم از کوه سقوط میکند و میمیرد. خسرو، بهطنز، تسلیتی برای شیرین میفرستد. چندی بعد، مریم هم میمیرد و شیرین تسلیت طعنهآمیز را تلافی میکند.
پس از ماجراهای دیگری، سرانجام این دو به وصال میرسند و به عقد یکدیگر درمیآیند.
عاقبت، شیرویه یا قباد (پسر خسرو از مریم) پدر را شبی در بستر به قتل میرساند. او نیز عاشق شیرین است و شیرین چارهای نمیبیند جز اینکه با دشنهای خودش را بکشد و از این ننگ برهد.
داستان خسرو و شیرین حکایت عشقی است که آدمیان را به کمال میرساند. دو دلداده، در پایان داستان، عاشقانی فداکارند نه کامجویانی که در آغاز بودهاند. مهمترین نکتهی داستان اما شخصیتپردازی شیرین است.
در شاهنامه او نه به این پاکدامنی و فرزانگی است و نه چنین در بند اخلاق، چنانکه مریم را، از فرط حسد، با زهر مسموم میکند و جای او را میگیرد اما شیرینِ نظامی انگار شبیه به «تهمینه»ای است که فردوسی چنین وصفش کرده:
روانش خرد بود و تن جان پاک
تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
خود نظامی هم، چند بار، هنگام وصف کمالات شیرین، از «آفاق» (همسر محبوب و ازدسترفتهاش) یاد کرده و پیداست که شیرین را بهیاد آفاق چنین بینقص پرداخته است.
راز توفیق این منظومه همین است که انگیزهی سرودنش هم کشش عشق بوده است.
با اینهمه، فرهاد است که همدلی خواننده را برمیانگیزد و در عاشقی تمامتر از خسرو قلمداد میشود، گویی نماد عشقی آمیخته با عرفان است دربرابر خسرو که نماد عشق جسمانی است.
همین است که در ذهن و زبان مردم، تا روزگار ما، هم شیرین و فرهاد آشناتر از شیرین و خسرو است و همین است که این قصه را برخی از مقلدان نظامی با عنوان فرهاد و شیرین یا شیرین و فرهاد سرودهاند.
هرچه هست، نظامی با خسرو و شیرین و لیلی و مجنون مسیر منظومه های عاشقانه فارسی را تا قرنها بعد از خودش عوض کرد
پس از او، بیش از یکصد شاعر بهتقلید از این دو منظومه، در همان وزنها، همین داستانها را بازسرایی کرده و البته هیچیک در این راه توفیق نیافتهاند.
مشخصات بسیاری از این نظیرهها را در فرهنگ داستانهای عاشقانه در ادب فارسی (نوشتهی علیاصغر باباصفری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۲) بخوانید.
منظومه های عاشقانه فارسی: بیژن و منیژه
اولین منظومه های عاشقانه فارسی که میشناسیم همان داستانهای دلدادگی است که فردوسی، لابلای جنگها و داستانهای حماسی شاهنامه، تعریف کرده است، یعنی قصههای حماسی ـ عاشقانه، آمیزهای از جنگاوری و دلدادگی، مثل داستان بیژن و منیژه که بیش از هزار بیت است و با اینکه در نیمههای شاهنامه آمده، از سبک و زبانش، معلوم میشود جزو اولین داستانهایی است که فردوسی به نظم کشید و کار سالهای جوانیاش بوده است.
داستان با جشنی آغاز میشود که کیخسرو (پادشاه ایران) بهافتخار شکست اکوان دیو ترتیب داده است. در جشن، ساکنان مرز ایران و توران از حملهی گرازها به دیارشان شکایت میکنند.
از میان جنگاوران، بیژن داوطلب سفر به آن ناحیه و از بین بردن گرازها میشود. پس از هلاک کردن همهی گرازها، از جشنی در آن حوالی باخبر میشود که «منیژه»، دختر افراسیاب (پاشاه توران)، هم در آن حاضر است.
بیژن و منیژه، به یک نظر، دل به هم میبازند و منیژه است که پا پیش میگذارد. پس از معاشقهی چند روزه، بیژن عزم بازگشت میکند ولی منیژه او را، با خوراندن دارویی، بیهوش میکند و به کاخ خود میبرد. خبر به افراسیاب میرسد.
بیژن را در چاهی زندانی میکنند و سنگ اکوان دیو را بر سر چاه میگذارند. منیژه، بهزحمت و با دریوزگی، هر روز اندک غذایی فراهم میکند و به چاه میاندازد تا بیژن زنده بماند. سرانجام، کیخسرو بهکمک جام جهاننما از حال بیژن باخبر میشود.
رستم، در لباس بازرگانان، به توران میرود. منیژه را پیدا میکند. سنگی را که چندین پهلوان از تکان دادنش عاجزند، یکتنه، کنار میزند و بیژن را نجات میدهد. پس از شکست دادن سپاه تورانیان، رستم و دو دلداده به ایرانزمین بازمیگردند.
کتاب صوتی بیژن و منیژه آنلاین بشنوید
منظومه های عاشقانه فارسی: زال و رودابه
داستان زال و رودابه هم از مشهورترین و مفصلترین منظومه های عاشقانه فارسی در شاهنامه است.
اینبار، عاشق و معشوق با آنچه دربارهی دیگری میشنوند، ندیده، دل به او میبازند. زال، پهلوان ایرانی، به کابلستان رفته و در آنجا وصف زیبایی رودابه (دختر مهراب، شاه کابلستان) را شنیده و دلبستهی او شده است.
مهراب کابلی هم، بیخبر از ماجرا، شبی با همسرش، سیندخت (مادر رودابه)، از زال میگوید.
رودابه با شنیدن این سخنان دلش از مهر زال لبریز میشود. باز هم دختر است که پا پیش میگذارد؛ رودابه چند تن از زیباترین کنیزانش را، آراسته به دیبای رومی و بوی خوش، نزدیک خیمهگاه زال میفرستد.
پس از گفتوگوهایی، سرانجام، زال به راهنمایی آنان به دیدار رودابه میرود. در خیالانگیزترین صحنهی داستان، رودابه ــایستاده بر بامــ زلف کمندآسای خود را به پایین میآویزد تا زال بهکمک آن خود را به بام برساند:
برآمد سیهچشم گلرخ به بام
چو سروِ سهی بر سرش ماهِ تام
کمندی گشاد او ز سروِ بلند
کس از مشک زانسان نپیچد کمند
زال بوسه بر گیسوی او میدهد و، بهکمک کمندی که از همراهانش گرفته، خود را به رودابه میرساند. باز هم پای دو سرزمین متخاصم در میان است؛ خاندان رودابه از نسل ضحّاکاند و ایرانیان پیوند با آنان را شوم میدانند.
تدبیر و هوشمندی سیندخت از جنگی که نزدیک است دربگیرد جلوگیری میکند؛ با درایتِ این زن، گرهی گشوده میشود که به دست چندین مرد نامآور از دو سرزمین باز نشده بود.
زال و رودابه را به عقد یکدیگر در میآورند و سام هم فرمانرواییِ سیستان را به زال میبخشد. «رستم» زادهی چنین عشقی است.
منظومه های عاشقانه فارسی: وَرقَه و گُلشاه
اما از میان منظومه های عاشقانه مستقل، قدیمترین نمونهای که میشناسیم وَرقَه و گُلشاه است، داستانی در اصل عربی که وقایعش هم در بخشی از عربستان میگذرد.
«هلال» و «همام»، دو برادر، بزرگان قبیلهاند. یکی دختری بیهمتا بهنام گلشاه دارد و آنیکی پسری برومند بهنام ورقه. دختر و پسر، از کودکی، همبازی و همراه یکدیگرند و تاب جدایی ندارند.
در جوانی، نامزد میشوند اما عروسی را هجوم قبیلهی رقیب برهم میزند. دختر به اسارت رقیب درمیآید.
در جنگی که بین دو قبیله در میگیرد، پدرِ ورقه کشته میشود اما رئیس قبیلهی مهاجم سرانجام بهدست گلشاه کشته میشود. ورقه، علاوه بر پدر، تمام داراییاش را از دست داده و حالا خانوادهی دختر با وصلت آنان مخالف است.
ورقه، برای کسب مال، نزد داییاش (پادشاهِ یمن) میرود. چون به آنجا میرسد، میفهمد پادشاهِ یمن را پادشاهان بحرین و عدن به اسارت گرفتهاند. میجنگد و نجاتشان میدهد و با ثروتی که پاداش این دلاوری است به قبیلهی خود بازمیگردد.
در غیاب ورقه، پادشاهِ شام به خواستگاری گلشاه میآید و، بهرغم مخالفت دختر، پدر و مادرش او را وادار به ازدواج میکنند، حتی خبر مرگ ورقه را، بهدروغ، به گلشاه میدهند.
پس از بازگشت ورقه، خانوادهی او نیز چارهای نمییابند جز آنکه وانمود کنند گلشاه در غیاب او مرده است، اما دختری از اهل قبیله حقیقت را به ورقه میگوید.
ورقه برای بازگرداندن گلشاه عازم شام میشود. بر اثر حوادثی، پایش به قصر پادشاه میرسد و با گلشاه دیدار میکند.
پادشاه با ملایمت رفتار میکند و حتی حاضر میشود گلشاه را طلاق دهد، اما ورقه نمیپذیرد و عزم دیار خود میکند.
در راه بازگشت، میمیرد. گلشاه، زاریکنان، خود را به گور ورقه میرساند و او نیز جان به جانآفرین میدهد. او را کنار ورقه به خاک میسپرند و پادشاه بر گورشان زیارتگاهی برای عاشقان میسازد.
این داستان را شاعری بهنام عَیّوقی، که هیچ از زندگی و زمانهاش نمیدانیم، در بیش از دوهزار بیت به نظم درآورده است.
متخصصان، با بررسی ویژگیهای زبانی و سبکی منظومه، زمان سرودن آن را اوایل قرن پنجم یا اواخر قرن چهارم تخمین زدهاند، یعنی کموبیش همزمان با اتمام شاهنامهی فردوسی.
در روایت عیوقی، سالها پس از مرگ این دو، پیامبر اسلام بر مزارشان میگذرد. به دعای او، ورقه و گلشاه زنده میشوند و بهخوشی با هم زندگی میکنند. شباهتهای داستان ورقه و گلشاه با داستان لیلی و مجنون قابلتوجه است.
منظومه های عاشقانه فارسی: ویس و رامین
فخرالدین اسعد گرگانی در میانهی قرن پنجم هجری، داستان ویس و رامین را در بیش از ۹هزار بیت سروده است.
دانلود کتاب صوتی ویس و رامین
شرح کامل داستان ویس و رامین
اصل داستان، ظاهراً، متعلق به دورهی اشکانی است و در دورهی ساسانی به زبان پهلوی برگردانده شده و فخرالدین اسعد هم احتمالاً آن را از همان زبان به نظم فارسی برگردانده است. از جهت داستانپردازی، این منظومه چند سر و گردن بالاتر از نمونههای قبلی است.
وصفهای دقیق شاعر، چه از صحنهها و چه از احوال درونی شخصیتها، و پردازش گفتوگوها و تکگوییها بسیار جالبتوجه است.
تعدد شخصیتها و حوادث بهگونهای است که ناچاریم ماجرایش را بسیار فشردهتر از داستانهای قبلی مرور کنیم؛ پادشاهِ مرو (موبَد)، شیفتهی زیبارویی بهنام «شهرو» میشود و از او خواستگاری میکند.
شهرو، با اشاره به همسر و فرزندان و در آستانهی پیری بودنش، جواب رد میدهد. قرار میشود اگر فرزند دختری بهدنیا آورد، او را به عقد شاه موبد درآورد.
چند سال بعد، دختری بهنام ویس بهدنیا میآورد. او را به دایهای میسپارند که دایهی رامین (برادر کوچک شاه موبد) هم هست. چون ویس بزرگ میشود و نزد مادرش برمیگردد.
مادر، که پیمانش با شاه موبد را فراموش کرده، برای ویس، همسری مناسبتر از برادرِ او، «ویرو»، نمییابد. بهرسم آن روزگار، این دو به عقد یکدیگر درمیآیند. آوازهی زیبایی ویس به موبد میرسد و او پیمان را به یاد شهرو میآورد.
ویس راضی به همسری موبد نیست. جنگی درمیگیرد و پدر ویس (که پدر همسرش هم هست) کشته میشود. شاه پیر حالا قاتل پدر دختر هم هست و، نزد او، منفورتر اما سرانجام با تطمیعِ مادرِ ویس، او را از ویرو جدا و عازم مرو میکنند. در راه، لحظهای چشم رامین به ویس میخورد. دل به او میبازد.
ویس تمایلی نشان نمیدهد اما دایه وارد ماجرا میشود و پیام عاشق را به معشوق میرساند. ویس نیز دل به رامین میدهد.
ماجراهای عشق افسارگسیخته و گناهآلود این دو آغاز میشود. شاه، برای چاره، ویس را به دیاری میفرستد و رامین را به دیاری دیگر.
عاقبت، رامین با دختری بهنام «گل» ازدواج میکند و نامهای برای ویس میفرستد در اعلام بیزاری از او. باز، دایه دستبهکار میشود و نامههای پرشوری از ویس به رامین و از رامین به ویس میرساند.
عاقبت، رامین برمیگردد و قصد جنگ با شاه موبد دارد ولی موبد، پیش از جنگ، گرفتار گرازی وحشی میشود و میمیرد. دو دلداده به وصال میرسند و سالیان سال به خوشی سر میکنند. ویس و رامین حکایت عشقی ممنوع و غیراخلاقی و کاملاً جسمانی است. در آن از پند و اندرز و مضامین عرفانی و اخلاقی خبری نیست.
در قرنهای بعد، بخصوص با فراگیر شدن اعتقادات دینی، اقبال عموم به آن کمتر میشود. بهویژه دختران را از خواندنش منع میکردهاند.
با چنین زمینهای، یک قرن بعد ــکه نظامی سر برآورد و آن عاشقانههای متعالی و درخشان را سرودــ کمکم ویس و رامین در سایهی آنها قرار گرفت.دلدادگی
معرفی دو کتاب خوب درمورد منظومه های عاشقانه فارسی
کتاب داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی
برای آگاهی بیشتر دربارهی منظومه های عاشقانه فارسی و داستانهایی که بهاختصار معرفی شد، و داستانهای عاشقانهی دیگر، به کتابهایی مثل داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی (بهقلم زهرا خانلری، انتشارات توس) و خاکستر هستی (نوشتهی محمدجعفر محجوب، انتشارات مروارید) مراجعه کنید.
کتاب با کاروان حلّه
برای آغاز مطالعه دربارهی داستانهای گرگانی و نظامی هم نوشتههای مختصر استاد عبدالحسین زرینکوب در کتاب با کاروان حلّه را پیشنهاد میکنم.
از نوشته آقای کامران فرهادی در این متن استفاده شده است