رمان مرگ ایوان ایلیچ یکی از مشهورترین آثار لئو تولستوی است که داستان زندگی موفقیت آمیز و سپس سفر مردی به سوی مرگ و درک پوچی و سطحی بودن زندگی اش را روایت می کند.
موضوع رمان مرگ ایوان ایلیچ
رمان مرگ ایوان ایلیچ The Death of Ivan Ilych اثری روانشناختی است که موضوع مرگ و معنای زندگی را بررسی میکند.
کتاب را می توان به دو بخش تقسیم کرد.
- بخش اول شامل شرح زندگی و حرفه ایوان ایلیچ است که یک قاضی عالی رتبه است.
- قسمت دوم شرح آخرین روزهای زندگی ایوان ایلیچ است که از بیماری صعب العلاج رنج می برد و در آستانه مرگ و زندگی است
موضوع اصلی کتاب جستجوی معنای زندگی است. ایوان ایلیچ که برای لذت زندگی می کرد، با واقعیت مرگ مواجه می شود که او را وامیدارد تا در دیدگاه خود درباره زندگی تجدید نظر کند و در باره معنای واقعی آن تامل کند
تولستوی سعی می کند نشان دهد که هر کس باید برای خود و رضایت درونی خود زندگی کند نه برای خواست و خوش آمد دیگران!
علاوه بر این، کتاب پرسش هایی را در مورد ماهیت مرگ انسان و ارتباط آن با زندگی مطرح می کند.
لئو تولستوی از جامعه انتقاد می کند که مرگ را به عنوان یک فرآیند طبیعی زندگی درک نمی کند و نمی پذیرد.
این کتاب تأثیر زیادی بر خوانندگان می گذارد زیرا فرصتی برای تفکر در مورد معنای زندگی و معنای مرگ فراهم می آورد.
لئو تولستوی نشان می دهد که زندگی چیزی فراتر از نیازها و منافع مادی است. زندگی باید بزرگتر، عمیق تر و معنادارتر از روتین امروزی باشد.
بررسی روانشناختی رمان مرگ ایوان ایلیچ
تولستوی از طریق زندگی و رفتار ایوان ایلیچ نشان میدهد که انسان ها هنگام مواجهه با حقیقیت مرگ واکنش هایی مانند انکار، ترس،خشم،چانه زنی و نهایتا پذیرش از خود بروز میدهد.
واکنش های روانشناختی ایوان ایلیچ در مقابل بیماری
انکار
ایوان ایلیچ وقتی خبر بیماری خطرناک خود را از پزشک می شنود میدهد ابتدا گیج و گنگ میشوید و سپس سعی در انکار بیماری و خطر مرگ خود دارد
خشم
در این مرحله بعد از انکار بیماری و مرگ دست برداشته اما نمیخواهد موضوع را به راحتی بپذیرد؛ احساس ناکامی و خشم میکند و مدام از خودش و اطرافیانش میپرسد: «چرا من؟»
آخر چه طور شد که به اینجا رسیدم؟ چرا؟ این ممکن نیست چه طور ممکن است که زندگی این قدر پوچ و بی معنا و پلید باشد.
حالا گیرم زندگی همین قدر نفرت آور و بی معنا است من چرا باید بمیرم آن هم با این همه زجر و در این فلاکت؟ این جا چیزی هست که من نمی فهمم!
از متن رمان مرگ ایوان ایلیچ
از همان ابتدای بیماری از وقتی که ایوان ایلیچ اول بار نزد پزشک رفته بود زندگی درونی اش از دو حالت متضاد که به تناوب به او دست میداد تشکیل میشد یکی ناامیدی و انتظار مرگی هولناک و نامفهوم و دیگری امید و دقتی سخت متمرکز بر مشاهده و تعقیب اعمال اندام های خود.
این دو حالت نفسانی از همان آغاز بیماری به تناوب جایگزین هم می شدند. قدر که بیماری ادامه می یافت تصور کلیه و روده مشکل تر و موهوم تر می شد و آگاهی به نزدیک شدن مرگ واقعی تر میگردید.
از متن رمان مرگ ایوان ایلیچ
او به تندرستی و انرژی انرژی دیگران غبطه میخورد و خشمگین میشود و نسبت به اطرفیانش و به ویژه همسرش احساس خشم میکند
دخترشان وارد شد که لباسی بسیار شیک به تن داشت و قسمتی از تن جوان و شادابش را عریان گذاشته بود.
بله دخترش همان تنی را به نمایش گذاشته بود که سرچشمه اش درد جانسوز و رنج بسیار برای او بود ولی دخترش خوش بنیه و تندرست بود و آشکارا عاشق و از بیماری و رنج و مرگ که مانع شیرین کامیاش بود بیزار
از متن رمان مرگ ایوان ایلیچ
تولستوی با دقت و زیبایی نشان میدهد که زندگیکردن با فرد بیمار در این مرحله بسیار دشوار است چرا که او به شدت زودرنج است و حتی از کمک و مهربانی دیگران هم رنج میکشد
چانهزدن
مرحله بعدی در فرایند پذیرش مرگ، چانه زنی بیمار برای بیشتر زنده ماندن است که حتی به معامله با خدا هم می رسد
افسردگی
بر اساس روند داستان، ایوان ایلیچ پس از انکار و خشم و چانه زنی، دچار افسردگی می شود و غمگین و نا امید از دیگران کناره دوری می جوید ؛ قادر به گرفتن تصمیمهای ساده روزمرهمان نیست و خواب و اشتهایش به هم می ریزد که اینها نشانه افسردگی هستند
خوابش پیوسته کمتر شد. به او تریاک میدادند و آمپول مرفین میزدند. اما اینها رنجش را تسکین نمی داد
افسردگی گنگی که با مدهوشی حاصل از تریاک و مرفین همراه بود ابتدا چون تازگی داشت اندکی بار خاطرش را سبک میکرد.
اما این حالت به زودی به همان رنج آوری درد تسکین نیافته، یا رنج آورتر از آن شد
بنابه سفارش پزشکان برایش غذای مخصوص میپختند اما این غذاهای مخصوص به دهانش پیوسته بیمزه تر میشد و دلش را بیشتر و بیشتر به هم می زد.
از متن رمان مرگ ایوان ایلیچ
پذیرش
واکنش پایانی به مرگ، پذیرش آن است که فرد می پذیرد مرگ یک پدیده اجتنابناپذیر و جهانشمول است و در نهایت، احساسات پریشان خود را در مورد عزیزانمان و پایان زندگی سر و سامان میدهد
همان کاری که ایوان ایلیچ در لحظات قبل از مرگش با همسر و فرزندش میکند
پذیرش مرگ منجر به درک عمیق تر از خود و زندگی می شود و می تواند عاملی قدرتمند برای رشد و تعالی شخصی باشد. (هرچند خیلی دیر!)
در همین لحظه بود که ایوان ایلیچ احساس کرده بود که از سوراخ فرو افتاده و روشنایی را دیده و دریافته بود که زندگی اش در راه نادرست سپری شده است، اما هنوز میتواند آن را به راه درست باز آورد پرسیده بود که راه درست کدام است و ساکت مانده و گوش تیز کرده بود آن وقت حس کرده بود که کسی دستش را می بوسد.
چشم گشود و پسرش را دید دلش به حال او سوخت. زنش به او نزدیک شد ایوان ایلیچ به او نگاهی انداخت زنش با دهانی بازمانده و چهره ای اشک آلود درمانده به او نگاه میکرد ایوان ایلیچ دلش برای او هم سوخت.
با خود گفت: من اسباب آزار آنهایم برای من غصه دارند اما من که بمیرم راحت میشوند میخواست این را به آنها بگوید اما رمق نداشت که کلامی بر زبان آورد. تازه گفتن نداشت باید عمل کند با نگاه به پسرشان اشاره کرد و گفت: این طفل معصوم را از اینجا ببر! دلم برایش میسوزد… برای تــو هم…»
از متن رمان مرگ ایوان ایلیچ
ناگهان به این فکر افتاد که حالا اگر زندگی آگاهانه ام همه گمراهی بوده باشد چه؟
به ذهنش رسید که آنچه پیش از آن فرضی کاملاً غیر ممکن به نظرش می رسید یعنی اینکه او در زندگی به راهی نادرست رفته باشد، ممکن بود غیر ممکن نباشد
به ذهنش رسید که چه بسا کوشش ها و تمایلات به زحمت محسوسش به مبارزه علیه آنچه بلند پایگان نیک میشمردند و او فوراً آنها را از دل خود بیرون میراند ،شایسته و باقی همه نادرست بوده باشد.
چه بسا که تلاش هایش در خدمت دولت و در راه سامان دادن به زندگی و خانواده ی خود و علایقی که در محافل و در محیط خدمت برایش پدید آمده بود همه گمراهی بوده است
از متن رمان مرگ ایوان ایلیچ
زندگی و آثار تولستوی خالق جنگ و صلح
کتاب های تولستوی
- به یکدیگر محبت کنید،مترجم سید عبدالرحیم خلخالی
- حرص باعث هلاکت است، مترجم سید عبدالرحیم خلخالی
- جنگ و صلح (دانلود دوره چهار جلدی کتاب صوتی جنگ و صلح)
- رستاخیز ، ترجمۀ محمدعلی شیرازی
- تریلوژی کودکی، نوجوانی، جوانی، ترجمۀ غلامحسین اعرابی، انتشارات سمیر
- آناکارِنینا، ترجمۀ محمدعلی شیرازی،دانلود کتاب صوتی آناکارنینا
- قزاقان، ترجمۀ مهدی مجاب
- حاجیمراد ، ترجمۀ رشید ریاحی (چاپ قبلی با ترجمۀ حسین صادقاوغلی)
- رمان مرگ ایوان ایلیچ ، ترحمۀ لاله بهنام و کاظم انصاری (طبق شرح فوق)